کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

مرگ، نقابی ناگزیر

1 ژوئن 2024

نویسنده: سمیه لطف‌محمدی
جمع‌خوانی داستان کوتاه «نقاب مرگ سرخ1»، نوشته‌ی ادگار آلن پو2


«نقاب مرگ سرخ» داستانی است که با کلمه‌های «مرگ سرخ» نیز آغاز می‌شود و همین دو کلمه کافی است تا مخاطب متوجه شود بار دیگر ادگار آلن پو دستش را خواهد گرفت و همراه خود او را به جهانی از وهم و ترس خواهد برد. نویسنده در جمله‌های بعدی بند اول روایت، از طاعونی سخن می‌گوید که مدت‌هاست بیداد می‌کند. صفت‌های کشنده و شنیع آمده‌اند تا اوضاع این بیماری را بیشتر به رخ بکشند؛ صفاتی که بدیهی است توسط نویسنده با اندیشه انتخاب شده‌اند. جمله‌ای که بی‌درنگ در پس این دو ویژگی از بیماری می‌آید بسیار قابل‌توجه است. پو خون را به‌عنوان نشانه‌ی جسمی مریضی می‌آورد تا همان‌طورکه در ادامه می‌گوید، مهر تأییدی بزند بر سرخی و وحشت خون. بند اول داستان همه وحشت است و ترس. پو آن‌چنان در یک بند از بیماری می‌گوید که پشت خواننده بلرزد و بترسد از طاعونی که او توصیف می‌کند؛ لرزی که بر جان خواننده می‌نشیند تنها از بیماری نیست، بلکه از مرگی است که در اندک‌زمانی پس از سرایت بیماری فرد مبتلا را می‌کشد؛ مرگی که به‌عمد به رنگ سرخ انتخاب شده تا بر وحشتش بیفزاید. حالا خواننده به‌خوبی متوجه می‌شود که چرا نویسنده طاعون را به‌عنوان بیماری همه‌گیر روایتش انتخاب کرده. برای پو که قادر بوده جهانی تخیلی از وحشت بسازد، انتخاب بیماری خیالی کاری دشوار نبوده. او بی‌شک می‌خواسته بیماری و نشانه‌ی خونینش برای خوانندگان ملموس باشد.
بند اول تمام می‌شود و شروع قسمت دوم با امایی است که خواننده را به فکر وامی‌دارد. پو از شاهزاده‌ای سخن می‌گوید که همه‌ی آنچه را باید برای زندگی داشته باشد در خود دارد: خوشبختی، زیرکی و بی‌باکی. حال این شاهزاده‌ی با‌ذکاوت به خیالش می‌رسد که می‌تواند در دیر دژمانند خود انزوا گزیند و از مرگ رهایی یابد. اطرافیان شاهزاده به دیوارهای محکم و مرتفع دژ قناعت نمی‌کنند و چفت‌ها را جوش می‌دهند؛ انگار که توانایی داشته باشند با این عمل خود را از نومیدی و بیماری مصون نگه دارند. مرگ در بیرون از قلعه برای دیگران بیداد می‌کند و شاهزاده در درون بارو به فکر جشن بالماسکه است. بالماسکه به این دلیل در روایت انتخاب می‌شود که چهره‌ی افراد که هریک به شکلی و رنگی نقاب دارند، نشانی از گوناگونی آدم‌ها و نقاب‌هایی باشد که در زندگی بر چهره می‌زنند. به زیرکی پو باید آفرین گفت. مگر جز این است که مرگ جبار بیرون از قلعه، نشان از فرارسیدن لحظه‌ای پایانی دارد که هر فرد در جهان زندگان برای دیگران می‌بیند و مراسم بالماسکه هر آن چیزی است که آدمی خود را به خوشی آن‌ها سرگرم می‌کند تا بر نومیدی اندیشیدن به زندگی موقتش سد ببندد؟
