نویسنده: صدف قربانیفر
جمعخوانی داستان کوتاه «مفتش اعظم۱»، نوشتهی فیودور داستایفسکی۲
بازگشت دوبارهی مسیح وعدهای است که ازطرف خالق داده شده و همهی انسانهای این کرهی خاکی روایتش را شنیدهاند؛ اما آیا هیچکس تضمینی برای وقوع آن دارد و اگر اتفاق بیفتد دیگر زمین به آرمانشهری که وعده میدهند، میرسد؟
داستان «مفتش اعظم» جزئی کوچک از روایت مفصل «برادران کارامازوف» است که با پرداخت دو داستان از دید شخصیتهای آلیوشا و ایوان قضاوت را بر عهدهی خواننده میگذارد. داستایفسکی برای ساخت پیرنگ داستانیاش دو خط روایی را ترتیب میدهد. او در صحنهی مرکزی یعنی جایی که آلیوشا و ایوان روبهروی هم هستند، روایت دومی میآورد که پرداخت آن به مفهومی که میخواسته بسازد عمق میبخشد. داستانها موازی هم پیش میروند و داستانی پیرنگ داستان دیگر را کامل میکند. درادامه میببینیم عناصر آن چطور بهکمک هم مفهوم اصلی را ساختهاند.
نقش شخصیتها: آلیوشا که با عقل به باورهای دینی نگاه میکند، برای ایوان که تازه در مسیر مذهبی قراردارد داستانش را میخواند. مفتش اعظمْ مسیحی که دوباره بازگشته را زندانی میکند و با منطقی عقلانی او را مورد بازخواست قرارمیدهد.
شخصیتپردازی دو روایت: در داستانی که آلیوشا نوشته مانند صحنهی مرکزی، دو شخصیت اصلی وجود دارد که یکی از دیدگاه عقل مینگرد و دیگری از دیدگاه خداباوری. آلیوشا و مفتش اعظم نمایندهی عقل، ایوان و مسیح نمایندهی فرستادهی خدا هستند. خویشکاری آلیوشا در صحنهی مرکزی همانند مفتش است. سه سؤال در ذهنش چرخ میزند که مفتش پرسیدن آنها را در داستانش به عهده گرفته. ایوان نیز مانند مسیح گوشهای نشسته و سؤالات و استدلالهای آلیوشا را میشنود. بوسهی آخر مفتش بر لبهای مسیح تنها صدای مسیح را میخواباند، درحالیکه ایوان در صحنهی مرکزی آماده است تا ناراحت شود، پرخاش کند و مثل خوانندههای داستان به فکر فرورود و دست به قضاوت بزند.
ستینگ داستان: صحنهای که مسیح در آن به صلیب کشیده میشود، ستینگ داستان «مفتش اعظم» است؛ اما چه کسی میداند دلیل اصلیای که او را به صلیب کشانده چه بوده؟ از کجا درستی روایات آمده را میشود فهمید؟ آیا تماماً میتوان به عقل رجوع کرد؟ و یا مبنا را میتوان برپایهی خداباوری گذاشت؟ اینها حدسوگمانهایی است که چیدمان داستان را شکل داده و ارتباط بین دو صحنه را محکم کرده؛ بااینحال و استناد به خود این داستان متوجه نمیشویم که نظر نویسنده چیست، چون تنها بخش کوچکی از روایت عظیم «برادران کارامازوف» است.
۱. The Grand Inquisitor (1880).
۲. Fyodor Dostoevsky (1821-1881).