نویسنده: باران حسینی
جمعخوانی داستان کوتاه «ای آفتاب غروبگاه۱»، نوشتهی ویلیام فاکنر۲
ترس، ناامنی، بیپناهی و درنهایت ناامید شدن تصویری است که ویلیام فاکنر از جهان سیاهپوستها در آمریکا ارائه داده. روایت متعلق به بعد از تصویب متمم سیزدهم قانون اساسی ایالات متحده مبنیبر الغای بردهداری است، ولی آنچه نویسنده از واقعیت زندگی در شهرهای جنوب به نمایش میگذارد، فاصلهی نگرش و عادتهای ذهنی مردم را با ضابطهها بهدرستی آشکار میکند. برطبق مقررات، سیاهپوست دیگر برده، یعنی جزء اموال سفیدها نیست؛ ولی انگار با نوعی از رهاشدگی مواجه است، مثل یک شهروند حقوق قانونی ندارد، ازطرفی هم صاحب سفیدپوستی نیست که بهعنوان حفظ مال، حداقل دربرابر سیاهان دیگر ازش حمایت کند. تصور این سیاهپوست از زندگیاش در جملهای از زبان شخصیت مرکزی نیز شنیده میشود: «من چیزی غیر از یه سیاپوست نیستم. تقصیر خودمم نیس.»
نکتهی قابلتأمل داستان، زن بودن شخصیت اصلی است؛ یعنی تصویر فشاری مضاعف. از دید سوزان سانتاگ، مفهوم جنسیت ابزاری برای سرکوب است. او در کتاب «جستارهایی دربارهی زن»، پایهایترین شکل منکوب را برای زنان میداند. سانتاگ معتقد است مردان (و زنان) ازطرف بقیهی مردان لطمه میبینند؛ اما همهی زنان ازطرف همهی مردان سرکوب میشوند؛ همانطورکه زن داستان، هم ازطرف سفیدپوستها تحتفشار است، هم ازطرف عیسی شریک زندگی و همرنگ خود. طنز تلخ ماجرا وقتی است که در انتها، عرصه چنان بر زن تنگ میشود که از دست همنژاد خود به سفیدپوستها پناه میبرد؛ البته پناهگاهی که پوشالی است.
آنچه از زبان کوئِنتین پسری از خانوادهای سفیدپوست در جِفِرسِن روایت میشود، شهری ساختهی ذهن نویسنده است. او پانزده سال بعد از آن پیشآمد شروع به داستانگویی میکند. در شروع، راوی از تفاوت شهرش با قبل حرف میزند، اما تنها چیزی که در اوضاع سیاهپوستها تغییر کرده، آمدن ماشین رختشویی است که رختهای کثیف را که قبلاً زنان سیاه آنها را روی سر، تا گودشان یعنی محل زندگی، برای شستن حمل میکردند، از در خانه و خدمتکارهای سیاه تحویل میگیرد. راوی جلوتر برای اینکه خواننده را بیشتر وارد حالوهوای آن روزها کند، به نهسالگی برمیگردد و ماجرا را از نگاه خود و برادر و خواهر کوچکترش در آن سن شرح میدهد. با این شگرد نویسنده، گاهی زمان و ماجراها پسوپیش میشود، ولی باورپذیری و همراهی خواننده را بیشتر میکند. خدمتکار خانواده، یعنی دیلسی ناخوش شده و آنها بهناچار از زن سیاهپوستی بهنام نانسی که میشناسند، کمک میگیرند.
ویژگی دیگر روایت این است که خواننده، از زاویهدید چند کودک با تفاوت زندگی سیاه و سفید آشنا میشود؛ حتی ترس و التهاب جاری در فضا هم بهکمک بچهها منتقل میشود، که بیشترین حسانگیزی را در داستان دارد. گره داستان با دردسر نانسی پیوند میخورد، او علاوهبر مصائب روزمره، مشکل بزرگ دیگری هم دارد؛ اینکه ازطرف شریک زندگی خود، عیسی، متهم به خیانت شده. این موضوع تاحدی در شرح دستگیری او و ازطریق دیالوگش با آقای استوال، صندوقدار بانک و شماس کلیسا روشن میشود؛ وقتی از آقای استوال طلبش را میخواهد و با لحن مخصوص خود بیان میکند که با یک سِنت پول که کف دستش گذاشته سه بار با او رفته و کی خیال دارد پولش را بدهد.
