کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

ابرهایی که بر من باریده‌اند / ۱۹ / مرد معلق

۹ آذر ۱۳۹۶

بیست رمانی که باید خواند

ابرهایی که بر من باریده‌اند / ۱۹
مرد معلق نوشته‌ی سال بلو

آویخته از دار تمدن

مرد معلق از نظر بیشترِ منتقدان بهترین یا مهم‌ترین اثر سال بلو نیست. رمانی هم نیست که خود بلو آن را بیشتر از همه دوست داشته بوده باشد؛ معروف است که در میان آثارش، هندرسن پادشاه باران محبوب‌ترین اثر و عزیزکرده‌ی آقای نویسنده بوده. اما در این جهان حتما کسانی مثل من هم وجود دارند که سال بلو را دقیق و کامل خوانده‌اند و با این وجود مرد معلق (۱۹۴۴) -اولین رمان او- را بهترین اثرش می‌دانند. منظورم خط‌کشی کردن و سیاه‌وسفید دیدن و این دست کیفیات قرون وسطایی نیست؛ هرتزوگ یا هدیه‌ی هومبولت یا رولشتاین هم آثار خوبی‌اند، اما برای من دست‌کم، مرد معلق جایی ایستاده که کمتر رمانی دستش به آن می‌رسد. شاید بخشیش برگردد به زمان مواجهه‌ام با آن: روزهایی در سال ۸۴، که داشتم پایان‌نامه‌ی فوق‌لیسانسم را می‌نوشتم و بعد از سال‌ها درس خواندن و نفس کشیدن در هوای مدرسه و دانشگاه، در آستانه‌ی تغییری بزرگ قرار داشتم. همسرم -که یک سالی زودتر از من فارغ‌التحصیل شده بود- به‌رغم رتبه و نمره‌ی خیلی‌خوب در آزمون دکترا، در نهایت نامش در میان پذیرفته‌شدگان دکترای دانشگاه تهران قرار نگرفت و همین شده بود که من خیال دکترا در ایران را از سر به در کرده بودم. رییس‌جمهور جدید هم روی کار آمده بود و داشت با سرعتی مثال‌زدنی روابط ایران با سایر کشورها را شخم می‌زد و همین شده بود که من رویای دکترا در خارج از ایران را هم از سر به در کرده بودم. بی هیچ هدفی برای ادامه‌ی تحصیل و بی هیچ علاقه‌ای برای ورود به بازار سودا و سرمایه‌ی معماری تهران (معماری که چه عرض کنم؛ ساختمان‌سازی)، در ناامیدی و ابهام، روی طرح پایان‌نامه‌ام -باغ ادبیات توس- کار می‎‌کردم و رساله‌ام را می‌نوشتم. در یک چنین وضعیتی بود که مرد معلق را خواندم و وای که آشنایی با ژوزف چقدر برایم التیام‌بخش بود. او، به خاطر احضار به سربازی، هفت‌ماهی بود که از کار در آژانس مسافرتی اینترامریکن استعفا کرده بود و روزگارش در انتظار و تعلیق برای اعزام سپری می‌شد. گاه ممکن بود از صبح تا شب بنشیند روی صندلی و هیچ کاری نکند (من هم گاهی از صبح تا شب می‎‌نشستم پشت کامپیوتر و نه خطی برای طرحم می‌کشیدم و نه کلمه‌ای از رساله‌ام می‌نوشتم). برای ژوزف چندان مهم نبود دیگران چه قضاوتی درباره‌ی منش و روشش داشتند. اما در عین حال آدمی بی‌خیال هم نبود و با طنزی تند و تیز بطالت جهان پیرامونش را نقد می‌کرد. همین تخم است که در سایر آثار بلو ریشه می‌کند و بار می‌دهد. سال‌ها سال بعد، آکادمی نوبل در بیانیه‌اش، جهان داستانی او را این‌طور تصویر می‌کند: «ترکیبی از رمان پیکارسک و تحلیلی ریزبینانه از فرهنگ ما، ماجراجویی‌های سرگرم‌کننده، بخش‌های رقت‌آور و غم‌انگیزی که به‌سرعت با مکالمات فلسفی جایگزین می‌شوند، همه‌ی این‌ها توسط مفسری شوخ‌طبع پیش می‌رود و روی پیچیدگی‌های بیرونی و درونی‌ای نور می‌اندازد که ما را به عمل وامی‌دارند یا از عمل بازمی‌دارند؛ شاید بشود آن‌ها را معضل زمانه‌ی ما نامید.» ویژگی مهم جهان داستانی و شخصیت‌های مخلوق بلو این است: عصیان‌گری، تن ندادن به بازی عمومی، هماوا نشدن با اراده‌ی جامعه‎‌ی مدرن در همسان‌سازی ابنای بشر. و این کیفیتی متظاهرانه نیست؛ از زیست و زندگی او نشأت می‌گیرد. نمونه‌اش این که مادر سال بلو -که یهودی‌ای ارتدوکس بود- دوست داشت پسرش ربی (آموزگار تورات) شود، او اما ترجیح داد تسلیم مهر مادر و فرزندی نشود و راه خودش را برود. در بیست‌ونه‌سالگی اولین رمانش را نوشت و ژوزفی را خلق کرد که تمدن قرن‌بیستمی را به نقد و چالش می‌کشد و تا جایی که می‌تواند در برابر اراده‌ی اجتماع به مسلط شدن بر افراد ایستادگی می‌کند. آن زمان، اولین بار که مرد معلق را خواندم، کنش نهایی ژوزف برایم بسیار الهام‌بخش بود. او -که دیگر کارد به استخوانش رسیده- دل به دریا می‌زند و شبی دیروقت به هتلی می‌رود که محل استقرار اداره‌ی نظام وظیفه است. نامه‌ای می‌نویسد و تقاضا می‌کند «در اولین فرصت ممکن به یکی از جبهه‌های نیروهای مسلح اعزام» شود. گاه این بهترین راه است: دل به دریا زدن، برای دریادل شدن… گذشته از درس‌های نویسندگی، این مهم‌ترین درسی است که از سال بلو گرفته‌ام.


منتشرشده در ۲۲ مهر ۱۳۹۶ در هفته‌نامه‌ی کرگدن

گروه‌ها: ابرهایی که بر من باریده‌اند, تازه‌ها دسته‌‌ها: ابرهایی که بر من باریده‌اند, بیست رمانی که باید خواند, سال بلو, کاوه فولادی‌نسب, کرگدن, مرد معلق, معرفی رمان

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد