کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

مبهوت شرم

۲۲ آبان ۱۳۹۷

شماره‌ی چهل­ویکم ستون هفتگی «متن در حاشیه»، منتشرشده در تاریخ ۲۲ آبان ۱۳۹۷ در روزنامه‌ی اعتماد


۱۱ نوامبر سالروز تولد فئودور داستایفسکی بود؛ نویسنده‌ای که جهان تخیلی و زنده‌ی آثارش روی دو احساس حقارت و شرم بنا شده؛ و شاید یکی از اسرار ماندگاری‌اش همین باشد. شخصیت‌های داستانی او -همان‌طور که راوی اول‌شخص «یادداشت‌های زیرزمینی» یا راسکولنیکفِ «جنایت و مکافات»- آدم‌های ناقص، درمانده و سردرگمی هستند که چندان راه نجاتی پیش روی‌شان نیست، اما چون به ذات زندگی ایمان دارند، به جای خودکشی -که به قول کامو، یگانه مسأله‌ی راستین فلسفی است- به زندگی‌شان ادامه می‌دهند و سعی می‌کنند سهم‌شان را از هستی طلب کنند؛ حتا اگر در این مطالبه‌گری، لازم باشد دست به تبر ببرند و پیرزنی را به شکلی فجیع به قتل برسانند و حتا اگر بعد از این جنایت گرفتار مکافاتی عظیم شوند. داستایفسکی استاد این نمایش تأثیرگذار است؛ چنان که زمان را درمی‌نوردد و ۱۸۲ سال بعد از تولدش، در سال ۲۰۰۳، دبورا مارتینسن در مقاله‌ی تحلیلی مهم و جذابش، «مبهوتِ شرم: شخصیت‌های کذاب داستایفسکی و افشاگری روایت»، می‌گوید «ترفند روایی داستایفسکی این است که خواننده‌هایش را وادار می‌کند تمام‌قد در تجربه‌ی شرم سهیم شوند.» و چه مشارکتی… داستایفسکی، برای آن‌هایی که جدی و عمیق با او مواجه شده و صرفاً برای سرگرمی سراغش نرفته‌اند، به یکی از آن نقاط عطفی تبدیل می‌شود که زندگی آدم را به پیش و پس از خودش تبدیل می‌کند. آدم‌های عاصی داستایفسکی ریشه در جهان سنت دارند، اما تمایلات انسان‌گرایانه و تعاملات اراده‌گرایانه‌شان باعث می‌شود میوه‌هایی مدرن بر شاخه‌های‌شان بروید. و از همین روست که انسان مدرن و معاصری که بسیاری از خود ما باشیم -در همه‌جای این کره‌ی خاکی- هنوز او را می‌خواند و با شخصیت‌های داستانی‌اش همذات‌پنداری می‌کند و حاضر است حتا در جنایت‌هایی که از حقارت و شرم آن‌ها برمی‌خیزد و فردیت انسانی‌شان را خدشه‌دار می‌کند، با آن‌ها همدستی کند. داستایفسکی انسان و اجتماع زمانه‌ی انحطاط را به تصویر می‌کشد؛ انسانی سرخورده و فاسد، و جامعه‌ای لجاره و متعفن، انسانی که چنان گرفتار فساد شده و عفونت سرتاسر وجودش را گرفته، که حتا داروی انقلاب هم به بدنش کارگر نمی‌افتد و پنج سال بعد از انقلاب، خود را به دامن استالینی می‌اندازد که در فساد و آدم‌کشی و بستن فضای گفت‌وگو و خفه کردن صداهای غیرهمدست، چیزی از هیتلر کم ندارد. حالا ۱۳۷ سال از مرگ داستایفسکی می‌گذرد، اما مدار نامرادی در جهان کماکان بر همان پاشنه می‌چرخد و شرم برخاسته از حقارتی نهادینه‌شده کماکان انسان طاغی را وادار به اعمالی می‌کند که سایه‌ی تاریک‌شان هیچ‌وقت دست از سر زندگی‌اش برنمی‌دارند. همین است که هنوز می‌شود داستایفسکی را خواند و کمی کمتر احساس تنهایی کرد. از من می‌شنوید، با «برادران کارامازوف» شروع کنید.


دریافت فایل پی.دی.اف این یادداشت از اینجا

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, متن در حاشیه دسته‌‌ها: روزنامه اعتماد, کاوه فولادی‌نسب

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد