نویسنده: زهرا علیاکبری
جمعخوانی داستان کوتاه «خانهی سرباز۱»، نوشتهی ارنست همینگوی۲
داستان «خانهی سرباز» را میتوان یکی از مهمترین داستانهای همینگوی دانست؛ داستانی که شخصیت خود نویسنده در آن نمود دارد و خوانندهی کنجکاو میتواند ازمیان کلماتش نگاهی به لحظاتی از زندگی یکی از مشهورترین نویسندگان قرن بیستم بیندازد. همینگوی در زندگی پرماجرای خودش در سه جنگ حضور داشت: جنگجهانی اول، جنگجهانی دوم و جنگ داخلی اسپانیا. البته بسیاری معتقدند تأثیر جنگجهانی اول بر همینگوی بسیار بیشتر از دیگرجنگها بود. او در این جنگ پس از مجروحیت دورهای طولانی را در بیمارستان سپری کرد. «خانهی سرباز» که ازلحاظ سبک داستانی مینیمالیستی محسوب میشود، هرچند ساده و فاقد پیچیدگیهای ادبی است، اما در عمق خود لایههایی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دارد. همینگوی در این داستان با صدای بلند عقیدهاش را دربارهی جنگ فریاد زده و اعلام کرده از جنگ و تبعات آن بیزار است. داستان بدون هیچ مقدمهپردازیای با این جمله آغاز میشود: «کربز از کالج مذهبی متدیست کانزاس راهی جنگ شد.» تنها یک پاراگراف بعد روشن میشود او وقتی به خانه بازگشته که پیشواز قهرمانان جنگ تمام شده بوده. همین جملهی ساده میتواند نقبی باشد به واقعیت زندگی نویسنده؛ وقتی از پس بستری طولانیمدت در بیمارستان، بالأخره به خانه برگشت. شاید هیچچیز هولناکتر از دیر رسیدن یک سرباز به خانه وجود نداشته باشد. این اتفاق به معنای از دست دادن فرصت کوتاهی است که او را در قامت قهرمانی در اجتماع مینشاند. لابهلای کلماتی که همینگوی بهخست انتخاب کرده، بیزاری، خستگی و تلاش برای فراموشی جمعی تبعات جنگ موج میزند. این احساسات در مردمی است که میلی به شنیدن روایتهای واقعی ندارند. اینجاست که قهرمان داستان برای جلب توجه همشهریانش مجبور میشود دروغ بگوید و البته در سایهی این دروغگویی از خود بیزار شود.
«خانهی سرباز» داستانی با شخصیتهای اندک، دیالوگهای سرراست و فضاسازی دقیق است. همینگوی در این داستان نشان میدهد جنگ چگونه سرنوشت سربازان را دستخوش تغییر میکند و جایی از روانشان را خراش میدهد تا دیگر نتوانند به زندگی قبلی بازگردند. هرچند مردم تلاش دارند با نشنیدن، خشونت ناشی از جنگ را فراموش کنند، اما سربازی که در قلب همهی اتفاقات بوده، قادر به فراموشی نیست. او در این فضاسازی ماهرانه نشان میدهد سرباز چگونه فراموش شدنش را در جامعهی اطراف به نظاره نشسته. دراینمیان مادر و خواهر کربز نقشی مهم در پیشبرد داستان بر عهده دارند. ازخلال گفتوگوهای کربز با خواهر و مادر است که درمییابیم جامعهی بعدازجنگ برای رهایی از خاطرات دهشتناک به چه چیز رو میآورد. به نظر میرسد نقطهی اوج این داستان آنجا شکل میگیرد که کربز اعلام میکند حتی نمیتواند دعا کند. او که از مدرسهای مذهبی راهی جبهه شده بوده، حالا در روزگار تاراج روحوروان و سلامت و زندگی، قدرت دعا خواندن را نیز از دست داده. او مسئولیت دعا خواندن را به مادرش میسپارد که داوطلب خواندن دعا بهجای اوست. مادر برای بازگرداندن کربز به زندگی در تلاش است امکاناتی را به پسرش عرضه کند که پیش از رفتن به جنگ نداشته، ازجمله ماشینسواری بعدازظهرها.
همینگوی در این داستان مینیمال و کوتاه بهخوبی با سپیدیهای بین سطور نشان میدهد جامعه پس از جنگ چگونه درگیر بحران میماند. هنری جیمز، نویسندهی صاحبسبک آمریکاییـبریتانیایی دربارهی داستان مینیمال گفته: «نشان دهید، حرف نزنید و یک کلمه بیشتر از آنچه بهشدت ضروری است نگویید.» و البته همینگوی در داستان «خانهی سرباز» و بسیاری دیگر از داستانهایش بادقت نگفته و نشان داده؛ نشان داده جنگ چیزهایی را از بین میبرد که کسی نمیتواند آنها را دوباره به دست بیاورد، حتی با تلاش برای فراموشی. دراینمیان برای شخصیت اصلی داستان نه هدفی هست، نه عشقی و نه امیدی؛ خستگی است، پوچی و گذشتهای که کسی دیگر به آن افتخار نمیکند. داستان پایانی باز دارد. با جملهای درخشان در آخرین سطرها، آنجا که میگوید: «بههرحال، حالا همهچیز گذشته بود.» شاید این پایان باز را برای داستان ضدجنگ «خانهی سرباز» بتوان تمثیلی دانست از تمام نشدن جنگها؛ از شعلهور ماندن آتشش در روح و جان آدمها. همینگوی ننوشته اما نشان داده که جنگها در زندگی آدمهایی که آن را دیدهاند، هیچگاه تمام نمیشود.
۱. Soldier’s Home (1925).
۲. Ernest Hemingway (1899-1961).