کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

تأثیر «انتخاب» بر داستان کوتاه «اندوه»

۲۹ مهر ۱۴۰۲

نویسنده: نیلوفر وفایی
جمع‌خوانی داستان کوتاه «اندوه»، نوشته‌ی آنتون چخوف


«اندوه» داستانی است نوشته‌ی آنتون چخوف. در آن درباره‌ی پیرمردی درشکه‌چی می‌خوانیم که سوگوار مرگ پسرش است و نیاز دارد درباره‌ی این غم با کسی صحبت کند. اگر بخواهیم تنها یک مفهوم مرکزی برای داستان «اندوه» در نظر بگیریم، بدون شک می‌توانیم «تنهایی» را برگزینیم. در این یادداشت به تأثیر سه انتخاب مهم چخوف در جهت بسط‌ و توسعه‌ی این مفهوم مرکزی خواهم پرداخت.
انتخاب اول: زمستان سرد و برفی
داستان از همان ابتدا با توضیحی درباره‌ی شرایط آب‌وهوا شروع می‌شود. بعد هم توصیف‌هایی را از وضعیت شهر می‌خوانیم: «هوا گرگ‌و‌میش است. دانه‌های درشت برف گرداگرد چراغ‌برق‌های خیابان، که تازه روشن شده‌اند، چرخ می‌خورد و به‌شکل لایه‌های نرم‌ونازک روی بام‌ها، پشت اسب‌ها، شانه و کلاه آدم‌ها می‌نشیند […] در این گنداب که انباشته از چراغ‌های غول‌پیکر، سروصداهای کرکننده و آدم‌های عجول است…» مابین این توصیف‌ها نویسنده تصویری هم از وضعیت شخصیت محوری به ما می‌دهد: «ایونا پوناپف، درشکه‌چی، سراپا سفید است […] اسب کوچکش نیز سراپا سفید است […] ایوانا و اسب کوچکش مدت‌ زیادی است که از جای خود تکان نخورده‌اند.»
ازبین چهار فصل، چخوف می‌توانست یک‌ روز تابستانی آفتابی را انتخاب کند، یا حتی روزی بهاری و قبر پسرِ ایونا پوناپف را غرق در شکوفه‌های بهاری توصیف کند؛ مگر انسان‌ها در تابستان و بهار از دنیا نمی‌روند؟ اما او زمستان برفی را در نظر گرفته؛ انتخابی که احساس غم و تنهایی پیرمرد را چندین برابر نشان می‌دهد. او از تمام ابزارهایی که در اختیار یک داستان‌نویس است، هنرمندانه استفاده کرده و فضا را جوری ساخته که نه‌تنها در خدمت مفهوم مرکزی و فضاپردازی باشد، بلکه حس‌آمیزی هم بکند.
انتخاب دوم: معاشرانی بدون ذره‌ای همدلی
چخوف افرادی را که سر راه پیرمرد قرار می‌گیرند، به‌دقت گزینش کرده. او تصمیم گرفته برای نشان دادن «تنهایی» مرد‌هایی را سر راه پیرمرد قرار دهد که حتی تمایل ندارند به حرف‌هایش گوش دهند. افسری که سوار درشکه می‌شود و از پیرمرد می‌خواهد او را به مقصدش برساند، اولین نفر است. پیرمرد که چندین ساعت بی‌حرکت مانده، اسبش را ترغیب به حرکت می‌کند و راه می‌افتد. کمی جلوتر که می‌روند، کم‌کم می‌خواهد سفره‌ی دلش را برای افسر باز کند: «پسرم، بارین، هفته‌ی پیش عمرش را به شما داد.» افسر با گفتن: «اوهوم، چطور شد مرد؟» او را همراهی می‌کند، اما بعد تکیه می‌دهد و چشم‌هایش را می‌بندد و گفت‌وگوی‌شان ادامه پیدا نمی‌کند.
مسافرهای بعدی چند پسر جوانند که از همان ابتدا به اون توهین می‌کنند و حتی پیشنهاد کرایه‌ی کمتر از معمول را به او می‌دهند، اما پیرمرد گوش شنوا می‌خواهد؛ به‌هرقیمتی. حتی وقتی به او بدوبیراه می‌گویند لبخند می‌زند. اما این تلاش‌ و صبوری پیرمرد هم بی‌نتیجه می‌ماند و آن‌ها وقتی به مقصد می‌رسند، بلافاصله درشکه را ترک می‌کنند.
نفر بعدی که خود باربری‌ است از همکاران پیرمرد، حتی چند لحظه‌ صبر نمی‌کند تا پیرمرد مکالمه را از پرسش «رفیق، ساعت حدود چند است؟» فراتر ببرد. در ادامه‌ی داستان، پیرمرد که حتی ازبین درشکه‌چی‌ها هم کسی را نمی‌یابد تا پای درددل او بنشیند، آن‌قدر بی‌تاب می‌شود که به اصطبل می‌رود و با اسبش حرف می‌زند.
اگر چخوف انتخاب می‌کرد سه زن سالمند یا پزشکی سر راه پیرمرد قرار بگیرند و او فرصت درددل کردن را پیدا کند، تلاشش برای به تصویر کشیدن «تنهایی» عقیم می‌ماند.
انتخاب سوم: راوی بی‌طرف
چخوف می‌توانست راه هم‌دوره‌های خود را پیش بگیرد. او این انتخاب را داشت که مانند چارلز دیکنز، ویکتور هوگو یا امیل زولا بی‌کس بودن شخصیت محوری داستانش را تحلیل، یا حتی قبل از آن‌که خواننده با شخصیت پسرهای مسافر آشنا شود، آن‌ها را بی‌شعور یا بی‌ادب خطاب کند؛ اما او معتقد بود اگر می‌خواهید خواننده برای شخصیت محوری داستان‌تان اشک بریزد، خودتان نباید برای او گریه کنید. براساس همین باور، خواننده تقریباً از صفحه‌ی سوم داستان به سوگوار بودن پیرمرد پی می‌برد و همین بی‌طرفی، مخاطب را با پیرمرد همراه و همدل می‌کند و مانع احساساتی شدن داستان می‌شود.
درنهایت باید گفت چخوف با سه انتخاب درست یعنی: فصل زمستان، افرادی بدون درک و همدلی و راوی بی‌طرف، از سانتیمانتالیسم یا احساساتی‌گرایی جلوگیری کرده، مفهوم مرکزی و درون‌مایه را هنرمندانه به تصویر کشیده و داستان کوتاه ماندگاری را خلق کرده است.‌

گروه‌ها: اخبار, اندوه، نینوچکا، وی‌یروچکا - آنتوان چخوف, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: آنتوان چخوف, اندوه, جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد