کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

ابرهایی که بر من باریده‌اند / ۱۳ / بار هستی

۲۶ مهر ۱۳۹۶

بیست رمانی که باید خواند

ابرهایی که بر من باریده‌اند / ۱۳
 بار هستینوشته‌ی میلان کوندرا

سبکی تحمل‌ناپذیر هستی

زیاد پیش می‌آید که خواب توما و ترزا را ببینم؛ حالا زیاد که می‌گویم، نه مثلاً هفته‌ای دو بار، اما دست‌کم سالی یک بار، و معمولاً حول‌وحوش همان یکی دو روزی که آیین بازخوانی بار هستی را برگزار می‌کنم. در خواب‌هایم توما را شبیه خود کوندرا می‌بینم و ترزا را شبیه ژولیت بینوش جوان. و هر بار صبح که بیدار می‌شوم، در این فکرم که چقدر از توما و ترزا و سابینا و فرانز در من و با من هست؛ هم در درون خودم و هم در آدم‌های دوروبرم. بی‌تردید میان نویسنده‌های زنده، کوندرا یکی از بهترین خالقان شخصیت‌های داستانی است، و از این حیث، هر کتابش کلاس درسی برای هر نویسنده‌ای. شاید کلیما و روزنای مهمانی خداحافظی یا همین آدم‌های بار هستی، هیچ‌کدام‌شان اندازه‌ی دیوید کاپرفیلد دیکنز یا اما بواری فلوبر یا کای کافکا شناخته‌شده نباشند، اما از یک نظر بی‌راه نیست اگر بگویم نمونه‌ی تکامل‌یافته و امروزی آن‌ها هستند و چندین گام از هرکدام‌شان جلوتر؛ آدم‌هایی برخاسته از متن جامعه‌ی بشری، دقیق ساخته و پرداخته شده، و خیلی شبیه ما؛ اصلاً بگو یکی از خود ما. و روابط‌شان… در اوایل قرن بیستم دی. اچ. لارنس به دوست‌دخترش، جسی چمبرز، می‌گوید «[از نظر من] طرح و برنامه‌ی معمول این است که دو زوج را در نظر بگیری و روابط‌شان را بسط و توسعه بدهی. بیش‌تر آثار جورج الیوت روی این همین طرح و برنامه بنا شده‌اند. در هر صورت من پیرنگ نمی‌خواهم. خسته‌ام می‌کند. برای شروع باید سراغ دو زوج بروم.» و می‌رود سراغ فرم آزاد و روابط عاطفی آزاد میان آدم‌ها. این همان کاری است که در میانه‌ها و اواخر قرن بیستم و حالا در اوایل قرن بیست‌ویکم کوندرا می‌کند. و چقدر هم دقیق. کار سختی است. جابه‌جا کردن مرزهای باور و اخلاق است؛ آن‌هم در جهانی که هنوزاهنوز اندامش خمیده‌ی سنگینی سایه‌ی اخلاق ابراهیمی است. بار هستی نمونه‌ی شاخص و درخشان تلاش برای درنوردیدن مرزها و درانداختن طرحی نو است؛ کی می‌تواند روی خوبی و بدی یا درستی و نادرستی چیزها صحه بگذارد؟ و کوندرا که خود مردد انتخاب سبکی یا سنگینی است، بار هستی را به نمایشی و حتا مصداقی از این تردید تبدیل می‌کند و متنی می‌آفریند که توأمان رمان-سرگرمی و رمان-اندیشه است (نه‌فقط این یا آن، و رندانه از انتخاب یکی سر باز می‌زند)؛ ماجراهایی عاشقانه را روایت می‌کند، اما سرسری از کنار چیزها نمی‌گذرد و چنان به اعماق پدیده‌ها و رویدادها نفوذ می‌کند، که خواننده بعد از خواندن هر بند نیاز به بستن کتاب و تأمل دارد. البته کوندرا خود با تکه کردن بخش‌های کتاب به بندهایی کوچک‌تر، این امکان را برای خواننده فراهم کرده، تا با خیال راحت کمی چشم‌هایش را ببندد و در خود فرو رود. کوندرا در بار هستی، زمانه و زمینه‌های تاریخی شکل‌گیری داستان را هم به‌عنوان بستری که شخصیت‌ها و رویدادها را در بطن خود پرورانده، نادیده نمی‌گیرد و وای که این کیفیت چقدر شبیه آن کاری است که هوگو و پروست در بینوایان و در جست‌وجوی زمان ازدست‌رفته کرده‌اند. این‌جاست که کوندرا در جایگاه شاهدی تاریخی قرار می‌گیرد -ازهمان گونه که کامو در هنرمند و زمان او می‌گوید- و در کنار همه‌ی تأملات فلسفی و هستی‌شناسانه و تلاش‌های زیبایی‌شناسانه‌اش، از توجه به کیفیات تاریخی و اعلام موضع نسبت به شرایط انضمامی پیرامونش هم غافل نمی‌ماند. او دوران اشغال را به‌عنوان چیدمان (Setting) رمانش انتخاب می‌کند -چکسلواکی اشغال‌شده و توسری‌خورده‌ی بعد از بهار پراگ- و شخصیت‌ها را در این بستر روایی به حرکت و عمل وامی‌دارد. و این‌جاست که بار هستی، بُعدی فراتر از تأملات فلسفی به خود می‌گیرد و سندی می‌شود بر زمینه و زمانه‌اش. بی‌دلیل و بی‌مصداق نیست که کلود روا، نویسنده‌ی فرانسوی، می‌گوید «در بهشت رمان‌نویسان بزرگ، هنری جیمز، با اندکی حسادت، رمان همکار چک خود را ورق می‌زند و سر را به علامت تأیید تکان می‌دهد.» و این کوندراست که می‌نویسد؛ نویسنده‌ای که سانسور و فشار سیاسی کارش را به نوشتنِ طالع‌بینی کشاند؛ همان کسی که معتقد است «رمان باید ارزشمندترین جنبه‎‌های فرهنگ بشری را پاس دارد و همواره وفادارانه به یاری انسان بشتابد تا جهان زندگی به دست فراموشی سپرده نشود.»


منتشرشده در ۲۸ مرداد ۱۳۹۶ در هفته‌نامه‌ی کرگدن

گروه‌ها: ابرهایی که بر من باریده‌اند, تازه‌ها دسته‌‌ها: ابرهایی که بر من باریده‌اند, بار هستی, بیست رمانی که باید خواند, کاوه فولادی‌نسب, کرگدن, معرفی رمان, میلان کوندرا

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد