کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

تجاوز به خویشتن

۳ آذر ۱۳۹۷

نویسنده: الهام روانگرد
جمع‌خوانی داستان کوتاه «اولین غاز من»، نوشته‌ی ایزاک بابل


این که جنبشی ایدئولوژیک به ضد خود تبدیل شود و آزادی‌خواهان به آزادی‌خواران بدل شوند، پدیده‌ی غریبی نیست. تاریخ بارها آن را ثابت کرده و بسیاری درباره‌اش گفته و نوشته‌اند. اما چه می‌شود که از این همه فقط تعدادی اندک تو را به عمق تلخی فاجعه می‌رسانند و با لمس حقیقت لرزش وحشت بر پیکرت می‌اندازند؟
ایزاک بابل، نویسنده‌ی یهودی روسی قرن بیستم، از جمله کسانی بود که توانست با شیوه‌ی بیان خاص خودش، درک درستی از خشونت و ظلم یک جنبش ضدظلم به دست دهد. او کمونیست وفاداری بود که برای اثبات آن حتا قلم را کنار گذاشت. همیشه خود را مدیون دوست و حامی بزرگش، ماکسیم گورکی، می‌دانست. مرگ گورکی عملاً به حذف بابل انجامید و چیزی نگذشت که به جرم جاسوسی به اردوگاه کار اجباری فرستاده و بی‌گناه اعدام شد.
بابل بیان گروتسک‌ خاص خودش را دارد. با در هم ریختن اضداد، طنزگونه، رقت‌آورترین صحنه‌ها را تصویر می‌کند. زبان شاعرانه را در خدمت خشونت گرفته و ملغمه‌ی استعاره و کنایه را دست‌مایه‌ی بیرون کشیدن حقیقت از زیر لجن می‌سازد.
«اولین غاز من» حکایت مرد تحصیل‌کرده‌ای‌ست که برای خدمت به ارتش سرخ فرستاده شده و آن‌جا برای پذیرفته شدن در جمع بی‌رحم سربازان انقلاب دست به ذبح خشونت‌آمیز یک غاز بی‌نوا می‌زند. اما این قتل نیست که عمق فاجعه را نشان داده، بلکه استفاده از استعاره‌ی قتل برای تجاوز به عنف است. خون، لکه، زن، پاها و طیفی از رنگ قرمز (نارنجی، ارغوانی، سرخابی) در سرتاسر متن بسیار زیرکانه پخش شده. پاراگراف اول با جمله‌ی «پاهای بلندش به دخترانی تا گردن در نیام چکمه‌ها…» تمام می‌شود و آخرین پاراگراف داستان هم با جمله‌ی «خواب زن دیدم. اما دلم لکه‌دار از خونریزی…». در میانه‌ی داستان زمانی‌که سررشته‌دار چمدان راوی را حمل می‌کند (نشان از مسیری که رفته و برای راوی هم تکرار می‌شود) پیشنهاد می‌کند که برای پذیرفته شدن در جمع قزاق‌ها باید زنی را مورد تجاوز قرار دهد، آن‌هم زنی بسیار پاک:

«you go out and ruin a lady, yes! The most cleanest lady»[۱]

 واضح‌ترین صحنه‌ی معرف تجاوز، توصیف قتل غاز است: تخلیه‌ی سر از مغز با خون، دریدن درون غاز با شمشیر، و بال‌های لرزان درهم‌پیچ‌خورده‌ی غاز پس از ذبح، تصویر زنی را به یاد می‌آورد که بی‌رحمانه مورد تجاوز قرار گرفته است و اگر جسمی هم نمرده باشد، روحی مرده است. هدف بابل نشان دادن همین مرگ خشونت‌بار روح است.

«Its head cracking beneath my boot and empty itself of brain and blood … Trembling wings twitched and folded down over the corps of the bird»

توصیف‌ها دراین صحنه فاعلانه نیست؛ نمی‌گوید سر غاز را خرد کردم. می‌گوید سر غاز زیر چکمه‌ام خرد شد، این ظرافت زبانی قربانی شدن را نسبت به قدرت فاعل برجسته می‌کند. بابل برای برجسته‌سازی از راه‌های دیگری هم بهره می‌برد؛ مثلاً استفاده از تقابل. او با قرار دادن عینک و روزنامه و دست‌نوشته در برابر شمشیر و شلاق و چکمه، تقابل اندیشه و خشونت را نشان داده و از روند داستان پیداست که اندیشه مغلوب است. در صحنه‌ی‌ پیش از کشتن غاز، وقتی راوی سعی در خواندن سخنرانی لنین دارد کلمه‌ها مسیر پرفراز و نشیبی را طی می‌کنند و دست آخر هم به او نمی‌رسند «could not reach me» یا زمانی که، پیرزومند از خشونت، مقاله را بلند برای قزاق‌ها می‌خواند، گویی خودش نمی‌شنود. جای عینک را شمشیر می‌گیرد و چکمه‌هایش مغز را از سر بیرون می‌رانند.
گونه‌ی دیگر برجسته‌سازی بابل استفاده از زبان لوده‌وار در ساختن توهین‌آمیزترین، بی‌رحمانه‌ترین و پست‌ترین اعمال است: پیکر «غول‌آسای» فرمانده‌ی خشن را «زیبا» می‌خواند، حرکت توهین‌آمیز گوزیدن قزاق به سویش را «متبحرانه» می‌شمرد یا غروب غمناک خورشید را که پیش‌آگهی یک فاجعه است، به «کدوتنبل نارنجی» تشبیه می‌کند. تقابل عظیم این لودگی مسخره با آن مضمون هراسناک خشن است که خواننده را به عمق فاجعه می‌رساند و ساختن تصویر به جای تفسیر است که لمس مستقیم را ممکن می‌سازد. بابل حتا یک‌ بار هم از کلمه‌ی «خشن» استفاده نکرده، اما کوبیدن شلاق فرمانده روی میز، خرد شدن سر غاز، زنی که می‌خواهد خود را بکشد و غاز سلاخی‌شده را در دامانش گرفته و در را پشت سرش می‌بندد، یا شمشیری که از«someone’s sword» به «my sword» تبدیل می‌شود، تیغی که در دستان قزاق‌هاست، همگی فقط یک چیز را به ذهن متبادر می‌سازند؛ خشونت و بی‌رحمی و قربانیان آن؛ قربانیانی که نه‌تنها زن صاحب‌خانه که خود را دار زد و نه غازی که دریده می‌شود، بلکه خودشانند؛ خود راوی است که عینکش (عنصر مشترک با زن صاحب‌خانه) مغلوب شمشیر می‌شود؛ اندیشه‌ای که کارکرد خود را از دست داده و بدل به ضد خود شده تا قدرت را به چنگ آورد؛ قدرت حاصل از تجاوز به عنف خود، روح خود، به سرزمین خود.


[۱] متأسفانه مهارت زبانی بابل در ترجمه‌ی فارسی تقریباً نابود شده، به همین دلیل است که بیش‌تر ارجاعات از نسخه‌ی انگیسی وام گرفته شده.

گروه‌ها: اخبار, اولین غاز من - ایزاک بابل, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: اولین غاز من, ایزاک بابل, جمع‌خوانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان, کاوه فولادی‌نسب

تازه ها

گمان می‌بری رسول درمیان برگ‌های دفتر زندگی گم شده

والس پی‌رنگ با سمفونی تردید

خمسه‌خمسه‌های نامرئی

آوای فاخته

فاخته‌ای زیر سقف خاکستری

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد