کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

پیروزی ما، پیروزی آن‌ها

۲۷ آبان ۱۳۹۶

زمان جنگ، وقتی پای موشک‌های عراقی به تهران باز شد، من خیلی کم‌سن‌وسال بودم. مهم‌ترین تصویری که از آن دوران در ذهنم مانده، لبخند توام با شادی و شرم بزرگ‌ترها بعد از هر موشک‌باران است. هنوز هم صحبت آن روزها و شب‌ها که می‌شود، همان شرم -که زیر پوست شادیِ از دام بلا رستن می‌تپید- می‌دود توی چهره‌ها؛ شرم شرافتمندانه‌ای که کاری نداشت آن که مُرده، چه‌جور آدمی است، شرم شرافتمندانه‌ای که بی‌عدالتیِ مرگی چنان را فریاد می‌زد، و «مرگ خوبه، اما برای همسایه» را نقض می‌کرد. اصلاً مگر می‌شود از مرگ کسی شاد شد؟ گاهی انگار می‌شود… هفته‌ی پیش که خبر توقیف دوروزه‌ی روزنامه‌ی کیهان منتشر شد، خیلی‌ها شاد شدند. شادی قابل‌درکی بود! آن‌چه قابل‌درک نبود، این بود که زیر پوستش خبری از شرم نبود. آدم می‌ترسد. به نظر می‌رسد محافظه‌کارانی که سال‌های سال منش خشونت‌آمیز و روش‌های حذفی را تئوریزه کرده‌اند، موفق بوده‌اند؛ جوری که گفتمان‌شان حتا به جریان رقیب هم -جریان مترقی و تحول‌خواه- سرایت کرده. داشتن استانداردهای دوگانه پدیده‌ی خطرناکی است. مگر نه این که بسیاری از ما در همه‌ی این سال‌ها با توقیف نشریات بدون برگزاری دادگاهی با حضور هیأت‌منصفه‌ی صالح‌ مخالفت و برای اصلاح وضع موجود تلاش کرده‌ایم؟ مخالفت‌مان غلط بوده؟ یا چون حالا مرگ به خانه‌ی رقیب یا همسایه‌ی بداخلاق‌مان رسیده، باید بی‌خیال باشیم و -حتا بدتر- شادی کنیم؟ خبری از اصول نیست؟ خبری از اصول نیست. آتش، اگر به خانه‌ی ما افتاد، خودمان را به زمین و زمان می‌زنیم و اگر به خرمن رقیب زد، گو پیش، گو بیش! سال‌ها پیش در متن درخشانی خواندم: «پیروزی ما آن چیزی نیست که در آن کسی شکست بخورد.» چطور می‌شود برای تهدید و تحدید آزادی بیان -در قبال هرکس که باشد، حتی تندروها و بداخلاق‎‌ها- شادی کرد؟ ما به مدارای بیشتری نیاز داریم. در دوردستِ زمان و مکان، ولتر را می‌بینم که نشسته روی صندلی‌ای چوبی. روبه‌رویش، امیلی دو شاتله. با صدای بلند جروبحث می‌کنند. ولتر هیجانزده نیم‌خیز می‌شود، دست‌هایش را می‌برد بالا، لختی سکوت می‌کند و بعد می‌گوید: «من، اگرچه با تو مخالفم، حاضرم جانم را بدهم تا تو حرفت را بزنی.»

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها دسته‌‌ها: آزادی بیان, توقیف نشریات, روزنامه‌ی کیهان, کاوه فولادی‌نسب

تازه ها

ادیسه‌ای در بزرگ‌راه

گذار

درختی زیر سایه‌ی ریشه

سهراب این ‌بار کشته نشد رها شد

بررسی نقش زمینه در داستان کوتاه «بزرگ‌راه»، نوشته‌ی حسین نوش‌آذر

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد