کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

بررسی شخصیت‌های داستان «بارتلبی محرر»

17 مارس 2024

نویسنده: هژیر زردشتیان
جمع‌خوانی داستان کوتاه «بارتلبی محرر1»، نوشته‌ی هرمان ملویل2


«بارتلبی محرر» را می‌توان داستانی شخصیت‌محور در نظر گرفت؛ داستانی که بارتلبی در آن با نوعی طغیان درمقابل سیستم حاکم، ترجیح می‌دهد که کاری انجام ندهد. اما برای فهم بهتر آن بررسی شخصیت‌هایی که در دفتر حقوقی کار می‌کنند و نویسنده جمله‌های بسیاری را خرج توصیف‌شان کرده، لازم به نظر می‌رسد. شناحت جهان حاکم بر داستان و کنش دیگرشخصیت‌ها دربرابر این جهان، درک بهتری از عصیان بارتلبی می‌دهد. آن‌موقع بهتر می‌شود طنین باشکوه جمله‌ی معروف او را فهم کرد: «ترجیح می‌دهم که نه»
1. راوی داستان: راوی پیرمردی وکیل است؛ وکیلی که برخلاف دیگروکلا از فضای شلوغ و پرتحرک کار خود فاصله گرفته و با محضرداری امورات خود را می‌گذراند؛ مردی که با استناد به حرف‌هایش می‌شود او را انسانی صلح‌جو و اهل‌مسامحه دانست؛ انسانی که بهترین شیوه‌ی زندگی را سهل‌ترین آن می‌داند: «علی‌رغم آن‌که از اصحاب صنفی هستم که تکاپو و بی‌قراری و حتی تلاطم و آشوب گاه‌به‌گاهش زبانزد خاص‌وعام است، هرگز به‌گونه‌ای دچار این مزاحمت‌ها نشده‌ام که آرامش و جمعیت خاطرم مختل گردد. در زمره‌ی وکلای عاری از جاه‌طلبی هستم که هرگز هیچ هیئت‌منصفه‌ای را مخاطب قرار نمی‌دهند. یا به‌هیچ‌طریق تحسین و تشویق عمومی را نمی‌طلبد تا برای کسب آن سرودست بشکند، بلکه به کنجی خلوت و بی‌هیاهو با اوراق بهادار و اسناد رهن و مالکیت صاحبان مکنت به‌آسودگی کاسبی و کسب درآمد می‌کنم. همه‌ی کسانی که مرا می‌شناسند، مرا مردی به‌غایت بی‌آزار قلمداد می‌کنند.» این ویژگی شخصیت راوی را درادامه بازهم می‌بینیم. او مردی است که همچون بارتلبی ترجیح می‌دهد که در بازی‌های جهانی که در آن است، شرکت نکند، اما همچنین به دنبال سهل‌ترین راه برای آن می‌گردد. برای همین به‌جای این‌که همچون بارتلبی دست به عصیان بزند، با مسامحه رو به کاری ساده می‌آورد که برایش درآمد داشته باشد، درعین‌حال بتواند در جامعه زندگی کند. اما طغیان بارتلبی تحسین او را به همراه دارد.
بارتلبی کاری را که راوی از انجام آن عاجز است، انجام می‌دهد. ترجیح می‌دهد که به تمام ساختار حاکم نه بگوید. درمقابل آن بایستد و در هیچ‌کدام از قراردادهای اجتماعی وضع‌شده شرکت نکند. این ویژگی بارتلبی باعث می‌شود که راوی داستان در دل بخواهد که از او و تصمیمش حمایت کند. اما نهایتاً بازهم جامعه و ساختار حاکم بر آن، که انسان بی‌کاری را که چیزی مصرف نمی‌کند و صرفاً در گوشه‌ای می‌ایستد و خیره به بیرون پنجره نگاه می‌کند ــ که در نوع خود آن هم کاری بیهوده است ــ نمی‌پذیرد. بارتلبی برای ساختار عاملی خطرناک است، در جایی ار داستان می‌خوانیم که راوی می‌گوید: «اما اغلب چنین پیش می‌آید که اصطکاک دائم با اذهان تنگ‌نظر سرانجام پسندیده‌ترین نیات اشخاص ساده‌دل‌تر را می‌فرساید.» درنتیجه شخصیت مسامحه‌جو و صلح‌طلب راوی دوباره او را وامی‌دارد علیه ساختار حاکم عصیان نکند و به اخراج بارتلبی تن بدهد. راوی اما برای این ‌کار راه عجیبی را در پیش می‌گیرد و به‌جای آن‌که با استفاده از قوه‌ی قهر بارتلبی را از دفترش بیرون کند، دفترش را عوض می‌کند. همین تصمیم نشان می‌دهد که چقدر شخصیت راوی بارتلبی را در دل تحسین می‌کند، درعین‌حال جسارت او را ندارد. درنهایت هم تلاش‌هایش برای راضی کردن بارتلبی و فراهم کردن شرایطی برای توافق با او به جایی نمی‌رسد. حتی به بارتلبی پیشنهاد می‌کند در خانه‌ی او زندگی کند، اما بارتلبی این تصمیم را هم نمی‌پذیرد. بارتلبی تصمیمش را گرفته، ترجیح می‌دهد با راوی وارد هیچ‌گونه توافق و سازشی نشود.
2. بوقلمون: این شخصیت پیرمردی تقریباً هم‌سن راوی داستان است. او ویژگی‌های خاص خودش را دارد. راوی انگار در دفترش هم افرادی را جمع کرده که در هماهنگ شدن با ساختار حاکم مشکل دارند، اما هرکدام با راه‌حل و فرمولی با آن روبه‌رو می‌شوند. بوقلمون را می‌شود از چهره‌اش فهم کرد: مردی که تا ظهر می‌تواند و تحمل دارد به ساختار حاکم تن بدهد. تا ظهر کارهایش را تمام‌وکمال انجام می‌دهد. اما از ظهر به بعد دیگر توانش تمام می‌شود. کار کسل‌کننده وجودش را می‌بلعد، با خوردن آب‌جو و کیک ‌زنجبیلی که به‌نوعی برایش تبدیل به مخدر شده‌، در تلاش است شرایط کارش را بپذیرد و باتمام‌وجود سعی می‌کند کارمندی خوب باقی بماند. اما این تلاش او را پرخاشگر و عصبانی می‌کند. هر سندی که می‌نویسد لکه‌ای دارد و حتی در جایی با حرکتی عجیب، کیک زنجبیلی را به‌جای مهر پای سندی می‌زند؛ انگار که دیگر هیچ تفاوتی ندارد، آن‌قدر همه‌چیز مکانیکی شده که فرقی بین مهر با کیک زنجبیلی نمانده. بوقلمون هم درد بارتلبی را می‌فهمد. برای همین به راوی پیشنهاد می‌دهد که بهتر است ظهرها بارتلبی نیم‌لیتر آب‌جو بخورد، برای تحمل شرایط کار و رنج جهانی که در آن زندگی می‌کنند. برای آرام کردن روانی که مستهلک شده و خشمگین است مستی و آبجو مثل مسکن عمل می‌کنند؛ مسکنی که به بوقلمون توان ادامه دادن کار را می‌دهد، چون مشخصاً به پولش نیاز دارد.
بوقلمون در لباس پوشیدن اما عاصی است. تن به خواسته‌ی نظام حاکم نمی‌دهد. حتی وقتی سرداری راوی را به تن می‌کند، وقاحتش بیشتر می‌شود و خشم خودش را از اجبار به پوشیدن سرداری نشان می‌دهد؛ درحالی‌که راوی در جایگاه کارفرما فکر می‌کند یونجه‌ی نیروی کارش زیاد شده. بوقلمون اما درمقابل فرمول بارتلبی، بسته به حالش واکنش‌های متفاوتی دارد: اگر صبح باشد، هنوز از کار جان‌به‌لب نشده، مؤدب است و سعی می‌کند با تأیید روای بحث را برای خودش تمام کند. اما هنگامی که ظهر شده و از کار جان‌به‌لب، در لحظه‌هایی که احتمالاً دیگر هویت خود را نمی‌یابد، خشونت را راهی برای مقابله با بارتلبی می‌بیند. خشم او به بارتلبی از آن‌جاست که شیوه‌ای را ارائه ‌داده که بوقلمون از انجام آن عاجز است؛ پس چه بهتر که با مشت به این فرمول پاسخ بدهد، به‌جای آن‌که بپذیرد توی ساختاری که آزارش می‌دهد حل شده و راهی برای فرار ندارد.
3. منگنه (گازانبر): برای فهم شخصیت منگنه بهترین راه مراجعه به کشمکش او با میزتحریرش است. جوانی که خوش‌پوش است، اما از دو مشکل رنج می‌برد: سوءهاضمه و جاه‌طلبی؛ دو مشکلی که باهم در تناقضند؛ تناقضی که این جوان را هم به‌نوعی با ساختار حاکم به مشکل ‌کشانده: برای جاه‌طلب بودن باید هاضمه‌ای سالم داشت که هرچه را از راه رسید بلعید. برای بلعیدن همه‌چیز هم باید توانش را داشته باشی؛ توانی که در شخصیت‌هایی مثل ناپلئون وجود دارد. اما منگنه این توان را ندارد. برای همین توی ساختار نمی‌تواند خودش را تعریف کند. ارتفاع میزتحریرش همیشه برایش عذاب‌آور است؛ نه آن‌قدر بالاست که جاه‌طلبی‌اش را راضی کند، نه آن‌قدر پایین که توان بلعش را داشته باشد. این جمله از متن داستان بهترین توصیف حال منگنه است: «دریک‌کلام، حقیقت موضوع این بود که منگنه نمی‌دانست چه می‌خواهد.»
