کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

تا چند اسیر عقل هرروزه شویم

10 سپتامبر 2018

شماره‌ی سی‌و‌ششم ستون هفتگی «متن در حاشیه»، منتشرشده در تاریخ 19 شهریور 1397 در روزنامه‌ی اعتماد


بیایید فرض کنیم (فرض محال که محال نیست) که اوضاع و احوال کشور چنان بد است که در تاریخ معاصرمان هرگز نبوده؛ مثلاً در دوران اشغال متفقین و قحطی و بلاتکلیفی بعد از آن در دهه‌ی بیست هم حتا اوضاع کشور و حال مردم بهتر از امروز بوده یا مثلاً در سال‌های اوایل دهه‌ی شصت، که هنوز جوهر انقلاب خشک نشده و امور سروسامان‌نگرفته، جنگی نابرابر، نه فقط با صدام و حزب بعثش، که با جمعی از ابرقدرت‌ها به کشور تحمیل شده. حتا اگر این‌طور فرض کنیم و اصلاً خودمان را -فراتر از دوران معاصر- بداقبال‌ترین ایرانی‌های تاریخ هم بدانیم، باز دلیلی ندارد که در برابر این شرایط سخت وا بدهیم و دست از زندگی بکشیم. می‌شود مدام اخبار نگران‌کننده را دنبال کرد و افسوس فرصت‌های ازدست‌رفته را خورد و هیچ هم به این فکر نکرد که خیلی از این‌ها که به خوردمان داده می‌شود، بیش‌تر از آن که خبرنامه باشد، هرزنامه است، می‌شود هم روزی چند ساعت عطش و ولع دنبال کردن اخبار را کنار گذاشت و زندگی کرد! دلار گران شده، اما هنوز هم اگر صبح پنج‌شنبه‌ای بزنیم به دل طبیعت و برویم دربندی، درکه‌ای، شاندیزی، شهمیرزادی، جایی، صدای رود و آواز پرنده‌ها هست و می‌تواند روح‌مان را جلا بدهد. گرانی بیداد می‌کند، اما هنوز هم می‌شود قابلمه‌پارتی راه بیندازیم و دور هم جمع شویم و دل بدهیم و دل بگیریم و از احساس بی‌پناهی خلاص شویم، بی‌ که به میزبان فشار بیاید. هنوز خیلی کارها می‌شود کرد. هنوز می‌شود تسلیم این صحنه‌آرایی خطرناک نشد. هرچه باشد، زندگی از مرگ قوی‌تر است. تاریخ زندگی بشر با مثال‌ها و مصداق‌های فراوان نشان می‌دهد که بازنده‌ها پیش از آن که به حریف ببازند (حتا اگر حریف‌شان شرایط زمانه باشد) به خودشان می‌بازند. وقتی همه‌ی امیدت را از دست دادی و فکر کردی کار به آخر رسیده، داری پیش‌پیش زنگ قهرمانی طرف مقابل را به صدا درمی‌آوری. برای ملتی مثل ما، که به هزار و یک دلیل جامعه‌شناسانه و مردم‌شناسانه و روان‌شناسانه، زودتر از موعد سراغ قانون‌خواهی و دموکراسی‌خواهی رفته‌ایم و کشورمان از نظر استراتژیک و ژئوپولتیک کیفیتی ویژه در جهان دارد، تمام این صد و اندی سال گذشته با فراز و نشیب‌های فراوان همراه بود و همیشه هم در نهایت نه مرده‌ایم و نه کیان ملی‌مان از بین رفته… قوی‌تر شده‌ایم؛ مگر نه این که «دردی که من را نکُشد، قوی‌ترم می‌کند»؟ این روزها، بیش‌تر از هر وقت دیگری، ما نیاز به لبخند داریم، شادی و نشاط. منظورم الکی‌خوش بودن نیست، همین شادی و میل به زندگی، خود مبارزه‌ای است علیه مرگ و سیاهی، و دادخواستی علیه تصلب. تلاش معاش به‌جای خود، نگرانی امروز و آینده به‌جای خود، اما لازم است یک جایی هم برای دل‌مان بگذاریم، برای لذت بردن از زندگی و اصلاً بگو تجدید قوا… به قول حضرت حافظ «اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد، من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم»… شاید برای ما ملت، هیچ‌وقت لازم‌تر از این روزها نبوده که دست در دست ساقی، به‌جای همه‌ی آن چیزهایی که روزگارمان را سیاه کرده، سفیدی و نور را زندگی کنیم.


دریافت فایل پی.دی.اف این یادداشت از اینجا

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, متن در حاشیه دسته‌‌ها: روزنامه‌ی اعتماد, کاوه فولادی‌نسب

تازه ها

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

یک روز فشرده

مردی در آستانه‌ی فصلی سبز

دلبستگی و رنج

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد