کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

«اَرچه از عمر دل سیری نیست / مرگ می‌آید و تدبیری نیست»*

۱۲ خرداد ۱۴۰۳

نویسنده: کاوه سلطان‌زاده
جمع‌خوانی داستان کوتاه «نقاب مرگ سرخ۱»، نوشته‌ی ادگار آلن پو۲


داستان «نقاب مرگ سرخ» ماجرای فرار یک شاهزاده و مجموعه‌ای از سلحشوران و بانوان اطرافش است از نوعی بیماری شبیه طاعون که در کشور شایع شده و آدم‌ها را نیم‌ساعته می‌کشد. نشانه‌های بیماری خون و لکه‌های صورتی روی پوستند. شاهزاده و هزار نفر از اشراف به قلعه‌ای مستحکم پناه می‌برند و مشغول عیش‌ونوش می‌شوند. شاهزاده نماد قدرت حاکم است، که مردمش را رها می‌کند. او می‌خواهد مرگ را دست‌به‌سر کند یا به آن بی‌توجه باشد. آدم‌های درون قلعه با واکنشی که نسبت به زنگ ساعت آبنوس دارند، نشان می‌دهند می‌دانند مرگ شتری ا‌ست که دم خانه‌ی هرکسی می‌خوابد. در ابتدا به ‌نظر می‌رسد ادگار آلن پو قصد دارد در داستان مفهوم مرگ و مواجهه‌ی انسان را با آن به تصویر بکشد. شاهزاده‌پراسپرو از بیماری مهلک که نیمی از جمعیت کشورش را به ‌کام مرگ برده، فرار می‌کند و به‌این‌ترتیب به‌نوعی مرگ را به تمسخر می‌گیرد. او بعد از پنج‌شش‌ماه مهمانی بالماسکه‌ای ترتیب می‌دهد و خود سروشکل و ماسک تک‌تک مهمان‌ها را تعیین می‌کند. ‌پراسپرو نه‌تنها می‌خواهد سرنوشتش را خودش رقم بزند، بلکه با انتخاب ظاهر دیگران و تحمیل کردنش، قدرت و تکبر خود را بیشتر به رخ می‌کشد؛ همان‌طورکه هفت تالار را برای این مراسم با رنگ‌ها و نور‌های مختلف می‌آراید تا شخصیت‌های بالماسکه در هرکدام ظاهری متفاوت پیدا کنند.
موقعیت تالارها طوری است که نور طبیعی به‌شان نمی‌رسد. آن‌ها از شرق به غرب با رنگ‌ها و نورهای شاد و سرزنده طراحی شده‌اند. اتاق‌ها می‌توانند نماد مراحل مختلف زندگی باشند: از شرق (آبی) تا غرب (سیاه)، از طلوع (تولد) تا غروب (مرگ)؛ می‌توانند نشانه‌ای از تنوع لذت‌طلبی و عیاشی ساکنان قلعه نیز باشند. مهمانی بالماسکه در این‌جا نقش مهمی دارد. شاهزاده خودش سروظاهر هرکسی را تعیین کرده و همه مهمان او هستند، جز کسی که ناگهان ظاهر می‌شود. او مرگ نیست بلکه تصور مرگ است. شاهزاده از تصور مواجه شدن با مرگ است که می‌میرد و بقیه هم همین‌طور.
ظاهراً در سرتاسر داستان همه مشغول خوش‌گذرانی هستند، اما این ترس است که به‌تناوب خودش را سر هر ساعت نشان می‌دهد؛ ترس از مرگ. ترس در لحظه‌لحظه‌ی زندگی ایزوله‌ی درون قلعه موج می‌زند. نماد مرگ دقیقاً نیمه‌شب ظاهر می‌شود؛ یعنی در پایان روز؛ وقتی زندگی می‌خوابد، وقتی‌که آدم‌ها در اوج عیاشی هستند. هیچ‌کس اول جدی‌اش نمی‌گیرد، اما خیلی زود همه متوجه می‌شوند هوا پس است. شاهزاده‌ به‌خیال این‌که می‌تواند حریفش شود، تمام تالارها را دنبالش می‌دود، بااین‌حال وقتی به شبح سیاه‌پوش می‌رسد یارای مقابله که هیچ، یارای مواجهه با او را هم ندارد. او که به ‌نظر می‌رسد شجاع‌تر از بقیه است، درواقع با ترس خود مواجه می‌شود و همین از پا درش می‌آورد. این مرگ سرخ نیست که او و اطرافیانش را می‌کشد، زیرا طبق نشانه‌های دقیقی که نویسنده در متن آورده، درهای قلعه خیلی خوب بسته و مهروموم شده‌اند. آن‌ها در مواجهه با چهره‌ی شبح نقاب‌دار بلافاصله می‌میرند، درحالی‌که کسانی که با مرگ سرخ می‌میرند نیم‌ساعت بین ابتلا تا مرگ‌شان فاصله است. «نقاب مرگ سرخ» درحقیقت چیزی جز برساخته‌ی ذهن مملوازترس ساکنان قلعه نیست؛ ذهنیتی که برای آن‌ها تجسمی واقعی پیدا کرده است و درنهایت از پا درشان می‌آورد.


*. از شعر «عقاب و کلاغ»، سروده‌ی پرویز ناتل خانلری

۱. The Masque of the Red Death (1842).
۲. Edgar Allan Poe (1809-1849).

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان, نقاب مرگ سرخ - ادگار آلن پو دسته‌‌ها: ادگار آلن‌پو, جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی, نقاب مرگ سرخ

تازه ها

وقتی ادبیات به دیدار نقاشی می‌رود

غولی در این چراغ نیست.

جعبه‌ی پاندورا

مهم‌ترین آرزویت را بگو، برآورده می‌شود

پنجره‌ای رو به فلسفه‌ی زندگی

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد