نویسنده: سحر جعفری جوزانی
جمعخوانی داستان کوتاه «جداییها۱»، نوشتهی جان لُورُو۲
جان کلارک لُورُو در ۲۶ اکتبر ۱۹۳۴ در جنوب هدلی ماساچوست متولد و همانجا بزرگ شد. او تصمیم داشت بازیگر شود، ولی کشیشی را انتخاب کرد. لورو شانزده سال پس از عضویت در انجمن مذهبی یسوعی در سال ۱۹۷۱ از کشیشی کناره گرفت و به تدریس ادبیات انگلیسی، نوشتن شعر و بعدها داستاننویسی پرداخت. او سال ۱۹۹۰ در مصاحبهای با استنفورددیلی اعلام کرد: «من انجمن یسوعیان را ترک کردم چون میخواستم زندگی خودم را زندگی کنم، تصمیمات خودم را بگیرم و مسئولیت تصمیماتم را بپذیرم… با سوگند اطاعت، شما بهسادگی نمیتوانید این کار را انجام دهید.» لورو دشواری زیستن علیرغم تعهد مذهبی و اطاعت را در داستانهای متعددی ازجمله داستان درخشان «جداییها» روایت کرده. اساساً داستانهای لورو به گفتهی دبورا تریزمان، سردبیر داستانهای نیویورکر، «حس قوی طنز درمورد نوسانات ایمان و زندگی و شکنندگی باورهای انسانی را به نمایش میگذارند».
در داستان «جداییها» صحنهی امتناع کشیشی جوان از در آغوش کشیدن مادرش و دلخوری و روی گرداندن مادر روایت میشود. راوی به این بهانه مواجههی شخصیت اصلی داستان یعنی کشیش را با پرسشی اخلاقی دربارهی دوراهی انتخاب بودن در چهارچوب کلیسایی یا پاسخ انسانی به عواطف مادروفرزندی نشان میدهد. آنگاه چه در فرم داستان و چه در شیوهی چیدمان عناصر و نشانهگذاریها در تکرار این صحنه و بازخوانی آن در ذهن کشیش، به چالش کشیده شدن تصورات و یقینهای او و مسیرِ شدنش را بازنمایی میکند. ازاینحیث داستان «جداییها» داستانی اگزیستانسیالیست است؛ داستانی دربارهی گستراندن دامنهی وجود ازخلال محقق شدن دگرآوایی و دگرخواهی. در اگزیستانسیالیسم بهبیان گابریل مارسل، ما با مسائل روبهرو نیستیم، بلکه با رازها مواجهیم. ازاینجهت اگزیستانسیالیسم مقابل فلسفهی هگلی و اساساً مقابل هرگونه منطق عینی، عقلانی و انتزاعی قرار میگیرد. برخلاف مسئلهها، که با روشهای علمی و با استدلال و برهان عقلی شناخته و حل میشوند و وعدهی کشف حقیقت را میدهند، رازها ریشه در عواطف و احساسات دارند و متعلقات درونی ما هستند. بنابراین حقیقت امری درونی است و برای فهم آن نیازمند گفتوگو هستیم.
کشیش داستان لورو در گفتوگوی درونی با خود است و همین است که همهی اپیزودهای داستان در زمان حال روایت میشوند. نویسنده، با روایت در فرم غیرخطی، غیرسیستماتیک و ذهنی، فرم را هم برای نشان دادن جستوجوی اگزیستانسیالیستی شخصیت داستان به کار گرفته و بهخوبی زنده بودن و اصالت لحظههای عمیقاًزیستشده را تداعی میکند. ذهن کشیش از جوانی تا پیری در فراخوانی این صحنه، هر بار از عقلانیت خشک و بار تحمیلی نظم کلیسایی بر اتفاقات کم میکند و درک و همدلی بیشتری برایش میسر میشود. ما این تغییر یا درک وجودی از انسانیت و عواطف را با جزئیاتی که کشیش در هر به خاطرآوری صحنهی دیدار مادر اضافه میکند، درک میکنیم؛ مثلاً دربارهی زوجی که در قطار با او همسفرند. در فراخوانی صحنه در جوانی کشیش، آنها را با برچسب دیوانه میشناسیم، اما طی زمان هر بار وجوه انسانیتری از آنها به ما نشان داده میشود، کمکم صدای آنها را هم در داستان کشیش میشنویم و این جزئیات دگرآوایی، همدلی و دگرخواهی را محقق میکند. بهویژه پس از مرگ والدین، این تغییر یا تحقق امر اصیل را در ارتباط با خود (فهم و خودبخشودگی) و ارتباط با دیگری در کشیش میبینیم.
علاوهبر ساحتهای زیباشناسانه و اخلاقی که به ارتباط با خود و با دیگری مربوط میشوند، اگزیستانسالیسم در ساحت معنوی یا دینی نیز اصالت را به فهم درونی حقیقت دینی و ارتباط با خدا میدهد. بنابراین گفتوگوی درونی کشیش وجه دیگری هم پیدا میکند و آن گفتوگو با گفتمان مسیحیت کلیسایی است؛ کاری که مثلاً در فلسفهورزی کیِرکگور، پدر اگزیستانسیالیسم هم وجود دارد. کیرکگور بهروش ابلاغ غیرمستقیم، مسیحی شدن را مینمایاند و «جداییها» داستان کشیش شدن را روایت میکند. در این بعد نیز، فرم در خدمت فلسفه است؛ چون گفتوگوی کشیش با گفتمان جزمی کلیسایی عیان و مستقیم نیست. لورو معنی نشانههای کتاب مقدس مثل تاس، چکیدن خون و سنگپرانی را طنازانه به دالهای معنایی غیرمقدس تبدیل میکند تا این گفتوگوی غیرمستقیم و ساختن ارتباط با خدایی منحصربهفرد و نه خدای کلیسا را نشان دهد.
۱. Departures (1980).
۲. John L’Heureux (1934-2019).