نویسنده: مرجان فاطمی
جمعخوانی داستان کوتاه «جانور در جنگل» نوشتهی هنری جیمز
به نظر میرسد داستان «جانور در جنگل» هنری جیمز، از همهی جهات با تمام داستانهای کوتاه قرن نوزدهم فرق دارد. بیشتر به یک داستان بلند و روانشناسانه شباهت دارد تا این که بخواهد از معیارهای داستان کوتاه تبعیت کند. نویسنده با نگاهی روانشناسانه وارد زندگی و شخصیت فردی شده که تمام عمر به خاطر ترس از قرار گرفتن در یک موقعیت ناگوار و مواجهه با آگاهی، خودش و زندگیاش را تباه کرده است. جیمز با این که شخصیت جان مارچر را در قرن نوزدهم خلق کرده، اما چنان ویژگیها و خصلتهایی را برای او تعریف کرده، که گمان میکنیم با جوانی سرگشته و بیهدف و هراسان از آینده در دوره و زمانهی خودمان روبهروییم؛ فردی که سرتاسر زندگیاش گمان میکند واقعهای ناگوار همچون جانوری کمینکرده در یک جنگل منتظر اوست. از ترس این جانور، او نه عشق را درمییابد، نه معنای وفاداری می بارترام را میفهمد. و نهایتاً با مرگ محبوب، میفهمد هیچ چیز از زندگی نفهمیده و ترس از آگاهی مانع از این شده که با عشق زندگی کند. «جانور در جنگل» داستان طویل و پیچیدهای است که بهرهی چندانی از فضاسازی نگرفته است. هنری جیمز داستانش را با ذهنیگراییای افراطی روایت میکند و راهی برای درگیر شدن تخیل خواننده باقی نمیگذارد. شرح و تفصیلهای طولانی با جملات بسیار بلند از یک جایی به بعد باعث میشود معنای مورد نظر نویسنده آنطور که باید منتقل نشود. این امر شاید بارها خواننده را از ادامهی مسیر داستان منصرف کند، اما معنا و مفهومی که در پس آن نهفته، آنقدر عمیق و جذاب است که در پایان، خواننده میتواند یک نفس عمیق بکشد و از خودش به خاطر تا انتها خواندن آن راضی باشد.