منگنه در داستان بارتلبی دیگری است؛ حتی می‌شود او را نقطه‌ی مقابل بارتلبی دید. بارتلبی دست از تلاش کشیده و درمقابل تمام قراردادهای اجتماعی ایستاده‌، اما منگنه که ته‌چهره‌ی دزد دریایی دارد، تمام آن‌ها را پذیرفته و با دست زدن به کارهای خلاف می‌خواهد در جهانی که جایی برای او ندارد، برای خودش جایگاهی دست‌وپا کند: میزی که ارتفاعش مناسب او باشد. اما هرچقدر تلاش می‌کند، ناموفق است، چون اساساً سیستم او را به رسمیت نمی‌شناسد. برای همین از صبح که شروع به کار می‌کند پرخاشگر است. این فاصله گرفتن از خود، این تلاش برای یافتن جایگاه او را عذاب می‌دهد. او طبعی آتشین دارد و انگار با جام باده جفت شده، اما با خوردن آب‌جو آرام می‌شود. مستیِ آب‌جو در ظهر گیجی‌ای به او می‌دهد که تلاش و شرایطش را فراموش کند و بتواند بقیه‌ی روز را ادامه بدهد؛ که بتواند رنج زیستن در جهان را بپذیرد.
4. بارتلبی: بارتلبی اما برخلاف ظاهر آرامش، جسم تکیده و لاغرش، یک انقلابی است؛ عصیانگری که بدون هیچ مسامحه‌ی مصمم به تقبیح ساختار است؛ کسی که تصمیم گرفته ترجیح بدهد که نه! نمی‌خواهد کاری انجام دهد. حتی تصمیم دارد که بمیرد، و بیست دقیقه بعد می‌میرد. بارتلبی با پشت‌پا زدن به جهان و ساختار حاکمش جهان خودش را خلق می‌کند. او با نپذیرفتن قراردادهای حاکم، عصیان می‌کند. از جمله‌ای استفاده می‌کند که دیگرشخصیت‌ها تا قبل از او به آن فکر نمی‌کرده‌اند؛ به ترجیح دادن، به این‌که چقدر کاری که انجام می‌دهند و زندگی‌ای را که دارند را خود خواسته‌اند و چقدر از آن ازسر اجبار بوده. به این‌که چقدر از هویت‌شان را خودشان ساخته‌اند. بارتلبی تنها با یک جمله هویت مستقل و مجزای خود را نشان می‌دهد، جهان خودش را بنا می‌کند و وارد بازی مصرف نمی‌شود. او به‌اندازه‌ی نیازش با کیک زنجبیلی و احتمالاً کمی پنیر زندگی را پیش می‌برد. از جایی به بعد که پس‌اندازش کافی است دیگر کار نمی‌کند. این امر آن‌قدر برایش بدیهی است که در این مورد حتی توضیح هم نمی‌دهد و راوی داستان صرفاً بنابر مشاهدات خودش است که نتیجه می‌گیرد چشم‌های بارتلبی به مشکل خورده‌اند. بارتلبی به تمام قراردادها پشت می‌کند و درنهایت حتی به قرارداد زندگی. او تصمیم می‌گیرد بمیرد.
با بررسی شخصیت‌های داستان، شکوه کار بارتلبی و شخصیتش بیشتر درک می‌شود. درمیان شخصیت‌هایی که هرکدام تن به مصالحه با ساختار داده‌اند و هویت‌شان را فراموش کرده‌اند، بارتلبی تنها با یک جمله برای خودش هویتی مجزا دست‌وپا می‌کند؛ هویتی که از زمان نوشته شدن داستان تا همین امروز در قرن بیست‌ویک احترام هر انسان آگاهی را به خودش جلب می‌کند. بارتلبی را می‌شود فردی عصیانگر و انقلابی دید، که اسلحه در دست ندارد، موشک و نارنجک ندارد و تنها با یک جمله، به‌راحتی تمام ساختار حاکم را به‌ هم می‌ریزد. شاید امروزه تقبیح اندیشه‌های چپ مدروز باشد، شاید برای فاصله گرفتن از اتهام کافر بودن به مذهب سرمایه‌داری، لازم باشد هر متفکری اول حرف‌هایش از آن اعلام برائت کند. در روزگاری که هر رسانه لازم می‌داند از صبح خروس‌خوان تا بوق ‌سگ به تقبیح چپ‌ها بپردازد و جهان سرمایه‌داری را مثل بهشت شداد به مردم بفروشد، احتمال فهم بارتلبی سخت باشد. اما بارتلبی یک انقلابی است، منکر سرمایه‌داری است؛ پس لطفاً عصیانش را با جملات سخیف لکه‌دار نکنیم.


1. Bartleby, the Scrivener (1853).
2. Herman Melville (1819-1891).

گروه‌ها: اخبار, بارتلبی محرر - هرمان ملویل, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: بارتلبی محرر, جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی, هرمان ملویل

تازه ها

زنبورهای بی‌کندو

راهی برای بقا

زنبورها همیشه به خانه برمی‌گردند

بررسی ویژگی وحدت در عین کثرت در داستان «زنبورها؛ بخش اول»

تولید یک کتاب واقعی

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد