نگاهی به رمان «زیر خال سیاه» اثر بابک بیات، منتشرشده در تاریخ ۱۳ مرداد ۱۳۹۷ در هفتهنامهی کرگدن
نویسنده: شیما شرافتی
«میشود کارهایی را نخواند و نمُرد. حالا شماها هی فهرست درست کنید از کارهایی که مثلاً باید قبل از مرگ خواند. این هم وارداتی است. باشد، حالا تو بخند، بگو روح جلال، بگو شرقزدگی. نه والله، نگاه کن خودت. فشار خون ملت بالاست برادر! یا کمربهپایین، یا انقلابی و خانمانبرانداز۱.»
گاهی وقتها مسئله مسئلهی «وجود داشتن» است نه «حضور داشتن». عجیب اینکه وجود داشتن گرچه امری عینی نیست، با متر و معیار ملموسی مثل شناسنامه سنجیده میشود. در حالی که حضور داشتن هرچند امری عینی است، درست به مثابهی هوا، دیده نمیشود، در دست نمیآید، نمیتوان متر برداشت و قدش را اندازه گرفت، و مگر نباشد تا کسی به صرافتش بیافتد. حالا اگر کسی حضور داشته باشد اما اسمش در شناسنامهی والد یا اولاد نباشد حکمِ وجودیاش چه میشود؟ یا نه اگر حضور نداشته باشد اما هم شناسنامه داشته باشد هم در شناسنامهاش ردیفی را یک نفر دیگر به عنوان همسر پر کرده باشد چه؟ بعضی چیزها مسجل نمیشود مگر به قلم تحریر درآید.
«با عوض کردن چند تا اسم و جابهجا کردن چند تاریخ که خاطرهها داستان نمیشوند. خاطرهنگاری همان خطری را دارد که داستانسازیِ زیادی. باید گفت و نگفت.»
رمانِ «زیر خال سیاه» متافیکشنی است که در آن عطا، کاراکتر اصلی داستان، به نوشتنِ زندگی خود نشسته است. روایت او یک هزارتوی بیانتها از روایتهاست. روایتی درون روایت دیگر که آن را مینویسد و تمام نمیشود. میخواهد نقطه پایانی بگذارد بر ۱۵ سال برزخی که بر او گذشته است. ۱۵ سال است که نام او، سطری از شناسنامهی دختری را پر کرده که وجود دارد اما حضور نه. ۱۵ سال است که پدرش نام او _تنها پسرش_ را از شناسنامهی خود بیرون کشیده. حالا بعد از ۱۵ سال عطا به دنبال صاحب آن شناسنامه _دختری که هیچ وقت حضور نداشته_ میگردد شاید از این طریق وجودِ خود را بر دیگران مسلم کند. عطا در این هزارتوی پایانناپذیر روایتش قلم به دست گرفته بلکه از قِبلِ نوشتن، جایی وجودش را لااقل برای خودش مسجل کند.
بابک بیات نویسندهای که پیشتر مجموعه داستانِ «نبودن» از او منتظر شده است، در این اثر شخصیت اصلی داستانش را در آماج خیلِ نظرگاهها قرار میدهد. گو اینکه زندگی فعلی کاراکتر اصلی، در چهارراه زاویههایی است که یا دیگران با او دارند یا او با دیگران. نقطه تلاقی دیدهشدن و دیدهنشدنها. ترکیب چند زاویه دید در یک اثر، کارِ متداولی نیست. آثار ماندگار و شاخص محدودی را میتوان برشمرد که چنین شیوهای را بهکار برده باشند. در این اثر اما، ترکیب چند زاویه دید از آنجا تناسب دارد که بیانگر شکل و شمایل زندگی عطا، کاراکتر اصلی داستان است. بخشی از زندگی عطا را آمدوشد و خوردوخوابهای معمولِ زندگی به خود اختصاص میدهند که در قالب «روایت سومشخص» نوشته شده است. بخشی از زندگیاش به آن نقطهای برمیگردد که پدرش او را طرد کرده است، جایی که ریشهای برای همیشه بریده شده، عطا خودش میماند برای خودش، نویسنده این بخشها را به صورت «روایت اول شخص» آورده است. بخش دیگری از زندگیاش عطا از فرط استیصال با رایحه حرف میزند، دختری که عطا از او فقط سهم شناسنامه را برده و در داستان به صورت «تکگویی بیرونی»آمده است. یک جا هم هست که عطا از دیگران رانده و از خودش مانده بر خود نهیب میزند که در قالب «تکگویی درونی» خود را میان بخش اول (روایت اول شخص) جا میدهد. بخش دیگر زندگیاش اتوفیکشنی است که عطا مشغول نوشتن آن است، گرچه نام کاراکتر داستانش را به عباس تغییر داده، اما همان نقشی را برای عباس داستانش رقم میزند که برای خود او در زندگی نوشته شده است.
۱«زیر خال سیاه»، بابک بیات، نشر چشمه، چاپ اول، زمستان ۱۳۹۶.