کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

زندگان امروز مردگان فردایند

۱۹ خرداد ۱۴۰۳

نویسنده: کاوه سلطان‌زاده
جمع‌خوانی داستان کوتاه «مردگان۱»، نوشته‌ی جیمز جویس۲


گابریل کانروی در داستان «مردگان» رفتار محافظه‌کارانه‌ای دارد و همین او را محتاط نشان می‌دهد. شهرت او نزد خاله‌هایش به‌عنوان برادرزاده‌ای که از همه‌چیز مراقبت می‌کند، از او مردی بااقتدار می‌سازد، اما دو رویارویی با زنان در مهمانی اعتمادبه‌نفسش را به چالش می‌کشد. درابتدا وقتی گابریل به‌شکل ناشیانه‌ای به لی‌لی خدمتکار می‌گوید که بیش‌ازحد کار می‌کند و از او درباره‌ی زندگی عاشقانه‌اش می‌پرسد، از پاسخ تلخ و گزنده‌ی او آزرده‌خاطر می‌شود. گابریل به‌جای عذرخواهی یا توضیح منظورش، به‌سرعت مکالمه را با دادن سکه‌ای به‌عنوان هدیه‌ی کریسمس، پایان می‌دهد و از صحنه می‌گریزد. او سطح اجتماعی خود را بسیار بالاتر از لی‌لی خدمتکار می‌داند و تحصیلات بالایش را دلیل ناتوانی در برقراری ارتباط با خدمتکاری مثل او، اما با استفاده از پول ناخودآگاه به سطح بالاتر اقتصادی خود اتکا می‌کند. برخورد با لی‌لی نشان می‌دهد که گابریل، مانند خاله‌هایش، حاضرجوابی را تحمل نمی‌کند، بااین‌حال در ادامه‌ی مهمانی هم نمی‌تواند از چنین چالش‌هایی اجتناب ورزد. بار دوم درطول رقصش با خانم آیورز، با رگبار پرسش‌هایی درمورد عقاید ملی‌گرایانه‌اش مواجه می‌شود که نمی‌داند چگونه به آن‌ها پاسخ دهد. او کنترلش را از دست می‌دهد و می‌گوید: «راستش را بخواهید، من حالم از کشورم به ‌هم می‌خورد، حالم به ‌هم می‌خورد!» و با این حرف، خانم آیورز و حتی خودش را برای دادن پاسخی نسنجیده شگفت‌زده می‌کند. با نشانه‌هایی که نویسنده در داستان آورده، بیراه نیست که گابریل سطح درک خود را از مسائل فرهنگی و اجتماعی بالاتر بداند. او در برخورد با لی‌لی تنها می‌خواهد گفت‌وگویی صمیمانه شکل دهد، خانم آیورز هم بابت عقاید افراطی ملی‌گرایانه‌ی سطحی خودش است که او را تقبیح و ملامت می‌کند؛ اما گابریل کسی است که نمی‌تواند واکنشی در سطح عقاید مترقی خود داشته باشد و به ورطه‌ی همان سطحی‌نگری‌ای می‌افتد که از آن می‌گریزد.
در بخش دوم داستان، ناراحتی گابریل در شبی پرتنش با همسرش گرتا، به اوج می‌رسد. برخورد نهایی‌اش با گرتا دست‌آخر او را مجبور می‌کند که با دیدگاه سلبی خود نسبت به جهان روبه‌رو شود. وقتی گابریل متوجه می‌شود که گرتا در پایان مهمانی درگیر موسیقی شده، دلش می‌خواهد احساسات عجیب او را کنترل کند. اگرچه گابریل نامزدی عاشقانه‌شان را به یاد می‌آورد که با جذابیتش بر گرتا غلبه کرده بوده، اما این جذابیت نه در عشق بلکه در تمایلات شهوانی او برای تسلط بر همسرش ریشه داشته. در هتل، وقتی گابریل می‌فهمد گرتا تمام مدت به اولین عشقش فکر می‌کند، از دست او و خودش عصبانی می‌شود. او درمی‌یابد که توانایی مقابله با آن عشق را ندارد و هرگز بر همسرش مسلط نخواهد شد. بعد از این‌که گرتا به خواب می‌رود، گابریل نرم‌تر می‌شود. حالا که می‌داند عشق مرد دیگری پیش از او در زندگی گرتا وجود داشته که هنوز هم ادامه دارد، دیگر حسادت نمی‌کند، بلکه بیشتر از این غمگین می‌شود که خودش هرگز نتوانسته عشقی عمیق مانند مایکل فیوری به خود ببیند. او با تأمل در زندگی محافظه‌کارانه و بدون‌شورعشقش، متوجه می‌شود که زندگی کوتاه است و کسانی مانند مایکل فیوری که با شور عشق فراوان از دنیا می‌روند، درواقع زندگی را خیلی بهتر تجربه کرده‌اند.
