کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

تهدیدی برای جامعه

۱۰ خرداد ۱۳۹۷

جمع‌خوانی داستان کوتاه «بارتِلبی محرّر»۱، نوشته‌ی هرمان مِلویل۲

نویسنده: الهام روانگرد


«بارتِلبی از آن قسم موجوداتی بود که هیچ‌چیز درباره‌شان قابل‌تحقیق نیست الا از منابع دست‌اول، که درمورد او بسیار اندک است.» با همین جمله از همان پاراگراف اول می‌فهمیم که با شخصیتی خاص و پیچیده روبه‌رو هستیم؛ یک محرّر، که شبیه محررهای دیگر نیست. نویسنده همین ‌جا او را رها می‌کند، چند صفحه‌ای دنیای داستان و آدم‌هایش را شرح می‌دهد و بعد دوباره سراغ او می‌رود. این شیوهْ امروز چندان معمول و پسندیده نیست، اما در قرن نوزدهم روشی معمول و فراگیر بوده. در این داستان، شخصیتی پیچیده از زبان راوی نامطمئن اول‌شخصی روایت می‌شود، و این همه‌چیز را در هاله‌ای از ابهام و البته تعلیق فرو می‌برد. راوی کارمندهایش را به‌رغم تمام ایرادهایی که دارند، به‌خاطر سودی که می‌رسانند در استخدامش نگه می‌دارد؛ تیپ‌های کاریکاتورواری که مثل کارشان -کپی‌برداری- کپی‌های بسیاری دارند و به‌نوعی مکمل یکدیگرند. و با آن نام‌های مستعار -بوقلمون، گازانبر، زنجبیلی- به‌خوبی تلوّن شخصیتی، سردرگمی، عصبیت، ناآگاهی نسبت‌به خواسته‌ها و زندگی ماشین‌وار آن‌ها را نشان می‌دهد و برده‌هایی هویت‌باخته را به‌تصویر می‌کشد. این‌ها کپی‌نویسی دیگر را در جای دیگری از دنیا در قرن نوزدهم به یاد می‌آورند: «آکاکی آکاکی‌یویچ» در داستان «شنل» گوگول. در همه‌‌ی این‌ها شباهتی وجود دارد: بی‌هویتی و حل‌شدگی در جامعه، اصل نبودن، بدلی بودن. برای تکمیل این دنیا، فقط یک چیز دیگر مانده: مکان. اهمیت مکان در این داستان کم از شخصیت‌ها نیست. دفتری ساده در وال استریت، نه خیلی بالا، نه خیلی پایین، طبقه‌ی دوم، محصور بین دیوارهای قدیم و جدید، که از پنجره‌هایش نمی‌توان «آن‌چه نقاش‌های منظره آن را زندگی می‌خوانند» دید و در قسمت‌های بعدی داستان با دفتری مقایسه می‌شود که برانگیزاننده‌ی قتل بوده و به همان اندازه درمانده و عاصی‌کننده است. ما با نمونه‌ی کوچکی از جهان سرمایه‌داری و آدم‌هایش روبه‌روایم؛ با محدودیت‌هایش، با سودمحوری‌اش، با نادیده گرفتن انسان و اراده‌اش. حالا بارتلبی وارد می‌شود با «پاکیزگی بی‌روح، تشخص رقت‌انگیز و پریشانی لاعلاج»اش، و در روز سوم کار درکمال ناباوریِ راوی، خیلی محترمانه از دستوری که در حیطه‌ی کارش نیست، سر باز می‌زند: «مایل نیستم…» (البته به‌نظر می‌رسد عبارت انگلیسی «I would prefer not to» ادب و مقاومت بیشتری در خود دارد.) این جمله تبدیل می‌شود به ترجیع‌بندی درطول داستان، که به‌آرامی در تمام عناصر نفوذ، و دنیای داستان را زیرورو می‌کند؛ جمله‌ای که نماد اراده و خواست فردی است و مسلماً در جامعه‌ای که آدم را برده‌وار برای سود می‌خواهد، قابل‌تحمل نیست. اگر نویسنده این دنیا را قبل‌از ورود بارتلبی نساخته بود، «نه» گفتن او تا این حد طنین‌انداز نمی‌شد. گرهْ انداخته شده و کشمکش میان راوی محتاط و بارتلبی مستقل آغاز می‌شود. تلاش راوی برای تسلیم کردن بارتلبی هر بار شکست می‌خورد، اما چیزی در بارتلبی وجود دارد که «به‌طرز عجیبی او را خلع سلاح» می‌کند: «ذره‌ای اضطراب نداشت، اگر کمترین پریشانی، خشم، بی‌قراری یا گستاخی در او می‌دیدم… چنانچه رفتار انسانی متعارف از خود نشان می‌داد، لحظه‌ای در اخراجش تردید نمی‌کردم.» رفتار بارتلبی در قواعد دنیای داستان تعریفی ندارد و راوی بارها رفتار او را دور از منطق و غیرعقلانی توصیف می‌کند. بنابراین رفتار او را باید دور از چهارچوب منطق راوی سنجید. از همین‌ جا ما از بند راوی برای شناخت بارتلبی رها می‌شویم. بارتلبی را در نگاه عمیق و پردردش به دیوار محدودیت می‌شناسیم، در نور ضعیف و استواری که چون خودش از بالای دیوارهای بلند وال استریت از پنجره به درون دفتر می‌تابد، در قناعتش و بی‌توجهی‌اش به پول، در بی‌نیازی‌اش از دیگران، در اراده‌ی راسخش برای زندگی به شیوه‌ی خودش، در حق انتخابش در اثری که غذایش بر او دارد و از همه مهم‌تر، در تردیدها و تقابل‌هایی که به‌جان راوی می‌افتد و استحاله‌ای که در او پدید می‌آورد، تاآن‌جاکه راوی با او سازگار شده و بارتلبی برایش «غنیمت ذی‌قیمتی» می‌شود. بارتلبی فقط سهم کوچکی از این دنیا می‌خواهد تا به شیوه‌ی خودش زندگی کند. او چیزی را می‌بیند که دیگران نمی‌بینند: «در این مکان تنها نظاره‌گر خلوتی می‌شود که ازدحام آن را دیده»، او دنیای سودطلب و پرهیاهوی آن‌ها را در حالت رکود و سکون می‌بیند. و این، تقابل علنی او با جهان پیرامونش است. تنهایی‌اش، معصومیتش و عزلتش «احساس ناگوار کشفیات عجیبی» را در راوی برمی‌انگیزد، تاآن‌جاکه سر تسلیم فرو می‌آورد. خواست قدرتمند بارتلبی جای رئیس و مرئوس را عوض می‌کند و راوی برای توجیه ضعف خود، اراده‌ی او را ازلی، انتسابی و نه اکتسابی می‌شمارد. اراده‌ی بارتلبی برای جهانی که می‌خواهد او را چون مومی در دست خود داشته باشد، تهدیدی بزرگ است. او باید حذف شود و چه راهی بهتر از انگ ننگ. درنهایت راوی با آن‌که درونش کششی به‌سوی بارتلبی دارد، او را ترک می‌کند و تنهایش می‌گذارد. اما بارتلبی به وجدان بیداری تبدیل می‌شود که در گوشه‌ی وجودش نشسته و به‌هیچ‌عنوان قصد رفتن ندارد. پیشنهادهای راوی اثری در بارتلبی ندارد. او مایل به تغیر وضعیت خود به‌خاطر دیگران نیست. داستان به اوج رسیده و کار بارتلبی به زندان می‌کشد. آیا بارتلبی تسلیم شده؟ نه، او با میل خود از زندانی به زندان دیگر می‌رود، با همان دیوارها، همان انسان‌های ناآشنا و همان چشم‌های خیره‌ی تبه‌کار. تنها این بار مرگ را انتخاب کرده و گره داستان را می‌گشاید. شغل سابق او، کارمندیِ دایره‌ی مرسولات باطله، پرده‌ی دیگری از این شخصیت برمی‌دارد؛ مردی که دریافت‌کننده‌ی پیام‌هایی است که هرگز به مقصد نرسیده‌اند، چون صاحبان‌شان مرده بوده‌اند. بارتلبی می‌داند که چه بر سر انسان آمده و شاید همین منشأ رنج بی‌پایان اوست. مِلویل شخصیتی ماندگار ساخته که همچون موسیِ شکافنده‌ی دریا، همیشه در ذهن می‌ماند. و چه کسی بهتر از ملویل می‌توانست بارتلبی‌ای را بسازد که به‌قول منتقدان «تمثیلی از خود ملویل به‌عنوان نویسنده» است.


۱. Bartleby, the Scrivener A Story of Wall Street

۲. (Herman Melville (1819-1891

گروه‌ها: اخبار, بارتلبی محرر - هرمان ملویل, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: بارتلبی محرر, جمع‌خوانی, داستان کوتاه, رومانتیسم, کارگاه داستان‌نویسی, کاوه فولادی‌نسب, هرمان ملویل

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد