کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

طبیعت خودکامه

18 می 2024

نویسنده: کاوه سلطان‌زاده
جمع‌خوانی داستان کوتاه «قایق بی‌بادبان»، نوشته‌ی استیون کرین


داستان «قایق بی‌بادبان» باوجود چهار شخصیت انسانی، با توصیف طبیعت شروع می‌شود؛ گویی طبیعت را به‌عنوان شخصیت اصلی در نظر می‌گیرد. نویسنده با آوردن «آن‌ها» در جمله‌ی آغازین، انسان را درمقابل طبیعت قرار می‌دهد و تأکید می‌کند طبیعت درنهایت نسبت به مصیبت‌های انسان بی‌تفاوت است و هیچ توجهی به آن‌ها ندارد. با پیشروی قایق سرگردان در دریا، واقعیت عدم‌ توجه طبیعت به آن‌ها به‌شکل فزاینده‌ای آشکار می‌شود و درادامه راوی با تغییر شیوه‌ی توصیف دریا، این مسئله را برجسته‌تر می‌کند. اوایل داستان، دریا غرغر می‌کند، هیس می‌کشد و مانند «گوراسبی چموش» جفتک می‌اندازد، اما جلوتر صرفاً به این‌سووآن‌سو می‌رود. درواقع دریا هیچ تغییری نمی‌کند و این درک مردان از دریاست که دست‌خوش تغییر می‌شود. فعالیت بدون‌تغییر مرغان دریایی، ابرها و جزرومد تأییدی است بر این‌که طبیعت درباره‌ی تلاش انسان‌ها برای بقا، رفتار متفاوتی از خود بروز نمی‌دهد.
کرین با پرورش این ایده که طبیعت نسبت به انسان بی‌تفاوت است، نشان می‌دهد همان‌قدر که به‌طور اتفاقی آسیب‌رسان است، کمک‌کننده هم هست؛ مردان به‌ازای هر سختی‌ای که ازجانب طبیعت متحمل می‌شوند، چرخش غیرمنتظره‌ی خوبی را هم به‌شکل بادی مساعد یا شبی آرام تجربه می‌کنند. این‌ واقعیت که مردان به‌نوعی از طبیعت کمک می‌گیرند، تصور کاملاً متخاصم بودن نیروی آن را از بین می‌برد. هیچ‌چیز به‌اندازه‌ی نجات نهایی خبرنگار این نکته را نمایان نمی‌کند. خبرنگار که از رسیدن به ساحل ناامید شده بوده و به‌کمک موجی عجیب نجات یافته، باید این واقعیت را بپذیرد که همان چیزی که او را در معرض خطر قرار داده بوده، موجب نجاتش هم شده و درعین‌حال، همان موج عجیب‌وغریب ممکن است باعث کشتن روغن‌کار پرتوان و سرسخت نیز بشود؛ چرخشی از رویدادها که هر دو ایده را نشان می‌دهد: طبیعت به‌همان اندازه که تنبیه‌کننده‌ای سخت‌گیر است، خیرخواه هم هست؛ البته اگر با نگاه انسانی درک شود که در چالشی با آن گرفتار شده.
داستان «قایق بی‌بادبان» حسی از تنهایی را به خواننده منتقل می‌کند که از درک نوع بشر ناشی می‌شود؛ این حس که او در جهان تنها و در سازوکار آن بی‌اهمیت است. پشت ناسزاهای جمعی مردان و راوی از سرنوشت و جهان، ترس از نیستی موج می‌زند. آن‌ها اعتقاد خودپسندانه‌ای دارند که باید در جهان نقش داشته و وجودشان معنایی داشته باشد. هنگامی‌ که خبرنگار در بخش ششم داستان متوجه می‌شود که سرنوشت به درخواست‌های او پاسخ نمی‌دهد، در ناامیدی فرومی‌رود. یادآوری او از شعری درمورد سربازی درحال‌مرگ در الجزیره، منعکس‌کننده‌ی احساس بیگانگی او با جهان پیرامونش است. مانند سربازی که در قلمرو بیگانه می‌میرد، خبرنگار می‌ترسد که او نیز در جایی که به آن تعلق ندارد، از بین برود. در سرتاسر «قایق بی‌بادبان»، خبرنگار درد را محصول جانبی و ضروری تلاش برای غلبه بر طبیعت ــ دشمن همیشگی انسان ــ می‌بیند. او برای رنج خود ارزش قائل می‌شود، زیرا آن را نجیبانه می‌داند. در بخش‌های قبلی، خبرنگاری که راوی به خواننده نشان می‌دهد بدبین و اغلب در توصیف درد جسمانی‌ای که تجربه می‌کند، پرحرف است، اما در پایان داستان، با آگاهی جدیدش مبنی‌بر بی‌توجهی جهان به نتیجه‌ی وضعیت پیش‌آمده برای او و یارانش، دیگر ازنظر جسمی و روحی خسته می‌شود و به این نتیجه می‌رسد که زنده ماندن هدفی جز طولانی‌تر کردن زندگی بی‌معنی ندارد. نظر او در بخش هفتم با جمله‌هایی مانند «سردی آب غم‌آور بود»، به‌سادگی بر این ناامیدی تأکید می‌کند. در این مرحله، تمام احساسات درد و لذت صرفاً جسمی هستند و معنای معنوی‌ای ندارند.
نویسنده با جمع کردن چهار مرد در قایقی فکسنی، نمونه‌ی کوچکی از جامعه‌ی بشری خلق می‌کند. جامعه بزرگ‌ترین اختراع انسان است و کرین با این‌ کارش جامعه را درمقابل قدرت بی‌پایان طبیعت قرار می‌دهد. مردها در رویارویی با دریای طوفانی و وحشی، فوراً دور هم جمع می‌شوند، زیرا می‌دانند که باهم بودن بهترین دفاع دربرابر هرج‌ومرج طبیعت است. وجود آن‌ها از همنشینی در کنار هم معنی پیدا می‌کند؛ همنشینی‌ای که از ابتدای خلقت با قدرت بیشتری توانسته انسان را از گزند نیروهای طبیعت حفظ کند؛ نیرویی که به ‌نظر می‌رسد می‌خواهد آن‌ها را از بین ببرد. حتی وقتی آن‌ها با فهمیدن این واقعیت که طبیعت به‌شان توجهی نمی‌کند ناامید می‌شوند، بازهم می‌توانند به یکدیگر اتکا کنند. آن‌ها در جامعه‌ی کوچک‌شان تعهدی نسبت به یکدیگر ایجاد کرده‌اند که می‌دانند برای بقای خود باید به آن احترام بگذارند. فرقی نمی‌کند که انسان درمقابل نیرویی بی‌انتها مثل طبیعت قرار بگیرد یا دربرابر حکومتی خودکامه؛ تاوقتی‌ او در قایق کوچک جامعه و بر دریای پرتلاطم زندگی، با نیرویی پرقدرت رودررو می‌شود، راهی جز برادری و امید توأم با تلاش برای عبور از امواج سهمگین ندارد. و در این مسیر از دست دادن روغن‌کارهایی که ممکن است بیشترین نقش را در رسیدن به ساحل آرامش داشته باشند، اجتناب‌ناپذیر است؛ آدم‌‌های باتجربه‌ای که حضورشان بسیار مفید و نجات‌بخش است.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, قایق بی‌حفاظ - استیون کرین, کارگاه داستان دسته‌‌ها: استیون کرین, جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, قایق بی‌بادبان, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

آنتی اپیفنی

جادوگر واقعی مادر است

عصیان جو و فریادهای بی‌صدای جک

داستانی برای بیدار شدن پدر و دختر

چیزهای راستکی

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد