بیست رمانی که باید خواند
ابرهایی که بر من باریدهاند / ۱۶
داستان دو شهر نوشتهی چارلز دیکنز
دور از گزند طوفان
سیدنی کارتن، چنان عاشق لوسی مانت است که حاضر است خود را عوضِ معشوق او، چارلز دارنی، جا بزند و جانش را پای گیوتین اعدام فدا کند. این درست، که دوران عشقبازانی چنین مدتهاست به سر آمده و عصای موسا هم حتا نصیب چارلی چاپلین شده، اما سیدنی کارتنها -حتا اگر بشود به کمک فروید و یونگ و سایرین نمودارهای دقیقی ترسیم کرد و کمبودها و رنجوریهای روانیشان را به تصویر کشید- هنوز هم در اعماق ذهن و خیال انسان فوقمدرن هزارهی سوم جایگاهی ویژه و محترم دارند. لحن مسیحوارکارتن در آن تکگویی واپسین هنوز هم دل آدم را میلرزاند: «این کار، از هر کاری که تا امروز کردهام، بهتر و بهتر است؛ این آرامش، از هر آرامشی که تا امروز دیدهام، بهتر و بهتر است.[۱]»این جملهها، جملههای پایانی داستان دو شهر هستند که از معروفترین جملههای ادبیات انگلیسیزبانند و بعد از ۱۵۸ سال هنوز طعم و طراوتشان را از دست ندادهاند و یکی از تأثیرگذارترین پایانبندیها در ادبیات داستان را ساختهاند. افسوس که در ترجمه بسیاری از کیفیتهای زبانیشان از آوای کلام گرفته تا تکرار واژها و واژهها تا حد زیادی از بین میرود، درخشش بلاغی متن در محاق میماند و حق مطلب ادا نمیشود. حقیقت امر این است که آنهایی که -بهظاهر- راه اغراق میروند و دیکنز را با شکسپیر قیاس میکنند، چندان هم بیراه نمیگویند: اینها هر دو زبانپردازهایی بزرگند، گیریم با فاصلهی سه قرن. و البته شباهتشان صرفاً به قدرت زبان و بیان خلاصه نمیشود؛ تعداد زیادی از ماندگارترین و مهمترین شخصیتهای داستانی و خیالی، مخلوق این دو نویسندهاند؛ این دو شخصیتپرداز بزرگ ادبیات داستانی جهان. بهسختی میشود گفت کدامشان موفقتر بوده؛ شکسپیر با رومئو و ژولیت و هملت و افلیا، یا دیکنز با دیوید کاپرفیلد و خانم هاویشام و اسکروج. آثار این دو نویسنده -بیتردید-یکی از بزرگترین و مؤثرترین کلاسهای درس شخصیتپردازی در ادبیات داستانی است، و نویسندهای اگر شیوهها و فنون این دو را در شخصیتپردازی دقیق مطالعه نکرده باشد، حتماً چیزی از دانش داستانی کم دارد. جایی خواندم «امروز در هر جای جهان به هر کسی بگویید اسکروج، همه متوجه میشوند دارید از چه حرف میزنید.» اگر این اوج موفقیت یک نویسنده در خلق شخصیت و شکوهمندترین شکل قدرشناسی از یک نویسندهی خلاق نیست، من نمیدانم چیست. داستان دو شهر از نظر هیجان و تعلیق و کشمکش بهاندازهی دیوید کاپرفیلد یا آرزوهای بزرگ خواندنی نیست، و بهرغم اینها، آشکارا یک سر و گردن بالاتر از آنهاست: شاهکار بیبدیل دیکنز و از بزرگترین کتابهای ادبیات انگلیسیزبان. حالا که زمان هم بر آن مترتب شده و عمرش از یک قرن و نیم گذشته، به سندی تاریخی هم تبدیل شده که بزنگاه مهمی از تاریخ اروپای جدید را روایت میکند؛ عصر انقلاب، زمانهی صنعت، آستانهی شهری شدن جامعهی اروپایی، بزنگاهی که در آن ساختارهای جدید شکل میگیرند، نهادهای جدید مستقر میشوند، و موازنهی نیروهای اجتماعی بهکلی دگرگون میشود؛ دگرگونیای دردناک و خونین… عصر، عصر گیوتین است و اولین بارقههای خونریز بودن انسان مدرن دارد خودش را نشان میدهد. دیکنز، با زبان جذابش، با طنز دلنشینش، با گفتوگوهای ملموسی که از دهان شخصیتهای داستانی زندهاش بیرون میکشد، با توصیفهای تأثیرگذارش، و با نگاه تیربین و ریزبینش، شاهکاری چنان ساختارمند و مستحکم، خلق میکند، که از بادها و طوفانهای موسمی و مد روز گزندی نمیبیند و کاستی نمیگیرد و هنوز هم -در آغاز هزارهی سوم- خواندنی و تأثیرگذار است، تا به امروز، پرفروشترین کتاب تکجلدی تاریخ. بد نیست شما هم به سراغش بروید و وارد باشگاه دویستملیوننفرهی داستان دو شهریها شوید. تردید نداشته باشید که یکی از بهترین باشگاههایی است که در همهی عمرتان به آن وارد شدهاید یا خواهید شد.
[۱] It is a far, far better thing that I do, than I have ever done; it is a far, far better rest that I go to than I have ever known.
منتشرشده در ۲۵ شهریور ۱۳۹۶ در هفتهنامهی کرگدن