داستانی که مجموعه‌ی «دوبلینی‌ها» را به پایان می‌رساند، درواقع تجلی درکی است که شخصیت اصلی‌اش با آن مواجه می‌شود؛ یک بیداری عمیق و البته دردآور. گابریل تغییری درونی را تجربه می‌کند که باعث می‌شود زندگی خود و به‌طور کلی، زندگی انسان را مورد بازنگری قرار دهد. درحالی‌که بسیاری از شخصیت‌های «دوبلینی‌ها» به‌طور ناگهانی از دنبال کردن خواسته‌های خود بدون هیچ توضیحی دست می‌کشند، این داستان بیان دقیق‌تری برای اعمال گابریل ارائه می‌دهد. او خود را سایه‌ای می‌بیند که در دنیایی که در آن زنده‌ها و مرده‌ها به‌هم می‌رسند رنگ می‌بازد. اگرچه او با سخنرانی‌اش در مهمانی، بر تفکیک گذشته و مردگان، و حال و زندگان اصرار داشته، اما وقتی می‌فهمد خاطره‌ی مایکل فیوری پس از سال‌ها هنوز زنده است، به درکی جدید می‌رسد: این‌که تقسیم‌بندی بین مردگان و زندگان نادرست است. او از پنجره‌ی هتل به بیرون نگاه می‌کند و برف را می‌بیند که همواره می‌بارد. بعد فکر می‌کند همین برفی که بر قبر مایکل فیوری هم می‌نشیند، کسانی را که هنوز زنده‌اند و همچنین کل ایرلند را هم می‌پوشاند. نویسنده این احتمال را باز می‌گذارد که گابریل ممکن است نگرش خود را تغییر دهد و زندگی را در آغوش بکشد، حتی اگر با نشان دادن موقعیت غم‌انگیز او در عمق تاریکی‌های ایرلند، «دوبلینی‌ها» را با تلخی به پایان برساند. گابریل می‌فهمد سرانجام به مردگان خواهد پیوست و حتی یادی از او باقی نخواهد ماند. مهمانی مورکان‌ها شامل سلسله‌ای از روال‌های مرده است که زندگی ساکنین دوبلین را بی‌روح نشان می‌دهد. وقایع مهمانی هر سال تکرار می‌شوند: گفت‌وگوها سطحی‌اند، فِرِدی مالینز مست می‌آید، همه می‌رقصند، غذا می‌خورند و دست‌آخر گابریل سخنرانی می‌کند. مانند اسبی که در حکایت گابریل دورتادور آسیاب می‌چرخد، نمایندگان اهالی دوبلین در مهمانی دچار روالی تکراری و ازپیش‌تعیین‌شده می‌شوند؛ گویی نوعی یکنواختی شخصیت‌ها را در حالتی فلج‌گونه قرار می‌دهد. آن‌ها نمی‌توانند از تنها فعالیت‌هایی که بلدند جدا شوند، بنابراین زندگی را در سطح، بدون تجربه‌های جدید و بی‌حسی نسبت به دنیا می‌گذرانند.
«مردگان» مضمون‌های موجود در کل مجموعه را در بر می‌گیرد و به‌عنوان تعادلی برای داستان اول، «خواهران»، عمل می‌کند. هر دو داستان به‌شکلی عمیق تلاقی مرگ و زندگی را بررسی می‌کنند و بر داستان‌های دیگر سایه می‌اندازند؛ بااین‌حال داستان «مردگان»، بیش از هر داستان دیگری در مجموعه، به‌طور مستقیم به تقدیس ایرلند می‌پردازد. گابریل در سخنرانی خود از عصر کنونی که در آن به مهمان‌نوازی‌هایی مانند خانواده مورکان بها داده نمی‌شود ابراز تاسف می‌کند، اما درعین‌حال اصرار دارد که مردم نباید در گذشته و سنت بمانند، بلکه باید حال را در آغوش بگیرند. البته گابریل به‌نوعی به سخنان خود خیانت می‌کند و درنهایت به ادای احترام به گذشته ترغیب می‌شود. افکار بعدی او این وابستگی را به گذشته بیشتر آشکار می‌کند؛ زمانی که او نشستن برف را بر سراسر ایرلند تصور می‌کند. در هر گوشه‌ای از ایرلند، برف، هم بر مرده‌ها و هم زنده‌ها می‌نشیند و آن‌ها را یکسان به فلجی یخ‌زده می‌برد. بااین‌وجود افکار گابریل در سطرهای پایانی «دوبلینی‌ها» نشان می‌دهد که زنده‌ها درواقع می‌توانند خود را آزاد کنند و بدون محدودیت سنت‌های مرده و گذشته به زندگی ادامه دهند؛ همان‌طورکه بارش برف در ماه ژانویه‌ی ایرلند غیرعادی است و نمی‌تواند برای همیشه ادامه یابد.


۱. The Dead (1914).
۲. James Joyce (1882-1941).

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان, مردگان - جیمز جویس دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, جیمز جویس, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی, مردگان

تازه ها

وقتی ادبیات به دیدار نقاشی می‌رود

غولی در این چراغ نیست.

جعبه‌ی پاندورا

مهم‌ترین آرزویت را بگو، برآورده می‌شود

پنجره‌ای رو به فلسفه‌ی زندگی

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد