کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

می‌توانستیم همه‌‌چیز را داشته باشیم

۱ مهر ۱۴۰۲

نویسنده: لیدا قهرمان‌لو
جمع‌خوانی داستان کوتاه «تپه‌هایی چون فیل‌های سفید۱»، نوشته‌ی ارنست همینگوی۲


چند جمله‌ی ماندگار از ارنست همینگوی در مموار معروفش «A Movable Feast» آمده و الهام‌بخش بسیاری از نویسنده‌های پس از او قرار گرفته؛ ممواری که در ایران با ‌نام ‌«پاریس جشن ‌بی‌کران» از انتشارات خورشید با ترجمه‌ی فرهاد غبرایی به فارسی برگردان شده‬. در این خودزندگی‌نامه تصویر نویسنده‌ای را که در داستان‌ها و رمان‌هایش نقش مداخله‌گری ندارد، می‌بینیم. همینگوی بی‌پرده از زندگی‌اش طی سال‌های ۱۹۲۱ تا ۱۹۲۶ در پاریس می‌نویسد: از نداری‌ها و بی‌پولی‌هایش، از شادی‌های کوچک و بزرگ زندگی زناشویی‌اش، از عادت‌های نوشتنش، از سرخوردگی‌های نویسندگی و دزدیده‌ شدن دست‌نوشته‌هایش، از عرق‌ریزان‌های روحش‌، از کتاب‌های روسی و فرانسوی و آمریکایی که در شکل‌گیری جهان‌بینی نویسندگی‌اش تأثیر داشته‌اند، از نویسنده‌ها و گفت‌وگوهایی که جایی در ذهنش ثبت شده‌اند. در این کتاب است که همینگوی درمقابل خشکی قلمش و سرخوردگی‌هایی که از نامه‌های ناشرها پس از رد داستان‌هایش‬ دچارش می‌شود، آن جمله‌ها را به خودش می‌گوید: «همه‌ی کوششت باید بر این باشد که یک جمله‌ی حقیقی بنویسی. حقیقی‌ترین جمله‌ای را که می‌دانی بنویس» و از همان نقطه ادامه بده.
اما شاهکاری که در داستان «تپه‌هایی چون فیل‌های سفید» می‌بینیم، نه‌فقط یک جمله‌ی آغازین درست که مجموعه‌ای است از جمله‌های واقعی که کنار هم نشسته‌اند. «کوه‌های اطراف دره‌ی ایبرو دراز و سفید بودند.» این جمله‌ی شروع داستان است که مانند قلابی در ذهن خواننده گیر می‌کند و او را به‌دنبال خود در روایت می‌کشاند. جمله‌های بعدی مکان و زمان داستان را می‌سازند: دره‌‌ی ایبرو که در یک سمتش نه سایه‌ای وجود دارد و نه دارودرختی و در سمت دیگرش کوه‌هایی در دوردست قرار گرفته‌اند و ایستگاه قطاری در فاصله‌ی بین دو خط راه‌آهن، زیر آفتاب. در این ایستگاه میخانه‌ا‌ی است که پرده‌ای از مهره‌های خیزران جلوِ ورود مگس‌ها را به داخلش می‌گیرد. در ظهری داغ مردی آمریکایی و دختری که اسپانیایی نمی‌داند، پشت میزی در بیرون میخانه نشسته‌اند و منتظر قطار سریع‌السیری هستند که از بارسلونا به مادرید در سفر است و تا چهل‌ دقیقه‌ی بعد از راه می‌رسد.
شاید کمترداستان ‌کوتاهی را سراغ داشته باشیم که در چنین حجم اطلاعاتی را در یک پاراگراف ارائه دهد، بی‌آن‌که اضافه‌گویی و شتابی در پی‌رنگش احساس شود؛ داستانی که به‌تعبیری آغازگر استفاده از زاویه‌‌دید نمایشی (عینی) در تاریخ داستان‌ کوتاه قلمداد می‌شود، چراکه نویسنده از هرگونه مداخله‌گری در روایت دست کشیده و همچون دوربینی رفتارها و گفت‌وگوهای شخصیت‌ها را به تصویر می‌کشد. هنر ایجازگویی و بی‌طرفی همینگوی در چنین چیدمانی به اوج می‌رسد، زمانی که در سی‌وپنج دقیقه‌ی بعدی که برش کوتاه اما عمیقی از رابطه‌ی دونفره‌ی شخصیت‌هاست، ما با مسئله‌ی اصلی داستان روبه‌رو می‌شویم؛ مسئله‌ای که به‌ظاهر تصمیم‌گیری برای عمل سقط جنین است، اما درواقع کوه‌یخی است که دوسوم آن زیر آب قرار دارد. در چنین داستانی ‌دیالوگ‌ها مثل قطعه‌های یک سمفونی، در ساختن جهان‌بینی شخصیت‌هایی که هیچ‌ تصویر فیزیکی‌ای از آن‌ها در داستان وجود ندارد، عمل می‌کنند و دینامیک این گفت‌وگوها داستان را به اوج و فرود می‌کشاند.
