نویسنده: لیدا قهرمانلو
جمعخوانی داستان کوتاه «قایق بیحفاظ»، نوشتهی استیون کرین
«قایق بیحفاظ» استیون کرین آمریکایی در اواخر قرن نوزدهم نوشته شده و درواقع حسنختامی برای دورهی اول داستان کوتاه است. حتی خوانش ساده و به دور از کنکاشِ این داستان هم، متحول شدن ساختار و سبک داستاننویسی را به خوانندهی آگاه نشان میدهد. کرین این داستان را با زاویهدید دانای کل محدود به ذهن خبرنگار (یا «نویسنده» در ترجمهی ابراهیم گلستان) روایت میکند که در روایت حوادث داستان دخل و تصرف میکند. همین ساختارشکنیای که نویسنده نسبت به نویسندگان همعصر خود انجام میدهد، یکی از گامهای آغازین مکتب ادبی «امپرسیونیسم» است که در آن حس و حال درونی کاراکتر روی کیفیت توصیف فضا تأثیر میگذارد. به عنوان مثال، در نیمهی داستان، وقتی خبرنگار غمگین است، دریا هم سیاه و نامهربان است و مثل اژدهایی قایق بیبادبان را بلعیده و آنها را به دهان مرگ میفرستد، اما در انتهای داستان با ظهور ساحل و ساکنانش که برای کمک میشتابند، دریا نورانی و مهربان توصیف میشود، و کشتیشکستگان را سرانجام به ساحل امنی میرساند.
از منظری دیگر، «قایق بیحفاظ» در نوع «داستانهای دریایی» قرار میگیرد که خاصهی جغرافیای جامعهی آمریکایی است. شاهکارهایی مثل «موبیدیک» ملویل و «پیرمرد و دریا»ی همینگوی قبل و بعد از داستان کرین خلق شدهاند. در رمان «موبیدیک» راوی اولشخصْ خواننده را با خود همراه میکند و او را به دیدار شخصیتها و ماجراهایی می برد که هرکدام به نوبهی خود فضا و زمان را روایت میکنند. در «پیرمرد و دریا»، همینگوی با نبوغ خاص خود و با الهام گرفتن از سبک کرین، با زاویهدید محدود به ذهنِ پیرمرد، فضاسازی بیبدیل دریا و ماهی و تلاش و تنهایی پیرمرد را توصیف میکند. «قایق بیحفاظ» سرشار از نماد و زیباییشناسیای است که تحلیلگران و منتقدان در مقالههای متفاوت به آنها اشاره کردهاند که از حوصلهی این نقد خارج است. ترجمه های خوبِ فارسی این اثر نیز به ماندگاری این داستان کمک شایانی کردهاند.
امروز که ما در عصر پستمدرن داستان کوتاه هستیم، باید به احترام استیون کرین، این نویسندهی مهم و صاحب سبک پایان دورهی اول داستان کوتاه، کلاه از سر برداریم که روی نویسندههای بزرگی همچون همینگوی و سلینجر تأثیرهای انکارنشدنی گذاشته است.