نویسنده: ژاله حیدری
جمعخوانی داستان کوتاه «جداییها۱»، نوشتهی جان لُورُو۲
ویژگیای که در داستان «جداییها» با آن روبهرو خواهیم شد میل به خارقالعاده بودن و دستیابی به رهایی از نیازهای فیزیکی و واقعیتهای قابللمس است که در کشیش جوانی نمود مییابد که هنوز به درجهی کشیشی نرسیده، ولی خودش را جدای از مردم عادی میداند. اما آیا صرفاً ملبس شدن به لباس کشیشی این راه را هموار خواهد کرد؟
در این داستان، کشیش جوانی بعد از شش سال که در مدرسهی علوم دینی درس میخوانده، تصمیم میگیرد با قطار به دیدار پدرومادرش در شهر خودشان برود. او که در این چند سال در محیط منظم و ساکت مذهبی زندگی میکرده، از دیدن مردم معمولی و طرز برخوردشان باهم و حتی از دیدن هیجانات دیدار پدرومادرها با فرزندانشان در ایستگاه، به این فکر میافتد که آنها بهشدت بینظمند و فضا پر از هرجومرج است. او میبیند که آدمها در انظار عموم فریاد میکشند، آدامس میجوند، آروغ میزنند و همدیگر را هل میدهند. پس میاندیشد که چگونه خواهد توانست آنها را تحمل کند. دلش از اینهمه ابتذال به هم میخورد. در مدرسهی علوم دینی دیده که همه احساساتشان را حتی اگر خشم یا اضطراب یا هر احساسی باشد در دل خود پنهان میکنند. در مدرسه آموخته که اعتدال مایهی آرامش است. در این هیاهوست که مادرش را درحالیکه لبخندی بر لب دارد و پدرش که پشت او ایستاده، میبیند. او با خود فکر میکند در این آشفتگی نظم به وجود خواهد آورد؛ ازاینرو وقتی به آنها میرسد به مادرش تذکر میدهد که صورتش را نبوسد. خواستهی پسر مادر را مضطرب میکند و خود را عقب میکشد و همچون غریقی پسر را نگاه میکند؛ پسری را که حالا یک کشیش شده.
این روی گرداندن برای تمام عمر پسر ضربهای میشود که از آن رهایی نمییابد. بعد از پانزده سال مادر بهعلت پارکینسون در بیمارستان بستری میشود و کشیش که چهلساله شده، ماهها کنارش میماند. او در آخرین لحظات حیات با صدایی که بهزحمت شنیده میشود به پسرش میگوید: «آبروریزی نمیکنم. قول میدم.» مادر میمیرد ولی در روحوروان پسر اثر خود را بر جای میگذارد. سالها میگذرد و کشیش پنجاهوپنجساله میشود. او در گذر سالها به بینشی دست پیدا کرده که باورهایش را نسبت به هستی، به نظمی که در آشفتگی میخواسته پدید آورد، به معنیای که از خوب در مدرسهی دینی آموخته بوده، تغییر داده و به تحولی دست یافته که جهان را به خود وانهد. کشیش در مراقبهای که در دوران بیماریاش انجام میداده، مسیح را بر صلیب دیده بوده، ولی بعد از آن را به یاد نمیآورده. او در مراقبه بعدی مردانی را دیده بوده که تاس میریزند و یکی از آنها تاسها را در دستش ریخته بوده. او این مراقبه را آنقدر در خواب میبیند که این خوابها تبدیل به کابوسی میشوند؛ تااینکه در شبی که عشای ربانی را به جا میآورد، آخرین کابوسش جلوِ چشمش زنده میشود. او در کابوس مادرش را دیده بوده که تاسها را درحالیکه از انگشتانش خون میباریده در دست داشته. با یادآوری خوابش، طوری در درونش غوغا میشود که «متبرک بادِ…» دعای عشای ربانی آخرین کلماتی است که میتواند تکرار کند. و بعد از آن آتشی را که همان شب در مراسم عید پاک بر پا کرده، خاموش میکند. او جهان را به حال خود وامینهد.
جان لوور، که خود هم درس کشیشی خوانده بود، در این داستان با دانشی که به دست آورده بوده، اشارههایی داشته به کتاب «اعمال رسولان، (۳۵:۲۰)»، «انجیل متی، (۲۲:۸)»، «آناکارینینا»، «اگزیستانسیالیسم و اصالت بشرِ» سارتر، شعر «سرزمین هرز» ــ که نماد نومیدی، بدگمانی و خلأ فکری است ــ «مراقبه دربارهی مصلوب کردن مسیح»، «عشای ربانی»، «مراسم شب عید پاک»، «یسوعی بودن کشیش»، و خیلی موارد دیگر. با حضور این اشارههای فرامتنی در داستان، انگار نویسنده انتظار داشته خواننده از آنان باخبر باشد. بنابراین میتوان از این منظر گفت داستان «جداییها» داستانی برای همه نیست؛ ولی آنچه در آن خواسته بگوید و برای همهی آدمهای روی زمین فریاد بزند، همانا بیتی از ابیات تی. اس. الیوت شاعر بزرگ آلمانی است؛ آنجا که میگوید: «تنها خِرَدی که میتوانیم امید تحصیلش را داشته باشیم، خرد فروتنی است؛ فروتنی بیپایان.»
سخن پایانی: جان لورو با شناختی که از مدارس علوم دینی و کلیسا و آموزههای آن داشت، داستانهایی خلق کرد که در آن معرفت و رسیدن به مرحلهای که رهایی از نیازهای جسمی و دنیوی است، درونمایهی آنها را شکل میدهد. او در «جداییها» داستانی شگفتآور و زیبا و درعینحال تلخ و پر از احساسات شگرف را خلق و به نوع دیگری از هنر دست پیدا میکند. لوور در سال ۱۹۳۴ در آمریکا متولد شد. در نوزده سالگی به تحصیل علوم دینی پرداخت و در کلیسای یسوعیان به کشیشی رسید. او در سال ۱۹۷۱ از مقام کشیشی کناره گرفت و درادامه استاد دانشگاه استنفورد شد و دو بار جایزهی این دانشگاه را دریافت کرد. او که همچنین جایزهی او. هنری و بهترین داستان کوتاهنویسان آمریکا را در کارنامهی ادبی داشت، در هشتادوچهارسالگی بهعلت بیماری درگذشت.
۱. Departures (1980).
۲. John L’Heureux (1934-2019).