شمارهی هشتم ستون هفتگی «متن در حاشیه»، منتشرشده در تاریخ ۲۷ دی ۱۳۹۶ در روزنامهی اعتماد
مکانهای عمومی فضاهایی هستند که میتوانند به ظرف زندگی اجتماعی انسان مدرن تبدیل شوند؛ چه فضایی بسته یا نیمهبسته در ساختاری معمارانه باشند، چه فضایی نیمهباز یا باز در سازمان شهر. درک این موضوع شاید -به علت فقدان فضاها و مکانهای عمومی در مقیاس شهر در ایران- برای یک شهروند ایرانی سخت باشد، اما در همهجای دنیا -بیشترک آنجاهایی که شهریت توسعهیافته دارند و شهرنشینی مدرن برایشان تبدیل شده به سنتی چندقرنه و فرهنگی درونی و عمیق- فضاهای شهریِ تعریفشدهای وجود دارند که با معیارهای مشخص و جایگاه معین نقش مکانهای عمومی را بازی میکنند و اتفاقاً از جهاتی جذابیت بیشتری هم نسبت به مکانهای عمومی سرپوشیده دارند. برای شهروندانی مثل ما، که شهرهای مان به هزار و یک دلیلِ تاریخی و معاصر دچار بیماری مزمن فقدان مکانهای عمومیاند، هضم این موضوع سخت است. نمیشود گفت غیرممکن است، چون هرچه باشد تاریخ شهرسازی سرزمینمان نمونههایی اندک و البته شاهنمونهای ستودنی از این دست فضاها دارد که جاذبههایش -علیرغم همه آسیبها و سوءمدیریتها و غیره- حتی مردمِ اینطرف و آنطرف جهان را هم اغوا میکند و مست به سوی خود میکشاند. این شاهنمونه میدان نقش جهان اصفهان است؛ پلازایی بهتماممعنا با ویژگیهای منحصربهفرد در معماری، مقیاس، محصوریت، تزیینات و کاربریهای مجاور. وقتی آدم کیفیت کِیف آدمها در میدان نقش جهان را میبیند، افسوس میخورد که چرا مکانهای عمومی زنده و پویایی از این دست، در سایر شهرهای ایران اینقدر کم است. علتش را بعضی روحیه قومی-قبیلهای ایرانیها دانستهاند، بعضی دیگر محافظهکاریِ مستتر در سنتهای ایرانی، بعضی دیگر اقلیم و شرایط محیطی، و بعضیهای دیگر بعضی چیزهای دیگر. و البته این فقر شدیدی که امروز شهرهای ما با آن دست به گریبان هستند، دلیل مهمتری هم دارد. حقیقت امر این است که ما از سویی در طول تاریخ شهرسازیمان کم مکانهای عمومی داشتهایم و از سویی دیگر هم در این دوران شهرسازی مدرنمان نهتنها کاری برای رفع این آسیب نکردهایم که بیشتر به آن دامن زدهایم و گاه با جدیت تمام کمر بستهایم به نابود کردن همان اندک میراثی که داشتهایم. نمونهاش هم میدان توپخانه تهران، که زمانی شکوهمندترین میدان شهر بوده، با آن بناهای شاخص پیرامونیاش -عمارت تلگرافخانه و ساختمان شهرداری- و دروازههایی که به خیابانهای مجاورش باز میشدند، و حالا در اثر زخمها و خراشهایی که به چهرهاش وارد شده، تبدیل شده به شیری بییال و دم و اشکم و مکانی بیدروپیکر که حتی عبور کردن ازش هم آدم را یاد گناهان کرده و نکرده و کفارههای داده و ندادهاش میاندازد. اسناد مکتوب و عکسها و فیلمهایی که از میدان توپخانه تهران در اواخر دوره قاجار به جا مانده، بهخوبی نقش این میدان را به عنوان مکانی عمومی روایت میکند و به تصویر میکشد، و البته خیلی خوبتر از آن دل آدم را به درد میآورد و به تلمیح شعر شاملو را به یادش میآورد که «هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من [ما] به زندگی نشستم [نشستیم]».
دریافت فایل پی.دی.اف این یادداشت از اینجا