کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

لذت یک زن از تصور قتلش

11 نوامبر 2023

نویسنده: سمیه لطف‌محمدی
جمع‌خوانی داستان کوتاه «خبر روزنامه1»، نوشته‌‌ی یودورا وِلتی2


خبر واقعیتی است که به اطلاع عموم مردم می‌رسد. به‌ویژه وقتی در روزنامه چاپ می‌شود، نمی‌تواند توهم یا خیال باشد. بالأخره حول موضوعی واقعی اطلاعاتی به خواننده‌ می‌دهد که درنهایت اگر درست هم نباشد تکذیب خواهد شد. اما داستان «خبر روزنامه»، علی‌رغم نامش، آمیخته‌ای است از خیال و واقعیت که یودورا ولتی آن را به‌خوبی به خورد مخاطبش می‌دهد. قطعاً انتخاب «خبر روزنامه» به‌عنوان نام داستان تنها به‌دلیل خبری نیست که شخصیت اصلی داستان در روزنامه می‌خواند، ولی می‌تواند نشا‌ن‌دهنده‌ی تشابهی باشد که خبر با داستان دارد. اخبار شرح چیزی است که پیش‌تر به وقوع پیوسته و با خواندن این روایت نیز نباید توقع حادثه‌ای داشت؛ چراکه اتفاق پیش‌تر افتاده و روایت توصیفی است بر تأثیری که این واقعه از خود برجای گذاشته.
داستان با حالتی معماگونه شروع می‌شود و این رازگونگی را تا پایان به‌صورت متفاوتی حفظ می‌کند. زنی در باران از خانه بیرون رفته و وقتی برمی‌گردد به گربه‌ای ناتوان تشبیه می‌‌شود. حرکات زن جلوِ بخاری بی‌شباهت به گربه‌ای خیس نیست. حرف زدن زن با خودش و آواز خواندنش نشان از تنهایی‌ای است که در عمق وجودش خانه کرده. او از جهان محصور خود بیرون رفته و حالا که دوباره به آن برگشته، نمونه‌ی رایگان قهوه‌ای روزنامه‌پیچ را با خود آورده. سؤالی که برای زن پیش می‌آید این است که چرا قهوه‌اش را در روزنامه پیچیده‌اند؛ انگار که با این سؤال زن سعی دارد بهانه‌ای به دست آورد تا از چیزی بگریزد و البته که به سراغ خوب‌چیزی هم می‌رود. همین روزنامه است که او را ساعاتی از دنیای محصورش که در آن فقط همسری خشن وجود دارد و ثمره‌اش چیزی جز تنهایی نیست، نجات خواهد داد.
شروع حرکات رؤیاگونه‌ی زن از این‌جا آغاز می‌شود؛ تمهیدی که نویسنده اندیشیده تا مخاطبش را آرام‌آرام وارد دنیای خیالات او کند. چشم زن به نام خودش در روزنامه می‌افتد و شرم و ترس باهم به سراغش می‌آیند. حسی شبیه عریان‌ شدن در جمع به او دست می‌دهد. ولتی با زیرکی تمام و بی‌هیچ توضیح اضافه‌ای متن کوتاه خبر شلیک اشتباه مرد به همسرش، روبی فیشر، را می‌آورد تا رازگونگی روایتش به هم نریزد. همان‌گونه که انتظار می‌رود او از زبان شخصیت داستانش با صراحت و احترام خودگویه می‌کند که منظور خبر اوست، تا نه‌تنها سؤالی که در ذهن خواننده ایجاد کرده، باقی بماند، بلکه سؤال‌های دیگری نیز به آن بیفزاید. نویسنده شخصیت‌پردازی مرد داستان را در هم نبودش شروع می‌کند. مردی خشن که شغلی غیرقانونی دارد، ترسو است و به‌خاطر منفعتش حاضر است در باران و رعد‌و‌برق زیر سقف کلبه‌ی جنگلی خود بماند و به خانه نیاید.
ولتی زن را در موقعیتی قرار می‌دهد که وضع سختش را مرور کند. او شلیک کردن همسرش به خود را محال می‌داند. در کنار بخاری می‌خوابد و هم‌زمان با گرم‌تر شدن، دلش می‌خواهد حال خودش را هنگام تیر خوردن به پایش مجسم کند. و آن‌قدر در خیالات و سؤالات خود پیش می‌رود که امکان شلیک همسرش به قلبش را هم برآورده می‌کند. او از خبر روزنامه نیز فراتر می‌رود و مردن خودش را تجسم می‌کند. درواقع نویسنده زنی خلق کرده که آن‌قدر ازنظر روحی ضعیف و بر تغییر شرایط ناتوان است که حتی تخیل قتلش توسط همسر می‌تواند به او هیجان ببخشد و لحظاتی سرگرمش کند و آن‌قدر روح رنج‌دیده‌ای دارد که تا جایی ‌که همسرش پس از کشتن او چگونه و کجا دفنش می‌کند، پیش می‌رود. زن حتی فکر نمی‌کند ممکن است شوهرش بعد از کشتن او ناراحت و یا پشیمان شود و تنها حسی که از او متصور است عصبانیتش به‌دلیل ناتوانی در کتک زدن زن است. ولتی زنی زخم‌دیده را در قالب روبی خلق کرده که خود را مستحق به قتل رسیدن می‌داند. زن خود را هنگام کشته‌ شدن در لباس شب تصور می‌کند و دلش می‌خواهد زمانی که مرگش فرامی‌رسد زیبا و خواستنی باشد. این‌ها همه نشانه‌ی احتیاج درونی زن برای دوست‌ داشته ‌شدن است؛ نیازی که به‌دلیل برآورده نشدن به‌شکل حقارت بروز پیدا کرده و عقده‌هایی که زن برای فرار از آن‌ها راه‌هایی غیرمنطقی و غیرواقعی را در پیش می‌گیرد.
ولتی روایتش را با باران شروع و با توفانی که پایان یافته تمام می‌کند. او رعدوبرق و فضای توفانی را برای پیشبرد روند داستانش به کار می‌گیرد و به‌خوبی هم از پس فضاسازی آن برمی‌آید. در پایان داستان، حرف زدن با شوهر خشن است که زن را آرام می‌کند؛ درواقع قربانی به آزارگر خود وابسته شده و به همان کسی که تنهایی را به او تحمیل و خیلی از عقده‌های روانی را در وجودش پدیدار کرده نیاز دارد تا آرامش بیابد.
شاید داستان «خبر روزنامه» در نگاه اول به گزارشی کوتاه شبیه‌تر باشد تا داستان؛ اما با نگاهی دقیق‌تر می‌توان گفت ولتی با روایتش فقط داستان یک زن را بیان نکرده، بلکه زنانی را در قالب روبی به خواننده شناسانده که خشونت و تنهایی آن‌ها را رنج داده و به روح‌شان آسیب‌ رسانده؛ آن‌طورکه به جایی می‌رسند که حتی تصور صحنه‌ی قتل‌شان نیز می‌تواند برای‌شان سرگرم‌کننده و هیجان‌انگیز باشد.


1. A Piece of News (1941).
2. Eudora Welty (1909-2001).

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, خبر روزنامه - یودورا ولتی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, خبر روزنامه, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی, یودورا ولتی

تازه ها

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

یک روز فشرده

مردی در آستانه‌ی فصلی سبز

دلبستگی و رنج

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد