کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

زمزمه‌های خانه‌ی پل

۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳

نویسنده: نیلوفر وفایی
جمع‌خوانی داستان کوتاه «برنده‌ی اسب گهواره‌ای۱»، نوشته‌ی دی. اچ. لارنس۲


دی. اچ. لارنس که به مسائل روان‌شناسی و فروید علاقه‌ی خاصی داشته، داستان «برنده‌ی اسب گهواره‌ای» را زیرکانه شروع می‌کند؛ با توصیف‌هایی از مادر خانواده، کسی که بیشترین تأثیر را بر آشفتگی ذهنی پل گذاشته. این زن که هیچ‌وقت از شرایط مالی خانه‌ی‌شان راضی نیست، خودش و شوهرش را بدشانس می‌داند. ازنظر او شانس چیزی است که همراه خودش پول می‌آورد و آن‌ها ندارندش و «گداهای فامیلند». مادر زمزمه‌‌هایی هم در خانه راه‌ انداخته که مدام تکرار می‌شود: «پول بیشتری لازم است… پول بیشتری لازم است.» این زمزمه‌ها جوری پل، پسرکوچکش، را آزرده کرده که تصمیم می‌گیرد در آن سن‌وسال کم پول دربیاورد. او می‌خواهد مادرش را با پول راضی کند و از شر آن صداها خلاص شود. سراغ شرط‌بندی بر اسب‌های مسابقه می‌رود. اما سؤالی که پیش می‌آید این است که چرا شرط‌بندی؟ چرا کاری که با شانس ارتباط مستقیم دارد؟ پاسخ واضح است: تأثیرپذیری زیاد کودکان از پدرومادر؛ انگار که خمیری باشند در دست‌های بزرگ‌ترها، مدام می‌شود به آن‌ها شکل‌های مختلف داد؛ مثل زمین حاصل‌خیزی‌اند که والدین و محیط زندگی‌شان این امکان را دارند هرچه می‌خواهند در آن بکارند؛ چراکه هنوز توانایی دقیق حل مسئله را ندارد. مادر پل هم در این دوره‌ی حساس زندگی پسرش عقایدش را به ذهن او منتقل می‌کند. درهمین‌خصوص هم گفت‌و‌گویی بین‌شان شکل می‌گیرد و هرچه پل می‌گوید که برخلاف پدرش خوش‌شانس است، مادر باورش نمی‌شود. این‌که شانس پول‌ساز است جوری در ذهن پل نفوذ می‌کند که به‌جای هر کار دیگری جذب شرط‌بندی بر اسب‌ها می‌شود. او دلش می‌خواهد با این کار به مادر ثابت کند که دروغ نمی‌گفته. پل واقعاً خوش‌شانس هم است و می‌تواند در بسیاری از شرط‌بندی‌ها اسم برنده را درست حدس بزند. اما باوجود پول خوب و کافی مادر هنوز ناراضی است؛ انگار هیچ‌ سقفی برای توقعاتش وجود ندارد. پل برحسب ‌سن کمش دَم به دل مادر می‌دهد و آن‌قدر درگیر راضی کردن مادر می‌‌شود که خودش را از پا درمی‌آورد و از دنیا می‌رود. تلاش پل به‌بهای از دست رفتن زندگی‌اش تمام می‌شود. داستان هوشمندانه‌ با مادر به پایان می‌رسد؛ زنی ناراضی که دیگر فرزندش را ندارد و اما درعوض از او کلی پول برایش باقی مانده.


۱. The Rocking-Horse Winner (1926).
۲. Sherwood Anderson (1885-1930).

گروه‌ها: اخبار, برنده‌ی اسب گهواره‌ای - دی. اچ. لارنس, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: برنده‌ی اسب گهواره‌ای, جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, دی. اچ. لارنس, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد