کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

دیوان شرقی-غربی /۲/ از مدرسه تا مدرسه

۷ بهمن ۱۳۹۶

شماره‌ی دوم یادداشت هفتگی «دیوان شرقی-غربی»، منتشرشده در تاریخ ۳۰ دی ۱۳۹۶ در هفته‌نامه کرگدن


ناف ما را با مدرسه بریده‌اند؛ من و مریم. خانه‌های‌مان، هم در تهران و هم در برلین، نزدیک مدرسه است. خانه‌های قبلی‌مان در تهران و برلین هم به ترتیب همسایه‌ی یک مدرسه‌ی ابتدایی و یک هنرستان رقص بودند. در تهران -در واقع در فرهنگ مستغلاتی تهران- قرار گرفتن خانه در همسایگی مدرسه یا هر کاربری محلی پرسروصدای دیگری، یک نقطه‌ضعف است، و قیمت خانه‌ای که همسایه‌ی مدرسه یا مسجد باشد، نسبت به متوسط قیمت ملک مسکونی منطقه، ارزان‌تر. شاید اصلاً دلیلِ این که در تهران ما همیشه در همسایگی مدرسه زندگی کرده‌ایم، همین ارزان‌تر بودن اجاره‌بها و قیمت خانه بوده باشد. خوبی تأمل کردن و نوشتن درباره‌ی مسایل این است که توجه آدم به چیزهایی جلب می‌شود که تا قبل نسبت به‌شان حساس یا حتا آگاه نبوده. حالا می‌شود با یک حالت ارشمیدس‌واری از اتاق کارم بدوم بیرون و بروم تا وسط نشیمن و داد بزنم «یافتم! یافتم!» بیشتر از همه‌جای خانه، همین نشیمن است که صدای مدرسه را می‌شنود. ابتدایی دخترانه است. به تناوب بچه‌ها می‌ریزند توی حیاط و تا سروصدای بازی‌شان می‌پیچد توی خانه، صدای خانم مدیر یا ناظم هم از پشت بلندگوها بلند می‌شود؛ سر امیری داد می‌زنند کمتر شیطنت کند، قنواتی‌نسب را با لحنی تهدیدکننده و آمرانه به دفتر مدرسه فرامی‌خوانند، به بچه‌هایی که کنج حیاط زو بازی می‌کنند یا وسطی یا هر چیز دیگری که این روزها رایج است، تذکر می‌دهند بس کنند، وگرنه خودشان وارد عمل خواهند شد. در تهران، لذت ما از شنیدن غوغای کودکی و های‌وهوی زندگی همان دو سه دقیقه‌ی اول زنگ تفریح است. مابقی‌اش به شنیدن تهدیدها و تحذیرها می‌گذرد. در برلین اما، تنها صدایی که در فاصله‌ی کلاس‌ها می‌شنویم، صدای بچه‌هاست؛ بازی می‌کنند، می‌خندند و جیغ می‌کشند، و خبری از کسی نیست که مدام تذکر بدهد. هرچه هست، ولوله‌ی کودکی است و شور و حالی که حال ما را هم خوب می‌کند. آن‌جا، گاهی‌اوقات که در خانه کار می‌کنم، خسته که می‌شوم، پنجره‌ها را باز می‌کنم، لم می‌دهم روی مبل راحتی، چشم‌هایم را می‌بندم و به صدای بچه‌ها گوش می‌دهم. شور زندگی و طراوت هیجان‌انگیزی که در هیاهوی‌شان وجود دارد، آرامم می‌کند. اصلاً یک‌جور مراقبه است. به‌اندازه‌ی خوردن فنجانی قهوه یا استکانی چای، چشم‌بسته می‌نشینم و بعد پرانرژی‌تر از قبل می‌روم سراغ کارم. در تهران روزهایی که توی خانه‌ام، سعی می‌کنم چنان خودم را مشغول کنم که صداهای مدرسه را نشنوم. مضطربم می‌کنند. مدام کسی دارد تهدید می‌شود. مدام کسی دارد به حضور مقامات فراخوانده می‌شود. نظارتی پدرسالارانه و پدرخوانده‌وار -حتا در این مدرسه‌ی دخترانه که همسایه‌ی ماست- بالای سر و روی شانه‌های همه پهن شده؛ حتا من که سال‌های سال است از مدرسه خلاص شده‌ام. اولین‌بار که مدرسه‌ای را با دیوارهای کوتاه و درخت‌های بلند در برلین دیدم، دستگیرم شد که چرا در تمام سال‌های مدرسه در تهران، احساس ترس و تنهایی داشتم. سال‌های ابتدایی -که میانه‌های دهه‌ی ۶۰ بود و سال‌های جنگ- ناظمی داشتیم که با تعلیمی می‌ایستاد توی راهرو و جوری ما را هی می‌کرد که انگار گله‌ای گوسفند بودیم که به دشتی آورده بود برای چرا. بعدها در راهنمایی مدیری داشتیم که هنوز هم فکر می‌کنم برای بازجویی یا شکنجه آدم مناسب‌تری بود. در سال‌های اخیر البته نظام آموزشی ما هم کمی اصلاح شده. این روزها دیگر کتک خوردن پسربچه‌ای از معلمش در فلان شهر یا روستا تبدیل به «خبر» می‌شود. این خوب است؛ اما هنوز خیلی کم است. خشونت علیه کودکان فقط به‌شان سیلی و کف‌دستی زدن و خودکار لای انگشت‌های‌شان گذاشتن نیست، همین که مدام کودک را تهدید کنیم، مدام با او خصمانه حرف بزنیم، مدام او را بترسانیم و کاری کنیم که شب از هولِ معلم و ناظم و مدیر خوابش نبرد، خشونت بزرگ‌تر و عمیق‌تری است. کودکی که در چنین نظام آموزشی‌ای رشد کند، دچار گرفت‌وگیرهای روانی فراوان می‌شود و بعدها خود در نقش پدر و مادر و مدیر و کارفرما و کارمند و کارگر همین رویه‌ی خشونت‌آمیز و خصمانه را در پیش می‌گیرد. نتیجه، همین جامعه‌ی خشنی است که ما امروز داریم. اگر حرف از اصلاح امور می‌زنیم، باید از نظام آموزشی و تربیتی ابتدایی شروع کنیم.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, دیوان شرقی-غربی

تازه ها

عارِ اجباری

شاید که کار جهان بر اتفاق بود

بیماری تاریک

تلخم، خرابم و هیچ اگر بدانی فقط…*

خواب‌های فراموش‌نشده

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد