شمارهی چهارم ستون هفتگی «متن در حاشیه»، منتشرشده در تاریخ ۲۷ آذر ۱۳۹۶ در روزنامهی اعتماد
نمیدانم ریشهاش کجاست، اساطیر؟ دین؟ تاریخ؟ شاید هم تنبلی! هر کجا که باشد، فرقی ندارد، حقیقت امر این است که ما همیشه منتظریم یک نفر بیاید یکتنه «همه»ی کارها را درست کند؛ یک سوپرمنی که جاذبهی زمین رویش اثر ندارد، از همهی قواعد فیزیک و شیمی و علوم طبیعی برکنار است، «هر» کاری از دستش برمیآید، میتواند یکشبه ره صدساله برود و چیزی را که به گواهی تاریخ و تجربههای جهانی، وقوعش نیازمند زمانی طولانی و تحولی درونی و درونزاست، در مدتی کوتاه محقق کند. همین است که زود میخورد توی ذوقمان، زود به «عبور از …» فکر میکنیم، زود پشیمان میشویم. تاریخ معاصر ما پر از این پشیمانیهای زودرس است؛ پشیمانیهایی که سرنوشت و مسیر توسعهی کشور را با چالشهای جدی روبهرو کردهاند و بارها و بارها آن را به بیراهه کشاندهاند. ما باید بیشتر روی خودمان کار کنیم. باید تمرینِ صبوری کنیم. باید رئالیستتر باشیم. باید مآلاندیشتر باشیم. پشیمانی از ریسجمهورْ روحانی، ما را به کدام سمت میکشاند؟ تقویت جریان تحولخواه و اصلاحطلب، یا تقویت پوپولیسمی که بعد از دوران اصلاحات، هشت سال ادارهی امور کشور را به دست گرفت؟ (البته اگر بشود اسم آنچه را که در آن هشت سال گذشت، اداره کردن گذاشت!) و فراتر از اینها، باید حواسمان باشد که شکست روحانی، شکست اعتدال یا اصلاحات نیست، ضربهای است جبرانناپذیر -با تأثیرات و تبعات بلندمدت و حتا برگشتناپذیر- به منافع ملی کشور. بسیاری از ما، وقتی -در دو انتخابات ریاستجمهوری گذشته- از آقای روحانی حمایت میکردیم، میدانستیم که آمدن ایشان، بازگشت دولت اصلاحات نیست، میدانستیم بعضی از سیاستهای داخلی و فرهنگی و اقتصادی ایشان با نظراتمان همسو نیست، میدانستیم که حتا با وجود همسویی ایشان با ما در بعضی حوزهها، به دلیل چندلایگی قدرت سیاسی در ایران، در بعضی زمینهها ایشان -و هر رییسجمهور دیگری- چندان امکان عمل ندارد؛ هم از نظر قانونی و هم از نظر عرفی. ما اینها را میدانستیم و با وجود اینها یا به رغم اینها در دو دورهی متوالی از آقای روحانی حمایت کردیم. حالا برای پشیمانی زود است. برای نقد نه! هیچوقت برای نقد زود نیست. در همین انتخابات اخیر، من و ۲۲۳ همکار داستاننویسم، بیانیهای در حمایت از آقای روحانی نوشتیم، اما حتا در همان فضای انتخاباتی هم حق نقد عملکرد فرهنگی دولت یازدهم را از خودمان سلب نکردیم. حمایتمان بفهمینفهمی مشروط بود. چون توقعمان بیشتر از اینهاست؛ خیلی بیشتر. این هم هست که نقد با هجمه فرق دارد. نقدْ پیشبرنده است. ناامید کردن مردم از مسیری که کشور با هزینهی زیاد در آن قرار گرفته، تضاد جدی با منافع ملی دارد. خاطرهای به یادم میآید؛ خاطره که نه، زخم، از آن زخمهایی که مثل خوره روح آدم را در انزوا میخورد و میتراشد. آنهایی که شانزدهم آذرماه ۱۳۸۳ در دانشگاه تهران بودند، یادشان هست که رییسجمهور وقت، سیدمحمد خاتمی، وقتی با اعتراض مدام دانشجویانی که لقب اصلاحطلبی را یدک میکشیدند، روبهرو شد، گفت «بسیار خوب، حالا انشاءالله بعد از بنده کسانی خواهند آمد که عمل خواهند کرد و شما نتیجهی عملشان را خواهید دید.» دیدیم… دیدیم… دیدیم… و هنوز هم داریم بابتش تقاص میدهیم. درس بگیریم. دستکم از آنچه به عینالیقین دیدهایم، درس بگیریم.
دریافت فایل پی.دی.اف این یادداشت از اینجا