دیالوگ در داستان «ای آفتاب غروبگاه» بار سنگینی را به عهده دارد، که بخش بزرگی از آن در ردوبدل بین بچهها شکل میگیرد و شامل مهمترین مسائل هم میشود. در آشپزخانهشان وقتی عیسی از هندوانهی زیر پیراهن نانسی حرف میزند و درگیری لفظی بین زن و مرد که به تهدید مرد سیاه ــ با عبارت لتوپار کردن بوتهای که هندوانه از آن سبز شده ــ منجر میشود، بچهها کنجکاوانه برای فهم مسئله که فراتر از درکشان است، با پرسیدن در گفتوگوها حضور دارند؛ صحنهای که برای خواننده قابلدرک است و اتفاق دستگیری نانسی را دوباره به ذهنش میآورد. درادامه بازهم جملهای از زبان عیسی مفهوم مهم دیگری بیان را میکند: «وقتی سفیدپوست عشقش بکشه پاشو تو خونهی من بذاره، من دیگه صاحبخونه نیستم. نمیتونم جلوشو بگیرم، اما نمیذارم منو با لگد از خونهم بیرون کنه. این حقو نداره.» از این دیالوگ بهبعد سایهی تهدید تا انتهای داستان پهن میشود، نه بر سر سفیدپوست، که بر سر نانسی و همراهش برای او بیم و ناامنی میآورد. شوخی دیگری که دوباره خواننده را بهجای خنداندن متأثر میکند، این است که زن خدمتکار برای فرار از این حس به بچهها پناه میآورد؛ کودکانی که در آن سن خود نیاز به مراقبت و حمایت بزرگتری مثل او دارند. عیسی برای فرار از دست پلیس مدتی از آنجا دور بوده، ولی بعد از چندی، زن میگوید که او برگشته و قصد عملی کردن تهدیدش را دارد. نانسی انواع ترفندها را به کار میبرد تا کنار بچهها بماند. شب را در آشپزخانهی کارفرما روی تشک کاهی میگذراند، ولی وحشت انتقام مرد سیاه بر او سایه انداخته و نیمههای شب با نالههایی که راوی میگوید: «نه صدای آواز بود نه صدای گریه»، خانوادهی سفیدپوست را بیخواب میکند. نویسنده با تصویرسازی در آن شب، هراس رسوخکرده در جان نانسی را ازطریق چشمهایش که در پلکان ایستاده، به راوی و خواهرش منتقل میکند؛ اضطرابی که در آن شب حسش میکنند، همراهشان میماند، ولی دلیلش را نمیدانند. جلوتر حتی همراهی آقای جِیسِن یعنی کارفرما، تا منزل هم دردی از نانسی دوا نمیکند.
سرانجام آن شب که با گذشت زمان با جزئیات در ذهن راوی نقش بسته و بهانهی روایت است، زن سیاهپوست کوئِنتین نهساله، کَدی دختر هفتساله و جیسن پسر پنجسالهی خانوادهی سفیدپوست را با وعدهووعید همراه خود میکند تا در خانه تنها نباشد. او برای نگه داشتن بچهها پیش خود همه کاری میکند. قصهی شازدهخانمی را تعریف میکند که مجبور است از آبرویی شبیه محل زندگیشان رد شود، برایشان ذرت بوداده درست میکند، ولی راوی و خواهر و برادرش، که حس ناامنی صاحبخانه را در خانهاش درک کردهاند، تمام مدت به برگشتن پیش خانواده فکر میکنند و با آمدن پدرشان زن را تنها میگذارند. تصویر آخری که کوئنتین از آن شب روایت میکند، نانسی نشسته کنار اجاق خاموش با دستان آویزان بین پاهاست که تسلیم ترس شده و پیشاپیش برای خود غمنامه میخواند و خسته از تلاش برای زندگی و زنده ماندن، ناامید از نجات، حتی بدون اینکه در کلبهاش را ببندد، در تاریکی به انتظار خطر میماند.
بچهها سیاهها را میبینند، با آنها زندگی و گاهی بازی میکنند، درعینحال، جیسن کوچک مدام میگوید من سیاه نیستم، یا خواهرش برای اینکه او را تحقیر کند، میگوید: «تو از سیاها ترسوتری.» درواقع این مفهوم که سیاه یعنی بد، برای بچهها جزئی است از آداب تربیتی که با آن بزرگ شدهاند، بدون آنکه دلیلش را بدانند. راوی و خواهر و برادرش، وحشت و درماندگی نانسی را حس میکنند، ولی چرائیاش را نمیدانند، بنابراین کمکی هم از دستشان برنمیآید. به نظر میرسد نویسنده هم برای برجستهتر کردن باور ضدبرابری بزرگترهای سفیدپوست، از شخصیتهای کودک استفاده کرده، تا انفعال آدمبزرگها بیشتر آشکار شود. ویلیام فاکنر به نقش روشنگری ادبیات ایمان داشت که چنین جهان داستانی خلق کرد. او به تغییر نگاه و رفتار مردم و درشکل کلیتر آن، اعتلای فرهنگ امیدوار بود؛ همانگونه که رمان «کلبهی عموتام» هریت بیچر استو، از منظر منتقدان و نویسندگان، یکی از جرقههای آغاز جنگ داخلی آمریکا میان شمال و جنوب بود، که در پایان به لغو قانون بردهداری منجر شد.
۱. That Evening Sun (1931).
۲. William Faulkner (1897-1962).