کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

حقیقت تلخ؛ گروتسک شیرین

۴ فروردین ۱۴۰۳

نویسنده: کاوه سلطان‌زاده
جمع‌خوانی داستان کوتاه «کتاب پیکرهای عجیب۱»، نوشته‌ی شروود اندرسن۲


داستان «کتاب پیکرهای عجیب» ماجرای نوشتن کتابی توسط نویسنده‌ای پیر است و ماجرای کشف آن توسط راوی داستانی که می‌خوانیم. نویسنده‌ی پیر نجاری استخدام می‌کند تا تختش را بالاتر بیاورد و هم‌سطح پنجره کند برای این‌که بتواند درخت‌های بیرون را ببیند. از همین‌جا پارادوکس‌های داستان شروع می‌شوند. نجار خاطره‌ای تلخ از برادرش تعریف می‌کند، البته این نویسنده است که حرف را به جنگ‌های داخلی می‌کشاند. همین گفت‌وگو باعث می‌شود «طرحی که نویسنده برای بالابردن تخت داشت فراموش [شود] و نجار به‌دلخواه خود تخت را بالا برد…» ازاین‌رو نویسنده «شب‌هنگام مجبور [می‌شود] پا روی یک صندلی بگذارد تا [بتواند] روی تخت دراز بکشد» و درمیان خواب‌وبیداری درکی در او شکوفا می‌شود که نوشتن کتاب مذکور را در پی دارد.
برادر نجار از گرسنگی در زندان اندرسن‌ویل مرده. پیشینه‌ی این زندان ــ که در دوران جنگ‌های داخلی آمریکا از آن استفاده می‌شده و لقبش مخوف‌ترین زندان تاریخ بوده ــ نقش ویژه‌ای در مسیر ماجرای داستان ایفا می‌کند. تأثیر آن اتفاق است که تا زندگی نویسنده ادامه می‌یابد و حقیقتی را که او درحال کشفش بوده تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهد؛ چنانچه بعد از صحنه‌ی گریه برای برادر ازدست‌رفته‌ی نجار، طرح نویسنده فراموش می‌شود و نجار کار خود را می‌کند. درواقع آن‌ها گپ می‌زنند و درادامه از حقیقت کاری که بابت آن کنار هم هستند فاصله می‌گیرند و حتی برای مدتی فراموشش می‌کنند. نویسنده نگران سکته‌ی قلبی است، چون زیاد سیگار می‌کشیده و هنوز هم زیاد می‌کشد. او روی تختی که در تغییر آن نظرش اعمال نشده، می‌خوابد و تصویر آدم‌ها از جلوِ چشم‌هایش رد می‌شود؛ تصاویری که از درونش می‌جوشد؛ چهره‌هایی از زیبا تا وحشتناک و حتی چندش‌آور؛ چهره‌ی آدم‌هایی که نویسنده درطول زندگی با آن‌ها برخورد داشته و به‌واسطه‌ی حقیقتی که به‌ظن نویسنده به‌ دست آورده‌اند، حالتی عجیب‌وغریب ــ «گروتسک» ــ پیدا کرده‌اند. این‌جاست که درونش زن جوانی را احساس می‌کند؛ زنی که لباس سلحشورها را به تن دارد، گویی آماده‌ی جنگ است.
پیرمرد از تخت پایین می‌آید و مشغول نوشتن کتابی می‌شود که عنوان داستان هم هست: «کتاب پیکرهای عجیب». او به‌ دنبال حقیقت است. این را راوی در بخش پایانی داستان به ما می‌گوید و نگاه نویسنده را به مردم برای ما می‌سازد. ازنظر او، با کشف حقیقت، چهره‌ی یابنده‌ «گروتسک» می‌شود و حقیقت را وارونه می‌کند. مثالش نجار است که با یادآوری حقیقتی که در گذشته، از مرگ برادرش دریافت کرده، چهره‌اش گروتسک می‌شود: «…وقتی گریه می‌کرد لب‌هایش جمع می‌شد و سبیلش بالاوپایین می‌رفت. پیرمرد با سیگار برگ زیرلب و هق‌هقش حالت خنده‌آوری پیدا می‌کرد.» تصویر گروتسک نجار حقیقتی را که از مرگ برادرش دریافت کرده، از چیزی غم‌انگیز و تلخ، به چیزی رقت‌انگیز و خنده‌آور درمی‌آورد؛ یعنی یابنده‌ی حقیقت ناخواسته آن را وارونه یا به‌قولی تبدیل به امری غیرواقع و دروغ می‌کند.
باوجود زن جوان، حقیقت درون نویسنده درحال غلیان است. او آبستن است، آبستن حقیقتی جوان (چون تازه به آن رسیده)، و البته مغایر با واقعیت وجودی‌اش (زن جوان سالم درون، مغایر است با مرد پیر بیمار) که او را از خواب و رؤیا، از تخت بلند، بیدار می‌کند تا بنویسد. نویسنده خودش خواسته تختش بلند باشد و وقتی روی آن خوابیده حقیقت در درونش جوانه ‌زده. او درک خود را از حقیقت می‌نویسد، اما چون می‌داند با ارائه‌ی آن به دیگران باعث دگرگون و گروتسک شدن آن خواهد شد، هرگز منتشرش نمی‌کند؛ بااین‌حال غافل است از این‌که کسی (راوی) آن را پیدا خواهد کرد و با روایت کردنش، طبق فرضی که نویسنده ساخته، با از آن خود کردن حقیقت، به آن شکل وارونه و یا دروغ می‌دهد. البته این را باید در بقیه‌ی کتاب «واینزبرگ اوهایو» جست‌وجو کرد‌ و به نتیجه‌ی کامل‌تری رسید.
اندرسن از «کتاب پیکرهای عجیب»، اولین داستان مجموعه‌ی «واینزبرگ، اوهایو»، مثل دیباچه‌ای برای بقیه‌ی مجموعه بهره می‌گیرد و رویکرد خود را به‌صورت نمادین در آن نشان می‌دهد. همان‌طور که از عنوان پیداست، او می‌خواهد نشان دهد روان هرکدام از شخصیت‌هایی که در داستان‌های بعدی با آن‌ها سروکار دارد، چنان تغییر کرده که در بیشتر موارد ارتباط چندانی با ظاهر بیرونی آن‌ها ندارد. این تغییر هم ناشی از تنگ‌نظری خود آن‌ها و هم دیگران است؛ گاهی اولی مقصر اصلی است و گاهی دومی؛ ازاین‌رو مشکل ذاتی انزوای انسان دو جنبه به خود می‌گیرد: اولی محصول نگرش خود فرد و دومی تشخیص دقیق و درنتیجه درک ماهیت هر گروتسک ازسوی دیگران. بنابراین، او در این کتاب به فهمی از زندگی انسان نزدیک می‌شود و آن را با مخاطبش به‌ اشتراک می‌گذارد.
او در داستان «کتاب پیکرهای عجیب»، شخصیت نویسنده‌ای پیر را نشان می‌دهد که به درک هم‌نوعان خود دست یافته و از زندگی کناره‌گیری کرده تا انسان‌ها را مشاهده کند. اندرسن حرف خود را به‌صورت نمادین می‌گوید، زیرا آموخته که هیچ دلیل مستقیم و آشکاری وجود ندارد جز این‌که دلایل به تعداد افراد دنیا متفاوتند. نویسنده‌ی پیر دانش پنهانی خود را از ماهیت بشر آشکار و خاطرنشان می‌کند: «همین حقیقت‌ها بود که مردم را به‌صورت پیکرهای عجیب درآورد […] همین‌که یکی از مردم حقیقتی را به چنگ آورد آن را حقیقت خود نامید و سعی کرد زندگی‌اش را بر پایه‌ی آن بنا کند، آدم عجیبی شد و حقیقتی که به چنگ آورده بود دروغ از آب درآمد.» با استفاده از این تعبیر نمادین به‌عنوان مبنا، اندرسن دست به ادراک شهودی می‌زند. او در بقیه‌ی کتاب «واینزبرگ، اوهایو» تلاش می‌کند در زندگی شخصیت‌هایی که می‌سازد، چیزی بیابد که آن‌ها را از دستیابی به ظرفیت‌ها و توانایی‌های کامل خود به‌عنوان انسان بازداشته و از هم‌نوعان خود جدا کرده. او درک خود را از علت این پدیده نشان می‌دهد. از دیدگاه او علت آن چیزی نیست که به‌سادگی صنعتی‌گرایی مدرن، قابل‌درک و تقبیح باشد، بلکه این علت به‌ قدمت تاریخ نسل بشر است. تصورات خام، رؤیاهای باطل، امیدهای واهی و اهداف دروغین تقریباً از همان ابتدا بینش انسان را مخدوش کرده‌اند. اندرسن در این کتاب تلاش می‌کند به افرادی نزدیک شود که به‌نوعی تحقیر و تبدیل به گروتسک‌های روحی شده‌اند و مهم‌تر از آن، سعی دارد آن‌ها را به‌عنوان مردم معمولی درک کند تا نمونه‌های کم‌یابی از از روح و روان‌هایی بدشکل.
«گروتسک» در معنی معمول خود، وقتی برای انسان به‌ کار می‌رود، حسی نزدیک به انزجار یا نفرت دارد، اما استفاده‌ی اندرسن از آن کاملاً متفاوت است. او در جایی اشاره می‌کند گروتسک روح یک انسان برایش مانند سیب‌های پیچ‌خورده و ازشکل‌افتاده‌ای است که به‌دلیل ناقص‌ بودن در باغ رها می‌شوند. او می‌گوید این سیب‌ها از همه شیرین‌ترند، شاید این شیرینی تنها به‌دلیل نقص‌هایی باشد که باعث رها شدن آن‌ها شده. او در داستان‌هایش به مردم مانند این سیب‌ها نزدیک می‌شود و مطمئن است که منابع یا ماهیت ناهنجاری‌های آن‌ها در مقایسه با ارزش ذاتی‌شان به‌عنوان انسان‌هایی که مستحق درک هستند، بی‌اهمیتند. این رویکرد براساس شهود است تا دانش عینی، و این همان نوع شهودی است که او را به سیب‌های بدشکل نزدیک می‌کند. او معتقد است که به‌دلیل ظاهر صرف، چه جسمی و چه روحی، نمی‌توان آن‌ها را نادیده گرفت. این ظاهر ممکن است تجربه‌ی قابل‌توجهی را درون خود داشته باشد که به‌خاطر ناهنجاری شدیدتر و البته ارزشمندتر شده. اندرسن در بدنه‌ی اثر، به‌دنبال اولین داستان، الگویی تنظیم کرده که نه‌تنها به کتاب وحدت می‌بخشد، بلکه به‌طور سیستماتیک ریشه‌های متنوع انزوای شخصیت داستان‌های خود را، که هرکدام درواقع آواره‌ای اجتماعی هستند، بررسی می‌کند؛ شخصیت‌هایی که با علت‌های گروتسک از ارتباط انسانی با هم‌نوعان خود جدا مانده‌اند.


۱. The Book of the Grotesque (1919).
۲. Sherwood Anderson (1876-1941).

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان, کتاب پیکرهای عجیب - شروود اندرسن دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, شروود اندرسن, کارگاه داستان‌نویسی, کتاب پیکرهای عجیب

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد