کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

سیمای تهران در یک رمان

۲۲ مرداد ۱۳۹۶

یادداشتی بر رمان «هشت و چهل‌وچهار»
منتشر شده در تاریخ ۱۴ مرداد ۹۶، روزنامه‌ی شهروند
منتقد: برنا مسروری


این یادداشت برای افرادی که رمان «هشت و چهل و چهار» نوشته کاوه فولادی‌نسب را نخوانده‌اند، مناسب نیست. هرچند که لودادن پایان قصه در داستانی که ابتدا و انتهایش به هم گره خورده و تعلیق ندارد، در اصل امکان ندارد. یعنی چیزی برای لودادن وجود ندارد، پس سخت نگیرید. داستان خوب شروع می‌شود و در ادامه هم قابل قبول است اما شاید یکی از مهمترین نکاتی که درخصوص رمان «هشت و چهل و چهار» می‌توان گفت، این است که کاملا تهرانی است. شهر تهران و تعدادی از مکان‌هایش- که به وفور در ادبیات و تئاتر و سینما حاضرند- گاهی حتی بیش از شخصیت‌ها معرفی می‌شوند. از گورستان‌ها تا خیابان‌های قدیمی و حالا مدرن شده، از رستوران و کافه تا بیمارستان، همه و همه همیشه همراه شخصیت‌ها هستند و گویی این فضاسازی‌ها بشدت تصویری قرار است به طراح صحنه در یک فیلم کمک کنند. رمان روایتگر قصه نیاسان زمانی، نسل سوم از یک خانواده تعمیرکار ساعت است که ظاهرا در یک روز- ولی در اصل از گذشته‌های دور تابه‌حال- جریان دارد. در بخشی از داستان با عشق نافرجام پدربزرگ مواجه‌ایم که با پایانی خوش برای نیاسان همراه است، هرچند که به نظر می‌رسد این قضیه برای پدر نیاسان چندان هیجانی نداشته، چون در رفت و برگشت‌های زمانی و مکانی زیادی که در طول داستان با آن مواجهیم، اثری از ابراز احساسات پدر وجود ندارد (همان گذر نسلی). کتاب سرشار است از تکه‌های سیاسی تا توصیفات احساسات‌برانگیز که متاسفانه در داستان خوب جای خودشان را پیدا نکرده‌ و بیشتر تبدیل شده‌اند به تظاهراتی از آنچه که وجودش لازم نیست. البته اشاراتی به کتاب «مجمع دیوانگان» اثر میرزاعبدالحسین صنعتی‌زاده و بازخوانی قسمت‌هایی از آن اثر فارغ از لزوم یا عدم لزومش، اتفاقی فرخنده است که نسل جدید را- اگر داستان‌خوان باشند- تشویق به مطالعه آن اثر نیز می‌کند، هرچند که در ادامه شادخواری به سلامتی صنعتی‌زاده- هرچند با انتخاب لغاتی دیگر- مثل‌‌ همان طعنه‌های سیاسی، غیرضروری و مخل یک دست‌بودن روایت‌ است. البته تأکیدات زمانی در داستان خوب جا افتاده و به‌رغم رفت‌وآمد به گذشته و حال با بیب‌بیب‌های سروقت ساعت موبایل و تأکیدهای چندباره بر خبرگی شخصیت اصلی و پدر و پدربزرگش در کار تعمیر ساعت کاملا قابل قبول است. هرچند که به جز آن ساعت قدیمی فرانسوی با مارک هریتیج (میراث) ما با ساعت سروکاری نداریم و آنچه که به‌عنوان مفهوم زمان با آن رو‌به‌رو هستیم، اتفاقا به وسیله تلفن همراه که مطلقا ربطی به گذشته‌های دور ندارد، مورد تأکید قرار می‌گیرد.


دریافت فایل پی‌.دی‌.اف. این روزنامه از اینجا.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, هشت و چهل‌وچهار دسته‌‌ها: ادبیات شهری, رمان ایرانی, روایت شهری, کاوه فولادی‌نسب, معرفی رمان, نشر چشمه, هشت و چهل‌وچهار

تازه ها

چراغ‌های رابطه تاریکند

قاب‌عکسی پرتضاد

حرکت بر خطوط موازی تنهایی

جهانی به‌بزرگی یک پاکت‌نامه

کلاه‌مخملی‌هایی از تبار داش‌آکل و کاکارستم

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد