کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

انتخاب‌های خودت باعث جدایی‌ها شده، نه سرنوشت

16 فوریه 2025

نویسنده: هدیه جلالی
جمع‌خوانی داستان ‌کوتاه «جدایی‌ها1»، نوشته‌ی جان لُورُو2


«جدایی‌ها» اثر جان لُورُو داستانی درباره‌ی آزادی انسان در تعیین سرنوشت خود است. شخصیت اصلی کشیشی است که پس از شش سال به دیدن پدرومادرش می‌رود، اما درست لحظه‌ای که مادرش می‌خواهد او را در آغوش بگیرد و ببوسد، با سردی در گوش مادر می‌گوید: «من فقط صورتت رو می‌بوسم ــ به من دست نزن ــ با بابا هم فقط دست می‌دم.» این رفتار چشم‌های مادر را به حالتی درمی‌آورد که مثل غریقی به فرزندش نگاه کند. آن روز همیشه در ذهن کشیش جاری است. مدام آن را بازسازی می‌کند تا شاید بتواند از بار عذابی که وجدانش متحمل می‌شود بکاهد. روزی که مادرش درحال احتضار است، درحالی‌که گیج و منگ از تأثیر داروهاست، چشم‌هایش را باز می‌کند و می‌گوید: «نگران نباش. وقتی قطار برسه، نمی‌بوسمت. دست هم بهت نمی‌زنم… آبروریزی نمی‌کنم. قول می‌دم.» و بعد از گفتن این جملات، نفس‌های آخرش را می‌کشد.
پس از مرگ مادر، نویسنده دوباره صحنه‌ی ایستگاه قطار را بازگو می‌کند، اما این ‌بار ذهن کشیش جور دیگری آن را به خاطر می‌آورد. او در قطار برخلاف انتظار، کتاب سارتر می‌خواند و درادامه تأثیر اندیشه‌های او بر زندگی‌اش دیده می‌شود. کشیش در انتهای داستان وقتی درحال انجام مراسم عشای ربانی عید پاک است، از متبرک کردن ناتوان می‌شود و نمی‌تواند ادامه‌ی دعا را بخواند؛ چون کابوسی که دیده درمقابل چشم‌هایش زنده می‌شود و دوباره به یادش می‌اندازد که نه تقدیر بلکه انتخاب‌ و اختیار خودش باعث جدایی‌ها شده. لورو به‌شکلی هوشمندانه مرز بین خیال و واقعیت را مخدوش می‌کند. همچنین از زمان به‌عنوان ابزاری برای نمایش درگیری ذهنی شخصیت اصلی بهره می‌گیرد. جمله‌ی «مادرش زیباست، شاداب است، و تا پانزده سال دیگر نمی‌میرد»، خواننده را برای درک نظرگاه در داستان هشیار می‌کند.
شخصیت‌پردازی در داستان بسیار دقیق و حساب‌شده است. نویسنده از همان ابتدا، یقه‌ی کشیشی شخصیت اصلی را در اولین جمله‌ها توصیف می‌کند تا نشان دهد که او تا چه اندازه به نقش خود وابسته است. جمله‌ی «توی مدرسه‌ی علوم دینی هیچ هیجانی، هیچ خشمی، هیچ اضطراری وجود ندارد ــ دست‌کم آشکار نیست. همه‌ی آدم‌ها احساسات خود را، هرچه که باشد، توی دل‌شان نگه می‌دارند»، ریشه‌ی سردی و پنهان کردن احساسات کشیش را به‌خوبی آشکار می‌کند. نویسنده پس از آن‌که در داستان کتاب «اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر» را به دست کشیش می‌دهد، خواننده را آگاه می‌کند که شخصیت به‌سوی دگرگونی فکری در حرکت است و پس از آن نشانه‌های تغییر و تردیدهایش در داستان می‌آید؛ برای مثال در مراقبه‌ای که انجام می‌دهد سربازها تاس‌ها را به‌سمت او می‌گیرند و او آهسته و باتردید تاس‌ها را برمی‌دارد و دستش را مشت می‌کند. تاس ریختن نماد تسلیم سرنوشت و تقدیر شدن است و کشیش نمی‌خواهد به آن تن دهد. تأثیر اندیشه‌های سارتر نیز در روند زندگی‌اش پدیدار می‌شود: «ولی مردن لحظه‌ای است که دوست ندارد درباره‌اش فکر کند.» سارتر معتقد بود ازآن‌جاکه ما هیچ کنترلی بر مرگ نداریم، پس نباید اجازه دهیم که فکر کردن به آن، انتخاب‌های ما را محدود کند. همچنین می‌گوید: «تدریس انگلیسی از تدریس الهیات انسانی‌تر است.» براساس دیدگاه سارتر تدریس زبان که به فرد قدرت انتخاب، آگاهی و آزادی می‌دهد، انسانی‌تر از تدریس الهیات است؛ زیرا الهیات اغلب بر پذیرش اصول ثابت و ازپیش‌تعیین‌شده تأکید دارد.
در داستان «جدایی‌ها»، جان لورو با مهارت نشان می‌دهد که سرنوشت چیزی ازپیش‌تعیین‌شده نیست، بلکه انتخاب‌های ما هستند که مسیر زندگی را شکل می‌دهند. کشیش داستان با پیامدهای تصمیم‌های خود روبه‌رو می‌شود و درمی‌یابد فاصله‌ای که میان خود و خانواده‌اش و جامعه ایجاد کرده، نتیجه‌ی اراده‌ی خود او بوده نه تقدیر. نویسنده با بهره‌گیری از روایت غیرخطی، نمادپردازی هوشمندانه و تأثیر اندیشه‌های اگزیستانسیالیستی، داستانی تأمل‌برانگیز خلق می‌کند که خواننده را به پرسش درباره‌ی مسئولیت فردی، آزادی و معنی زندگی وامی‌دارد.


1. Departures (1980).
2. John L’Heureux (1934-2019).

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جدایی‌ها - جان لُورُو, جمع‌خوانی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: جان لُورُو, جدایی‌ها, جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

برای اولین و هزارمین‌‌ بار

زنی که پرواز را دوست داشت

تعلیق در خلأ؛ چرا داستان «گم شدن یک آدم متوسط» ناتمام می‌ماند؟

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد