گفتوگوی خبرگزاری ایرنا با کاوه فولادینسب، منتشرشده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۳۹۷ در خبرگزاری ایرنا
ادبیات داستانی در ایران، اگرچه قدمتی طولانی دارد، اما نتوانسته جایگاه مورد انتظار خود را در میان انواع گونههای مختلف ادبی بیابد. به نظر میرسد سانسور، عدم عضویت در کپیرایت جهانی و فقدان آموزش صحیح در این زمینه نقش داشته باشند. ادبیات داستانی مانند دیگر گونههای ادبیات تحتتأثیر شرایط جامعه، فراز و فرودهایی را تجربه کرده است. تغییرات اجتماعی، مبارزات سیاسی، جنگها، مذهب و انقلاب از عوامل مؤثر بر جریانهای ادبیات داستانی بوده، اما در زمانهای که باید انتظار فراوانی خوانندگان را نسبت به نویسندگان داشت، متأسفانه با عدم رغبت و استقبال خوانندگان و تیراژهای ۵۰۰جلدی و ۱۰۰۰جلدی کتاب برای جمعیت چندمیلیونی کشور روبهرو هستیم. این امر نشان میدهد در این حوزه نیز مانند دیگر حوزههای ادبیات مشکلات و موانعی وجود دارد.
از این رو در خصوص چیستی و چرایی مشکلات و موانع ادبیات داستانی با کاوه فولادینسب، مترجم و نویسنده و مدرس ادبیات داستانی به گفتوگو نشستهایم.
ادبیات داستانی با بحران مواجه است
کاوه فولادینسب در پاسخ به پرسش پژوهشگر ایرنا مبنی بر این که ادبیات داستانی با چه چالشهایی روبهروست، گفت: «در حال حاضر ما به طور جدی با بحران مخاطب روبهرویم؛ تا جایی که تعداد نویسندهها از خوانندهها بیشتر شده. بسیاری از کتابهایی که این روزها منتشر میشوند، هیچ خوانده نمیشوند. برای جامعهای که بالای هشتادمیلیون نفر جمعیت دارد و این همه ادعای فرهنگی، تیراژ ۵۰۰تا و ۱۰۰۰تا هیچ مناسب نیست. این امر در حال حاضر مهمترین چالشی است که ادبیات داستانی ایران با آن مواجه است؛ البته این که گفتم دلیل نیست، مدلولی است که علتهای مختلف باعث بروزش شدهاند.»
سانسور مانعی برای ادبیات داستانی
فولادینسب در خصوص سانسور و تأثیرش بر ادبیات داستانی گفت: «من مهمترین مانع بر سر راه پیشرفت و فراگیری ادبیات داستانی را سانسور میدانم. قبلاً هم در جاهای دیگر و در گفتوگوها و یادداشتها و مقالههایم به این امر اشاره کردهام. سانسور کتابها پیش از انتشار، نهتنها محدودیتی جدی برای آزادی بیان است، که امروز با توسعهی فناوری ارتباطات و شبکههای اجتماعی دیگر محلی از اعراب هم ندارد. یک نگاهی به شبکههای اجتماعی بیندازید تا منظورم را متوجه شوید. نویسندهها هم کمکم راهشان را پیدا خواهند کرد و بدون نیاز به مجوزهای رسمی و ایستادن پشت درهای ارشاد، در فضای مجازی آثارشان را منتشر خواهند کرد.»
وی افزود: «سانسور در کشور ما همیشه فشار عجیبی به ادبیات داستانی وارد کرده؛ فشاری که در حوزههای دیگر هیچوقت به این اندازه نبوده. نگاهی به سینما بیندازید تا ببینید خطقرمزها در آنجا چقدر عقبترند و مماشات چقدر بیشتر. دیگر برای خودش سنتی شده، از همان دوران قاجار تا به امروز، ادبیات همیشه با بیشترین فشار سانسور مواجه بوده و این امر باعث شده نویسندهها نتوانند دربارهی بسیاری از مسائل -از جمله مسائل روز- بنویسند یا اگر دل به دریا بزنند و بنویسند، نتوانند حرفشان را به گوش مردم برسانند.»
این داستاننویس افزود: «حالا بسیاری از مردم میپرسند چرا نویسندهها دربارهی مسائل جامعه اظهارنظر نمیکنند. حق هم دارند. اما نمیدانند نویسنده چقدر محدود و زیر فشار است. نویسنده برای خلق یک اثر هنری باید بتواند راحت حرفش را بزند. سانسور اولین دلیل رکود داستان ایرانی است.»
عدم عضویت در کپیرایت جهانی
فولادینسب در خصوص عدم عضویت در کپیرایت جهانی و تأثیرش بر ادبیات داستانی گفت: «در این خصوص کنوانسیونی به نام کنوانسیون برن وجود دارد که عموم کشورهای جهان در آن عضو هستند. این کنوانسیون، برای رعایت حقوق مادی و معنوی آثار ایجاد شده است. متأسفانه ما عضو این کنوانسیون نیستیم. یک نگاهی به کشورهای غیرعضو این کنوانسیون بیندازید، تا به عمق فاجعه پی ببرید و ببینید ما به دست خودمان، خودمان را در چه جمعی جا دادهایم. این امر، دو تأثیر مخرب در ادبیات داستانی گذاشته؛ یکی درونی و دیگری بیرونی. امروز بیشتر مترجمان ما میروند از آمازون کتاب میخرند و ترجمه میکنند؛ بدون این که حقوق مؤلف، ناشر و آژانسهایی که دستاندرکار انتشار کتاب بودهاند، رعایت شود. نتیجه؟ ناشر و آژانس ادبی امریکایی و اروپایی و آفریقایی ما را به چشم راهزن نگاه میکند. دلیلی نمیبیند سراغ بررسی ادبیات داستانیمان بیاید. آنها در کشورهای دیگر دنبال کشف استعدادها میگردند. ما با عدم عضویت در کنوانسیون برن، بهشان گفتهایم ما را بگذارید کنار.»
وی افزود: «از طرف دیگر فقدان قاعده و قانونی در زمینهی کپیرایت منجر به ترجمهی بیحسابوکتاب شده. امروز هرکسی میتواند برود با نیمساعت جستوجو کتابی پرفروش را پیدا و با هر کیفیتی دوسهماهه ترجمه و منتشر کند. این رقابت نابرابری است. اگر ناشر مجبور بود رایت کتاب را بخرد، خبری از این پدیدهی ترجمهی فلهای نبود. میبینید؟ عدم عضویت در کنوانسیون برن، هم از بعد بیرونی و هم از بعد داخلی، تأثیرات مخربی روی ادبیات داستانی کشور دارد.»
تأثیر فقدان آموزش در حوزهی داستاننویسی
فولادینسب در خصوص تأثیر فقدان آموزش در حوزهی داستاننویسی گفت: «این هم یکی دیگر از زخمهای کهنهی ادبیات داستانی ماست. وقتی به تاریخ دانشگاهی کشور در دوران معاصر نگاه میکنیم، میبینیم از سال ۱۳۱۳ دانشگاه داشتهایم؛ دانشگاه تهران افتتاح شد و کمکم در دهههای ۲۰ و ۳۰، که هنرهای زیبا شکل گرفت و توسعه یافت، رشتههای مختلف هنری در ایران صاحب آکادمی شدند. ادبیات داستانی اما ماند پشت در؛ این هم نشان دیگری از فشاری که همیشه و در همهی حکومتها روی ادبیات داستانی وجود داشته.»
وی افزود: «تنها در این سه یا چهار سال اخیر اقداماتی در خصوص ادبیات داستانی صورت گرفت، که آن هم بسیار محدود بود و خیلی هم زود به دلیل قوانین آموزشی متوقف شد. میخواهم بگویم ما آموزش داستاننویسی نداشتهایم و نویسندههای ما عموماً نویسندههایی خودرو یا خودساختهاند.»
این مترجم و نویسندهی ادبیات داستانی افزود: «انگشتشماری از بزرگان مثل گلشیری و میرصادقی و براهنی این فقدان را احساس و آموزش داستاننویسی در ایران را شروع کردند. امروز هم این جریان کموبیش ادامه دارد و من و برخی از همکارانم کارگاههایی داریم و سعی میکنیم این چراغ را روشن نگه داریم. البته اینجا هم مثل همهجای دیگر، بینظمیهایی وجود دارد. بسیار کسان وجود دارند که نه مقالهای نوشتهاند، نه کار نظریای کردهاند، نه در حوزهی داستاننویسی فعالیتی داشتهاند، و امروز مدرسان خودخواندهی داستاننویسیاند.»
وی افزود: «مسیر دیگر برای آموزش کتابهای آموزشی و نظری است، که در این زمینه کتابخانهی ایرانی بسیار فقیر هست. وقتی سطح دانش تخصصی و حرفهای کم باشد، طبیعی است که کیفیت آثار هم افت میکند.»
راههای برونرفت از این بحران
فولادینسب در خصوص راههای برونرفت از این بحران گفت: «در مورد سانسور راهحل خیلی سادهای وجود دارد: حذف سانسور. سانسور پیش از نشر باید از فرایند انتشار کتاب حذف شود؛ چون بیمنطق و بیمعناست.»
وی افزود: «در مورد کپیرایت هم مشخص است. وقتی در این زمینه کنوانسیونی بینالمللی وجود دارد و بیشتر کشورهای جهان عضو آن هستند، چرا ما نباید عضو آن باشیم. چرا ما همیشه به جای این که در چنین مواردی پیشتاز باشیم، خود را به اقلیتی نبدیل میکنیم که بیمنطق مخالفت میکند؟ در هر حال این کنوانسیون وجود دارد و بسیاری از حقوق و منافع داخلی و خارجی ما با وارد شدن به این کنوانسیون تأمین میشود.»
این مترجم و نویسندهی ادبیات داستانی گفت: «در مورد آموزش هم فکر میکنم در گام اول ما نیاز به نهضت ترجمه داریم. خوب است مترجمهای ما، به جای این که مدام رمانهای خوشخوان ترجمه کنند و منتظر بازگشت مالیاش باشند، سراغ متنهای نظری هم بروند. این کتابها ممکن است کمفروشتر باشند، ولی خوب است دوستان مترجم به بعد فرهنگی و زیرساختی این کار هم فکر کنند. ناشرها هم طبعاً باید برای این امر طرح و برنامهی مدون داشته باشند.»
وی افزود: «عامل بعدی هم کلاسها و کارگاههاست. امروز بالأخره، بعد از سالها فقدان، مدرسهی داستاننویسی در تهران راه افتاده و این نهاد میتواند در سراسر کشور تکثیر شود. جمعها و محافل ادبی هم نقش مهمی دارند. رونق محافل ادبی و گرم شدن تنور گفتوگوهای ادبی خود بخشی از آموزش است.»