درادامه از تالارهایی سخن به میان می‌آید که نمادی از زندگی‌های انسان از تولد تا مرگ است و هرکدام به رنگی نشان داده می‌شود که نماد آن دوران از زندگی آدمی ‌باشد. آلن پو در آخرین تالار که یادآور خانه‌ی «خاندان آشر» است، رنگ مشکی را با قرمز درهم می‌آمیزد تا ترس و وحشت را برای خواننده‌اش دوچندان کند. بالماسکه شروع می‌شود و ساعتی که نماد گذر زمان است با هر بار زنگ زدن در یک ساعت مهمانان را به افسردگی فرومی‌برد. افسردگی هر ساعت با خاموش شدن زنگ رنگ می‌بازد و دوباره روز از نو و روزی از نو، این چرخه بین خوشی و افسردگی تکرار می‌شود. آدمی با اندیشیدن به گذر زمان در جهان واقع نیز افسرده می‌شود و دیگربار با دل‌مشغولی‌های جهان پایان نهایی و محتوم درانتظارش را به دست فراموشی می‌سپرد. ساعت که ناقوسی یادآور مرگ است، در همه‌ی تالارها به صدا در می‌آید؛ همان‌گونه که در همه‌ی برهه‌های زندگی انسان. اما در تالار آخر صدایش رساتر و ترسناک‌تر می‌شود؛ همان‌طورکه انسان با رسیدن به سال‌های پایانی صدای پایان در گوشش بیشتر زنگ می‌زند.
فردی شبح‌گون با نقابی چسبیده‌به‌صورت که پر از نشانه‌‌های مرگ سرخ است، سرمی‌رسد. شاهزاده را به دنبال خود به تالار آخر می‌کشاند و جانش را می‌گیرد. مهمانان بالماسکه نه‌ جرئت رویارویی با این مرگ ازراه‌رسیده را در خود می‌بینند، نه توانایی مقابله با آن را دارند. همه‌ی این‌ها دنیا و آدم‌ها و مواجهه‌شان با مرگ را به ذهن خواننده متبادر می‌کند. با مرگ شاهزاده شهامتی برخاسته از ترس برای مهمانان زاده می‌شود و با دست یافتن به شبح نقاب‌پوش، کفن پوشیده بر او را جسم خالی می‌بینند. درواقع پو به‌صراحت نشان می‌دهد که از مرگ گریزی نیست و شاید داستان در این‌جا یادآور آن مردی باشد که از مرگ به دیاری دیگر گریخت تا از دست فرشته‌ی مرگ جان سالم به در برد، اما خیال باطل که عزرائیل نیز برای گرفتن جانش به همان سرزمین گسیل شده بوده. مرگ سرخی که در بند اول وصف می‌شود و با وحشت و ترس همراه است، در بند آخر نه‌تنها در داستان بلکه توسط خواننده نیز پذیرفته می‌شود. حالا پاشیده‌های خون ‌مانده و ساعتی که متوقف شده و شعله‌هایی که خاموش. هرچند آلن پو در «نقاب مرگ سرخ» به ویژگی‌هایی از داستان همچون شخصیت‌پردازی توجهی نکرده، اما به آنچه لازم بوده پرداخته تا در حصار ترس و وهمی که همواره با داستان‌هایش عجین است، تقابلی بین مرگ و زندگی بیافریند. گرچه این رویارویی پایانی جز برنده شدن مرگ در پی ندارد، اما پذیرشی به خواننده می‌بخشد که دیگر از آن ترس و وحشت ابتدای داستان در درونش اثری نمانده باشد.


1. The Masque of the Red Death (1842).
2. Edgar Allan Poe (1809-1849).

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان, نقاب مرگ سرخ - ادگار آلن پو دسته‌‌ها: ادگار آلن‌پو, جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی, نقاب مرگ سرخ

تازه ها

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

یک روز فشرده

مردی در آستانه‌ی فصلی سبز

دلبستگی و رنج

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد