نویسنده: سمیه لطفمحمدی
جمعخوانی داستان کوتاه «شناگر۱»، نوشتهی جان چیوِر۲
داستان «شناگر» درواقع روایت شنا در زمان است؛ حکایت مردی بهنام ندی مریل، قهرمان شنایی که تصمیم دارد مسافت مهمانی تا خانهاش را ازطریق شنا در آبهای سر راهش و استخرهای همسایه طی کند. به توصیفهای جان چیور از شخصیت اصلی داستانش دقت کنید: ندی مردی باریکاندام است و ظاهراً حالت جوانها را دارد و بااینکه مدتها از روزگار جوانیاش گذشته، اما کیفیتهای ورزشکاری و جوانی را حفظ کرده. همهی اینها نشانههایی از زمان در داستانند که از همان ابتدا یکبهیک و بهنوبت در روایت آورده میشوند. نویسنده دلش میخواهد نقش زمان را حتی در ظاهر شخصیت اصلی داستانش پس بزند و این کار را از ظاهر ندی شروع میکند. او جوان نیست، اما دلش میخواهد همچنان جوان بماند و نقش جوانها را بازی کند. ازنظر زمانی، روایت یکشنبهای در نیمههای تابستان اتفاق میافتد، پس پاییز و زمستان در راه است و آخرین روز هفته و خوشگذرانی تعطیلات نیز رو به پایان. نقش زمان اینجا نیز خودش را نشان میدهد. انتخاب فصلی که روایت در آن اتفاق میافتد، حسابشده است و نشان از راهی دارد که شخصیت داستان در زندگی پیموده و راهی که باید طی کند.
همین تحول در حرکت شناگر و از هر مقصد به مقصد دیگری اتفاق میافتد. آب در شروع زلال و لاجوردی است و در خانههای ابتدایی ندی مورد استقبال قرار میگیرد. علیرغم اینکه بدون اجازه وارد میشود، نهتنها کسی خردهای نمیگیرد، حتی به او خوشامد هم میگویند و برایش آرزوی موفقیت میکنند. همانطورکه ندی مسیر را رو به جلو میرود، هوا طوفانی میشود، آب استخرها تغییر میکند و رفتار همسایهها نیز با او عوض میشود. درواقع اتوبان انشقاق بین دو جهان را نشان میدهد و پس از عبور از آن است که حقیقت پیش چشم شناگر واضحتر میشود. او در مسیر به استخری میرسد که خشک است و با خانهای مواجه میشود که خالی از سکنه است. او نمیخواهد باور کند که ساکنان خانه را ترک کردهاند و حتی سعی دارد به خودش بقبولاند از زمانی که آنها در خانه بودهاند، مدت زیادی نگذشته. ندی در راه به خانهی معشوق قدیمی خود میرسد؛ زنی که در هنگام ترکش به او التماس میکرده و حالا رفتارش دگرگون شده و توهین میکند؛ انگار ندی مریل سعی دارد واقعیت زندگیاش را کتمان کند، اما شنای در مسیر کمکم رنگ کاذبی را که او به واقعیت زده از بین میبرد و حقیقت را نشانش میدهد. نقطهی اوج داستان همینجا اتفاق میافتد: شخصیت به خانهی خودش میرسد. درهای خانه قفل است. و او که هنوز هم نمیخواهد باور کند چه اتفاقی برایش افتاده، سعی دارد با فشار درهای خانه را باز کند، اما زمان کار خودش را کرده و خانه خالی است.
در داستان «شناگر» زمان دو وجه دارد: زمانی که شخصیت اصلی داستان هنگام شنا کردن از مسیری میگذراند که به خانهاش متنهی میشود و زمانی که او در زندگی گذرانده و قادر به دیدنش نیست و حتی کتمانش میکند. زمان اولی که درظاهر خطی به نظر میرسد، توسط نویسنده از سطح واقعی خود دور میشود و بهنوعی سیر نزولی دارد. درواقع این زمان داستانی خلق میکند از قهرمانیِ معکوس و زوال شخصیت اصلی. این زمان به کمک زمان دوم میآید تا شناگر را مجبور به دیدن حقیقت کند. فرصت شنا کردن هرچند برای ندی مریل خوشایند است، اما درحقیقت همچون تلهای عمل میکند تا او را که در دام زمان دوم گرفتار کرده، با واقعیت رودررو کند. قهرمان داستان «شناگر» میتواند تمثیلی از تکتک انسانها باشد؛ همهی آنهایی که چشم دیدن حقیقت را ندارند، اما راهی بهغیراز دیدن واقعیت پیش رویشان نیست و بهناچار باید تن به شنا در مسیری نزولی دهند.
۱. The Swimmer (1964).
۲. John Cheever (1912-1982).