نویسنده: کاوه سلطانزاده
جمعخوانی داستان کوتاه «شناگر۱»، نوشتهی جان چیوِر۲
مردی که درطول روز در استخرهای دیگران شنا میکند، طرحی نیست که برای یک داستان جذابیت ویژهای داشته باشد. در این طرح هیچ تصمیمی برای زندگی یا مرگ وجود ندارد و هیچ رابطهای در آن شکل نمیگیرد یا قطع نمیشود. چیز زیادی در خطر نیست؛ بااینحال جان چیور این طرح ساده را که بهنظر بیمحتوا میرسد، میگیرد و آن را به داستانی جذاب و پرمحتوا با عنوان «شناگر» تبدیل میکند. تأثیرگذارتر اینکه او این کار را در کمتر از ده صفحه انجام میدهد. بهطورکلی ایجاد ارتباط قوی بین شخصیتها و خواننده با راوی سومشخص نسبتبه راوی اولشخص دشوارتر است. همچنین در دیدگاه عینی هیجان و کشش کمتری نسبت به دیدگاه ذهنی وجود دارد. اگرچه در این داستان، راوی سومشخص، بااینکه ظاهراً کل ماجرا را میداند، همهی آن را به خواننده ارائه نمیدهد. او چیزهایی ازقبیل «و سپس ند تصور کرد که همه میخواهند با او صحبت کنند، زیرا او مرد فوقالعادهای بود» نمیگوید. اگر «ند تصور کرد» را از این جمله بیرون بیاوریم، به چیزی میرسیم که راوی در سرتاسر داستان ارائه میکند؛ یعنی تصور و خیال شخصیت اصلی. باتردید میتوان راوی این داستان را محدود به ذهن ند در نظر گرفت، زیرا ما بهاندازهی کافی وارد افکار او نمیشویم.
راویِ مخلوقِنویسنده گویی مانند شخصیت اصلی داستانش مست است. او در پاراگراف آغازین با دستاویز کردن مستی احتمالی کشیش میخواهد به خواننده نشان دهد حتی افرادی که از آنها انتظار میرود هوشیار باشند ــ در این مورد کشیش یا حتی خود راوی ــ آنقدرها هم که باید پاک و معصوم نیستند. حداقل در آغاز داستان به نظر میرسد راوی به همان اندازهی ند مست است و از واقعیت، تصویر کامل و درستی ندارد؛ گویی همانطورکه ند آگاهانه یا ناخودآگاه حقیقت را به دست فراموشی سپرده، راوی هم بهاندازهی کافی با خواننده از در صداقت وارد نشده؛ هرچند راوی سریعتر از ند هوشیار میشود و در جریان روایت اطلاعاتی به خواننده میدهد که ند تا پیش از مواجهه با صحنهی پایانی بهنوعی درحال انکار آنهاست. به نظر میرسد نویسنده با خلق و انتخاب چنین راویای نمیخواهد خواننده آنقدرها هم به ذهن شخصیت اصلی دسترسی داشته باشد. این انتخاب به او این امکان را میدهد تا بدون تکیهی بیشازحد به افکار و احساسات ند ــ که اعتبار قابلتوجهی را درطول داستان از دست میدهد ــ آنچه را که او از سر گذرانده، بسازد. اگرچه راوی همهی ماجرا را ارائه نمیکند، اما به خواننده میقبولاند گفتههای او را بیشتر از اندیشههای شخصیت اصلی واقعی بپندارد. نویسنده با این انتخاب جالب نشان میدهد به خوانندهاش ایمان دارد و نگران سردرگمی او نیست؛ هرچند بهخوبی میداند چگونه این سردرگمی را متعادل کند.
از آغاز داستان پرسشهای زیادی برای خواننده ایجاد میشود، که ممکن بود با یک راوی معمولی پیش نیاید و شاید یکی از موفقیتهای داستان هم همین باشد. چرا همه خمار از مستی دیشب هستند؟ چرا کشیش زیاد نوشیده؟ چرا شخصیت اصلی تحقیر غیرقابلتوضیحی نسبتبه «کسانی که خودشان را به آب استخر نمیزدند» دارد؟ اصلاً مسئلهی شخصیت اصلی چیست؟ نویسنده جسورانه پرسشهای زیادی مطرح میکند و برای مدتی به بسیاری از آنها پاسخ نمیدهد. با این پرسشها دغدغهی اصلی چیور در همان دو پاراگراف آغازین نشان داده میشود، هرچند او خواننده را وامیدارد که پس از به پایان رساندن داستان بازگردد و به شروع آن بیشتر دقت کند. او با این تمهیدها زمان خطی داستان را بهگونهای منحنیشکل و خمیده درمیآورد و مرز میان واقعیت و خیال را آگاهانه در هم میآمیزد و بهنوعی میخواهد خواننده را در بیشتر داستان سردرگم نگه دارد؛ حرکتی پرخطر و جسورانه که تنها از نویسندهای چیرهدست برمیآید. حتی زمانی که شروع به پاسخ دادن به پرسشها میکند، خواننده را در جریان همهی ماجرا قرار نمیدهد. اینگونه است که او به کنش پیشروندهی داستان خود دست مییابد و همینطورکه داستان پیش میرود، درک خواننده از موقعیت بیشتروبیشتر میشود.
جالب است که داستان تنش بسیار اندکی دارد که این مسئله کار را برای هر نویسندهای سخت میکند. درواقع هیچ اتفاقی در زمان حال داستان نمیافتد. اوج اتفاقها و وقایع در گذشته رخ داده و به همین جهت میتوان کل داستان را حرکتی رو به سقوط یا زوال در نظر گرفت. همهی ماجراها قبلاً اتفاق افتادهاند: همسر ند قبلاً از او جدا شده، خانهاش قبلاً فروخته شده و… قدرت خیال چیور خواننده را در دنیایی قرار میدهد که بیش از آنچه در داستان وجود دارد، در خارج از داستان اتفاق افتاده و خواننده را با ماجرایی گستردهتر از چیزی که در تنها چند صفحه روایت شده، مواجه میکند. قطعبهیقین او میتوانست داستانی بنویسد که در جریان آن ند رابطهای نامشروع داشته باشد و همسرش، خانهاش و غیره را از دست بدهد، اما با کیفیت منحصربهفردی که به داستان داده، آن را یک سروگردن بالاتر میبرد. جان چیور با استفاده از یک راوی خاص و اطلاعات پسزمینه، چیزی بیشتر از جهان داستان به خواننده میدهد. او جهان داستان را گستردهتر میکند تا رویدادها به آنچه درطول داستان خوانده میشود محدود نشوند. او ذهن خواننده را بلافاصله پس از به پایان رساندن داستان، به تصور چیزی که پیشتر رخ داده سوق میدهد و برای او داستانی در پس این داستان میآفریند؛ داستانی که قبلاً در آن وقایع مهم رخ دادهاند.
۱. The Swimmer (1964).
۲. John Cheever (1912-1982).