نقدهای بسیاری درباره‌ی این داستان‌کوتاه‌ ۱۴۵۵کلمه‌ای ارائه‌ شده که به ویژگی‌های خاصش اشاره کرده‌اند و حتی خوانش‌های فرامتنی از آن داشته‌اند؛ خوانش‌هایی نمادین از صحنه‌سازی‌های دقیق و دیالوگ‌های این دو شخصیت: اشاره به مکان داستان که در ایستگاه قطاری که نماد انتظار و تصمیم‌گیری بر سر دو مسیر متفاوت است، مفهوم شرق‌محور فیل‌های سفید کم‌‌خاصیت و پرزحمت در مقایسه با رنج بزرگ‌ کردن یک بچه، تقابل طعم‌های گس تلخ و شیرین افسنطین و شیرین‌بیان، تسلیم و سرکردگی دختر و ریاکاری مرد در دیالوگ‌های‌شان و حتی صحنه‌ی آخر داستان و استفاده از صفت «معقولانه» برای آدم‌هایی که در ایستگاه منتظر قطارند، درحالی‌که دختر با خیال تپه‌هایی شبیه فیل‌های سفید دست‌به‌گریبان است. اما اگر بتوانیم تمام این نقدهای نمادین را قبول کنیم، قول دیگری هم از صاحب‌نظران آثار همینگوی وجود دارد که این داستان را باید همان‌طورکه به‌صورت عینی روایت شده، به‌صورت عینی هم خواند.
واقعیت انکارناپذیر این‌ است که در سال ۲۰۲۳ با داستانی روبه‌رو هستیم که با گذشت حدود یک قرن (نوشته‌شده در ۱۹۲۷) همچنان مثل خود زندگی «راوی و جاری» ‌است؛ داستانی که تاریخ مصرف ندارد و با تصاوير درخشانی که دوربین دقیق همینگوی برای ما ساخته، همین امروز هم می‌توانیم زن و مرد را ببینیم که سر دوراهی نگه ‌داشتن کودکی ناخواسته، باهم وارد گفت‌وگویی می‌شوند که نمی‌توان پایانی برایش متصور شد. شاید برای همین است که دختر در دیالوگ نفس‌گیر میانی داستان با نگاهی به‌طرف دیگر دره‌ی ایبرو، مزارع گندم و صف طولانی درخت‌ها را می‌بیند و در پس سایه‌ی ابری از روی گندمزار و رودخانه‌ای که در دوردست‌ها جاری است، می‌گوید: «همه‌ی این‌ها را می‌توانستیم داشته باشیم.» و مهم نیست که مرد چقدر اصرار دارد که اگر بخواهند هنوز هم مالک همه‌ی دارایی‌های دنیا هستند، این زن است که عمق گزندگی این تصمیم را می‌فهمد؛ چراکه بعد از این تصمیم دیگر نمی‌توانند به نقطه‌ی قبلی برگردند.
در معنایی کلان‌تر موضوع این داستان تنها بر سر عدم وجود عشق ازطرف مرد یا عدم تصمیم‌گیری زن یا سقوط رابطه‌ای دو‌نفره نیست؛ فاجعه این‌جاست که در جامعه‌ای که زن یا مردی حق انتخاب برای از بین بردن کودکی دارند، می‌توان تیر خلاصی برای هر نوع رابطه‌‌ی انسانی دیگر هم متصور شد. در چنین جامعه‌ای است که انسان جایگاه متعالی خودش را با کشتار هم‌نوع و ویرانی طبیعت از دست می‌دهد؛ تصویر سیالی که همینگوی از آغاز جوانی از ریاکاری‌های آدم‌های زادگاهش گرفته تا خون‌ریزی و قساوت انسان‌ها در جنگ‌جهانی اول شاهدش بود و مانند هر نویسنده‌ی دیگری از این تجربه‌ی زیسته برای ساختن‌ جهان‌های داستانی‌اش استفاده کرد. این‌طور است که در داستان «تپه‌هایی چون فیل‌های سفید» کوه‌یخی با کمترین واژه‌‌ها و درست‌ترین جمله‌ها، عمیق‌ترین مفاهیم را می‌سازد و خواننده را با حسرتی عمیق و افسوسی نامحسوس تنها می‌گذارد؛ زمانی که دختر در پایان داستان می‌گوید: «حالم خوب است. هیچی‌ام نیست. حالم خوب است.»


۱. Hills Like White Elephants (1927)
۲. Ernest Miller Hemingway (1961)

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, تپه‌هایی چون فیل‌های سفید - ارنست همینگوی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: ارنست همینگوی, تپه‌هایی چون فیل‌های سفید, جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد