نویسنده: مرضیه جعفری
جمعخوانی داستان کوتاه «بختآزمایی۱»، نوشتهی شرلی جکسون۲
داستان «بختآزمایی» از شرلی جکسون، داستان کوتاهی استعاری، عمیق و چندلایه است که به بررسی برخی از لایههای سطحی و ریشهای پدیدهی همدستی جامعه برای قربانی کردن یک نفر میپردازد. این داستان از نوع داستانهای بدونتاریخمصرف است و به تعداد جوامع و در هر زمانی قابلتأویل. «بختآزمایی» از رویدادی سالانه میگوید که در یک روز زیبای تابستانی رخ میدهد. خواننده گامبهگام با سنت قرعهکشی سالانه همراه میشود، اما کمکم نشانههای ترس و وحشت در زیر پوستهی آرام داستان بر او غلبه میکند. او هر لحظه منتظر اتفاقی است و شرلی جکسون صبورانه پیش میرود تا به آخرین صفحهی داستان برسد و همهچیز را کاملاً تراژیک آشکار کند. اگرچه این مراسم مانند جشنی به نظر میرسد، بهزودی مشخص میشود که در اصل همه به مراسم سلاخی آمدهاند و هیچکس نمیخواهد برندهی این قرعهکشی باشد.
داستان درمورد دهکدهای است که ساکنان آن در مراسمی سالانه برگههای کاغذ را بهصورت قرعه برمیدارند تا درنهایت یکی از آنها محکوم به مرگ شود. «برندهی مرگ» توسط اهالی روستا سنگسار میشود. کل این مراسم و قربانی دادن بهمنظور تضمین رشد محصولات کشاورزی و برداشت بهتر سالیانه است. در تمام داستان شکی به کل ماهیت مراسم دیده نمیشود. همه آن را مانند باور و اعتقادی مذهبی پذیرفتهاند؛ که شک در مذهب کفر است و چه کسی جرئت کفرگویی دارد؟ تمام اهالی با این سنت کنار آمدهاند و آن را مانند یکی از کارهای عادی روزانه میشمارند. حتی آن روز برایشان مانند روزهای دیگر است. هیچ ترسی در رفتارشان دیده نمیشود. بهمعنی کامل کلمه، دربرابر سنتها تسلیم هستند؛ تسلیم یعنی دیگر دست از فکر کردن برداشتن. آنها سالهاست دیگر فکر نمیکنند، فقط آنچه را که از زمانهای دور اجرا میشده، بیوقفه به جا میآورند.
خانم هاچینسون، قربانی این سال، تا لحظاتی پیش از شروع مراسم مشغول انجام مسئولیتهای مادری و همسری بوده. او پس از شستن ظرفها خودش را به مراسم میرساند. بهمحض اینکه قرعه به نام او میافتد، انگار دیگر جزئی از اهالی دهکده نیست و مجوز داده میشود، از فرزند و همسر تا دوست و همسایه، هرکس هر برخوردی میخواهد با او داشته باشد. با افتادن قرعه به نام هرکس، همهی پیوندها با آن شخص گسسته شده، سنگها بهسمت او نشانه میروند؛ گویی آن نقطهی سیاه روی کاغذ سفید نقطهی پایانی بر هرگونه ارتباط انسانی با شخصی است که برندهی آن سیاهی شده. آن نقطه مجوز اتحاد یک جامعه را برای انجام خشونتی جمعی و آسیب رساندن به یک فرد صادر میکند. عادیسازی خشونت بهمرور بصیرتها را نابینا میکند و وقتی قبح این خشونت مردمی ریخته میشود، عمل قتل بهقدری عادی جلوه میکند که همه میخواهند زودتر با خونسردی وظیفهی کشتار بیهدف خود را انجام داده، به ناهار برسند و به مفهوم قتل زیر پوشش ساختگیِ برکت تقدس دهند. عادیسازی قتل چنان در جامعه جا افتاده که مراسمش را همپایه و همسنگ مراسمی مثل رقص دستهجمعی، باشگاه نوجوانان، هالووین و… قرار میدهند و حتی برگزاری همهشان را به عهدهی یک نفر میگذارند.
داستان در یک روز صاف و آفتابی اوایل تابستان شروع میشود. رویدادی سالیانه مثل جشنی بزرگ همهی اهالی را دور هم جمع کرده. نور و امید در شروع داستان موج میزند. درختها سبز و پرگل، گلها غرق شکوفه و زمین سبز است. همهچیز دلپذیر است. خواننده از چنین صحنهی گرم و پرنوری نمیتواند ضربهی پایانی و فضای تاریک و غمانگیز پایانبندی را حدس بزند. چنین تضادی روی برانگیخته شدن احساسات تأثیر زیادی میگذارد. هم نویسنده تمام روایت را میداند و هم تمامی اهالی دهکده همهی جزئیات را. فقط خواننده قرار است از آنهمه شور و نور عبور داده شود تا شاهد کشته شدن یک انسان باشد.
شرلی جکسون داستان را از دیدگاه عینی و سومشخص روایت میکند. راوی دانایکل یک ناظر خارجی است، که در روند قرعهکشی دخالتی ندارد. این نوع زاویهدید مستقیماً وارد افکار و احساسات شخصیتها نمیشود و تنها راه شناخت افکار و شخصیتها ازطریق توصیف رفتار آنها و یا گفتوگوهاست. عدم دسترسی به افکار و احساسات، تضاد بین خشونت اَعمال شخصیتها و نزاکت و رفتار خوب ظاهری آنها را افزایش میدهد. ازآنجاکه خوانندگان نمیدانند ساکنان روستا چه فکری در سر دارند و درونیاتشان فقط ازمیان اعمال و گفتوگوها بروز مییابد، داستان بیطرف و بدون جهتگیری خاصی پیش میرود. به همین دلیل، تضاد بین واکنش خوانندگان و واکنش شخصیتهای داستان افزایش پیدا میکند.
نویسنده در نوشتن داستان، احساسات زیادی نشان نمیدهد تا به اقدام وحشیانهای که درحال انجام است، بهطورطبیعی و همانطورکه حقیقتاً هست نگاه کند. از این داستان خوانشهای متنوعی میتوان داشت و از بسیاری جهات قابلبررسی است؛ اما بیش از هر نظرگاهی میتوان از این داستان خوانشهای جامعهشناسانه و مردمشناسانه ارائه کرد. جکسون پیامهای زیادی درمورد ماهیت بشر در این داستان کوتاه دارد؛ برای مثال: انسانها تا چه حد میتوانند نسبت به یکدیگر خشونت به خرج دهند؟ چگونه سنتهای پوسیده و مخرب میتواند قدرت زیادی دربرابر مردم داشته و جامعه دربرابرشان تسلیم باشد؟
در این داستان قدرت انکارناپذیر سنتهای اشتباه بهخوبی نمایش داده میشود. سنتها چنان در جوامع ریشه دواندهاند که حتی پرسش از فلسفهی آنها نیز نابخشودنی است. آنها باعث تسلیمپذیری و باور به قضاوقدر در روان انسانها میشوند و انسانها را وارد چرخهی ذهنی معیوبی میکنند. مردمی که به قضاوقدر باور دارند، مسئولیتپذیری را از خود سلب میکنند؛ چون تصور میکنند که دنیا صرفنظر از تلاش آنها یا عدم تلاششان، به چرخ خود خواهد چرخید و آنها هیچچیز را نمیتوانند تغییر دهند. عدم باور به تعیین سرنوشت و انتخاب زندگی، منجر به تسلیم دربرابر سنتها میشود و این چرخهی باطل تا بینهایت ادامه مییابد. در داستان چندین بار به کهنگی جعبه و فراموش شدن بسیاری از حواشی آئینی و نمادین مراسم اشاره میشود، اما کسی جرئت اعتراض به مراسم و زیر سؤال بردن ماهیت ماجرا و فراتر از آن، تن ندادن به مراسم را در خود نمیبیند. همه از انگشتنما شدن و اتهام به بیایمانی گریزانند و به شرکت در مراسم سلاخی، حتی اگر خود قربانی مراسم باشند، تن میدهند و ترجیحشان این است که حتی بهاشتباه در کنار بقیه باشند، نه بهدرست دربرابر آنها.
«بختآزمایی» داستانی بسیار استعاری و نمادین است که نویسنده علاوهبر انتخاب دقیق و آگاهانهی تکتک عناصر، فصل، فضا، مکان، ابزارهای موجود در داستان و…، حتی بیشتر اسامی را هم هوشمندانه انتخاب کرده. سامرز Summers که مسئول برگزاری مراسم است بهمعنی تابستانی، ییلاقی، تابستان را به سر بردن است و نشاندهندهی حیاتی بودن فصل. گریوز Graves بهمعنی قبر، گور، گور کندن، حفر کردن، دفن کردن است و نشاندهندهی مرگ. رفتارهای گریوز هم خشک و جدی است. وقتی قرعه به نام خانوادهی هاچینسون میافتد، او کسی است که جلو میرود و برگهها را برای قرعهکشی مجدد از آنها میگیرد. وارنر warner بهمعنی اخطارکننده و هشدارگر است و جوری عواقب شکستن سنتها را به روستاییان هشدار میدهد، که کسی جرئت نمیکند این بحث را که بعضیجاها این سنت درحال ورافتادن است، ادامه دهد. مارتین Martin بهمعنی آدم فریبخور است و وقتی سامرز برای نگهداشتن صندوق کمک میخواهد، او و پسرش برای کمک جلو میروند. آدامز Adams که از ریشهی Adam میآید بهمعنی بشر و انسان است. او اولین کسی است که موضوع شک به مراسم را مطرح میکند و میگوید: «تو روستای شمال حرفش هست که بختآزمایی رو جمعش کنن.» و خانم آدامز ادامه میدهد: «بعضیجاها همین حالاش هم بختآزمایی ورافتاده.»
دهکدهای که در آن سنت بختآزمایی در جریان است، نمادی از همهی جوامع، متمدن و مدرن، گذشته، اکنون و آینده است، که هنوز هم سنتهایی نامعقول و نادرست دارند. سنت کهنهی بختآزمایی با شکلوشمایل شیک و مدرن و تحت عناوینی پرطمطراق، در انواع مراسم پرزرقوبرق بارها اتفاق افتاده و بارها هم اتفاق خواهد افتاد. برنده در سنتها، همیشه بازنده در زندگی است. جکسون نویسندهای است که سنتهای اشتباه تمام جوامع را زیر سؤال میبرد و همهی ما ساکنان دهکده هستیم و درحالیکه در جیبمان سنگها را لمس میکنیم، بالبخند بهسمت هم میرویم.
۱. The Lottery (1945)
۲. Shirley Jackson (1916–۱۹۶۵)