کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

الماس بدلی به‌ارزش یک عمر

۲۸ مرداد ۱۴۰۲

نویسنده: سمیه لطف‌محمدی
جمع‌خوانی داستان کوتاه «گردنبند۱»، نوشته‌ی گی دو موپاسان۲


داستان«گردنبند» روایت ارزش‌های ساختگی و مصنوعی است که گی دو موپاسان به‌خوبی آن‌ها را نشان می‌‌دهد. او دختر جوانی خلق می‌کند زیبا و دلربا که به‌اشتباهِ سرنوشت در خانواده‌ی کارمندی به دنیا آمده. درواقع نویسنده با بیان چنین جمله‌ای این را به ذهن خواننده می‌اندازد که اگر نقصی هم وجود دارد ازجانب سرنوشت است، نه در وجود دختر. اما کم‌کم که روایت پیش می‌رود، مخاطب متوجه می‌شود این دختر است که به بعضی چیزها آن‌قدر چسبیده و برخی از موضوعات را برای خودش آن‌قدر ارزشمند کرده که نه‌تنها رهایی از آن‌ها ممکن نخواهد بود، بلکه ارزش‌های واقعی دیگری را تباه خواهد کرد که جایگزینی نخواهند داشت. گردنبند که به‌خوبی به‌عنوان نام داستان انتخاب شده، نمادی از همین ارزش‌های ساختگی و واهی است. زن جوان به چیزهایی می‌اندیشد که در زندگی ندارد، اما به ارزش‌هایی که دارد توجه‌ نشان نمی‌دهد. او مدام با خودش درگیر است و این مشغله تمام فکرش را درگیر کرده؛ آن‌قدر که از زندگی لذتی نمی‌برد.
نقطه‌عطف ماجرا سر ‌می‌رسد و نویسنده با کارت‌دعوت جشنی که شوهر به خانه می‌آورد، آنچه در فکر و ذهن شخصیت اصلی داستانش درحال چرخش است را به ظهور می‌رساند. حالا جشنی در پیش است و زن لباسی را که دلش می‌خواهد برای مراسم داشته باشد، ندارد. نویسنده هوشمندانه می‌داند نباید لباس را برای رساندن حرفش به مخاطب انتخاب کند. او به چیزی احتیاج دارد که بیشتر از لباس ماهیت مصنوعی بودن داشته باشد و گردنبند بهانه‌‌ی بهتری خواهد بود برای بیان این موضوع؛ گردنبندی که به قرض گرفته و گم می‌شود و حالا باید جایگزینی برای آن خریده شود. عرصه بر زن سخت‌تر می‌شود و او برای بازپس‌ دادن قرض‌هایی که برای خرید گردنبند گرفته‌اند، مجبور می‌شود از داشته‌هایی که به حساب‌شان نمی‌آورده هم چشم بپوشد.
بعد از گذر ده سال که زن نه‌تنها ازلحاظ مادی خیلی چیزها را از دست داده، بلکه ازلحاظ جسمی نیز دیگر آنچنان که بوده نیست، نویسنده دست خودش را رو می‌کند و بدلی بودن گردنبند را به خواننده‌اش نشان می‌دهد. گی دو موپاسان هرچند نشانه‌هایی مانند جعبه‌ای را که متعلق به این گردنبند نیست در روایتش می‌آورد، اما با هنرمندی دست خود را تا پایان بسته نگه می‌دارد و راز ماجرا را کامل فاش نمی‌کند.
نکته‌ی قابل‌توجه روایت این است که زن با خودش فکر می‌کند خیلی زرنگ بوده و توانسته در مقابل هزینه‌های مادی و معنوی‌ای که متحمل شده، صاحب گردنبند را فریب دهد و گردنبند الماس دیگری را به‌جای گردنبندش به او برگرداند؛ اما درواقع این خود زن است که بدون این‌که کسی بخواهد گولش بزند، فریب خورده. نویسنده باتردستی چرخشی ضمنی به روایتش می‌دهد و با این چرخش زن را به شخصیتی بدل می‌کند که مغبون عمل خود شده. مخاطب فهیم ماجرا بازیرکی پشت پرده‌ی داستان را نیز درمی‌یابد. او می‌داند اگر گردنبند الماس بدل هم نبود، زندگی زن رنگ دیگری به خود نمی‌گرفت، چراکه اصل یا بدل بودن گردنبند نیست که تغییری ایجاد می‌کند، بلکه اندیشه‌ی او باید دگرگون شود تا تحول در زندگی‌اش رخ دهد.
نویسنده سرراست حرفش را به مخاطبش نمی‌زند، بلکه با نمادسازی و به‌گونه‌ای غیرمستقیم بیانش می‌کند. گاه جمله‌هایی موجز به‌ کار می‌برد و به درنگی کوتاه بسنده می‌کند و جایی دیگر نمایی درشت و پرداختی طولانی را مناسب می‌بیند. برخی از دوره‌های زندگی شخصیت اصلی داستانش را کوتاه و صحنه‌ای روایت می‌کند و برای زمانی دیگری از زندگی او تفصیل را مصلحت می‌داند. او به‌درستی و آگاهانه از احساسات زن بعد از آن‌که می‌فهمد گردنبند الماس بدلی است، سخنی به میان نمی‌آورد و عکس‌العمل او را به خواننده نشان نمی‌دهد؛ چراکه در چیزی که می‌خواهد به خواننده‌ی روایتش بگوید، تأثیری نخواهد داشت.
گی دو موپاسان روایتی ساده و دلنشین خلق می‌‌کند، اما طوری‌که همین روایت به‌ظاهر ساده مخاطبش را به فکر فروبرد و او را وادارد در همه‌ی جنبه‌های روایت تعمق کند. او در روایتش شعار نمی‌دهد، اخلاق را با صدای بلند تدریس نمی‌کند، بلکه حرفش را به‌صورت کاملاً حرفه‌ای، صحیح و درعین‌حال استوار و محکم می‌زند تا با هنرمندی هرچه‌تمام‌تر داستانی خلق کند که به‌آسانی از ذهن مخاطبش بیرون نرود.


۱.La Parure (The Necklace), (1884).
۲. [Henri René Albert] Guy de Maupassant (1850-1893).

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان, گردنبند - گی دو موپاسان دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی, گردنبند, گی دو موپاسان

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد