کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

خانه‌ام کو؟

۱۷ آذر ۱۳۹۷

نویسنده: آیدا علی‌پور
جمع‌خوانی داستان کوتاه «طویله‌سوزی»، نوشته‌ی ویلیام فاکنر


ویلیام فاکنر (۱۸۹۷-۱۹۶۲) یکی از مهم‌ترین نویسندگان ادبیات جنوب آمریکاست. با این‌که اولین آثار فاکنر از سال ۱۹۱۹، و بیش‌ترشان در دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ منتشر شده بود، او تا هنگام دریافت جایزه‌ی نوبل در ۱۹۴۹ نسبتاً ناشناخته مانده بود. شهرت او به سبک تجربی و توجه به شیوه‌ی بیان و آهنگ نوشتار است. او در نوشته‌هایش به طور مکرر از جریان سیال‌ذهن برای بیان داستان‌هایی عاطفی، ظریف و پیچیده با شخصیت‌های متنوع مختص جنوب امریکا، شامل برده‌ها، طبقه‌ی تهیدست، کارگر و اعیان استفاده می‌کرد. سبک فاکنر سال‌های متمادی در مظان انتقادهای شدیدی قرار داشت. اطناب در متن داستان و رفتارهای تکرار شونده‌ی شخصیت‌ها از جمله‌ی این انتقادها هستند. این در حالی است که برخی دیگر شدیداً بر این باورند که سبک نمادین و شخصیت‌محور فاکنر تمامی اعتبارش را وام‌دار رفتار شخصیت‌هایش است.
او در داستان «طویله‌سوزی» نیز روابط اجتماعی، اخلاقی و نحوه‌ی زندگی مردم جنوب امریکا را روایت می‌کند. برجسته‌ترین شخصیت داستان، سارتی، پسربچه‌ی ده‌ساله‌ی اَبنر اسنوپز است. ماجرا با توصیف صحنه‌ی یک دادگاه روستایی در انبار پنیر آغاز می‌شود و سارتی را میان یک تقابل گیر می‌اندازد. مسأله، مسأله‌ی وفاداری به پدری است که طبق عادت همیشه برای التیام حقارت و خشم سرخورده‌اش در برابر طبقه‌ی بالادست، اقدام به سوزاندن انبار صاحبان مزارع می‌کند، که نمادی از قدرت و ثروت محسوب می‌شوند. در واقع با این عمل سعی درالتیام زخم‌هایی دارد که احساس حقارت بر روحش به جا گذاشته است. زمینه‌های داستانی متعددی در روایت فاکنر شکل می‌گیرد. گشایش داستان در انبار آقای هریس اتفاق می‌افتد: جایی که اَبنر اسنوپز به جرم سوزاندن طویله‌ی آقای هریس محاکمه می‌شود. سپس در حومه‌ی شهر ادامه پیدا می‌کند و در مقابل خانه‌ی اربابی دِسپِین متوقف می‌شود. سارتی هرگز خانه‌ی ثابتی نداشته و هر آن‌چه که داشته نیز آن‌قدر موقتی و متزلزل بوده که عمارت دِسپِین در نظر او مثل عدالت‌خانه‌ای بزرگ جلوه می‌کند.
اگرچه داستان از زبان راوی ده‌ساله بیان نمی‌شود، ولی فاکنر با نفوذ به ذهن پسربچه، سعی در بیان تضادهای درونی سارتی دارد، که با تغییر قلم نوشتاری داستان مشخص می‌شوند. از کلمات نیز به طرز ظریفی استفاده شده است. در ابتدای داستان سارتی پدرش را (pap) یا همان پاپا صدا می‌زند. زمانی که سفر درونی و رشد ذهنی‌اش گسترش پیدا می‌کند، از واژه‌ی پدر (Father) استفاده می‌کند. شخصیت اَبنر با تصاویری از سرما و گرما، سرسختی و آهن پردازش می‌شود. او نمی‌تواند خوب راه برود چون در زمان جنگ، حین دستگیری به خاطر دزدیدن یک اسب، آسیب دیده است. شخصیت سردی دارد و جز زمانی که اقدام به طویله‌سوزی می‌کند، گرمایی از رفتار وی ساتع نمی‌شود؛ گویی گرمایش را برای سوزاندن طویله‌ها ذخیره کرده است. برای او آتش نمایان‌گر تمامیت فردی و ابزاری برای ایجاد احترام و بصیرت است. سرسختی او به اسنوپز کوچک ارث رسیده است. با این حال در پایان‌بندی داستان، زمانی که تصمیم می‌گیرد پشت سرش را نگاه نکند، گرمای خورشید سعی در نرم کردن این سرسختی دارد.
نگاه عمیق‌تر به داستان ناگفته‌های بسیاری را روشن می‌سازد. مسأله بر سر انتخاب یک پسربچه میان ارتباطات خونی و اخلاقیات است. صرف‌نظر از هرگونه نقد و نتیجه‌گیری، این تقابل بر تمام صحنه‌های داستان سایه افکنده است. سؤال کلیدی‌ای که خوانندگان داستان باید از خودشان بپرسند، این است که اگر حلقه‌های مستحکم خانوادگی به‌وجود‌آورنده‌ی تعهدی اخلاقی هستند، آیا اخلاقیات ارزشمندتری هم وجود دارد که بتواند ارتباط حلقه‌ها را دچار گسست کند؟ سارتی سر دوراهی ایستاده؛ یا به پدر وفادار می‌ماند یا راه اخلاقیات را دنبال خواهد کرد. اگرچه در دادگاه آقای هریس، شانس با او یار می‌شود و قاضی از شهادت دادنش صرف‌نظر می‌کند. ولی در ادامه‌ی داستان، تلاش او برای انتخاب صداقت و وفاداری بار دیگر به محک گذاشته می‌شود. اَبنر به خاطر ضرر رساندن به کارفرمای جدیدش در دادگاهی دیگر، محکوم به تأدیه‌ی خسارت می‌شود. خشم ناشی از احساس حقارت باز هم بر او مستولی می‌شود و مقدمات سوزاندن طویله‌ی دِسپِین را فراهم می‌کند. او به سارتی اعتماد ندارد، بنابراین او را به مادر و خاله‌اش می‌سپارد. در این داستان زنان جایگاه مؤثر چندانی ندارند. اگرچه مادر سارتی گاهی سعی می‌کند خشم همسرش را کنترل کند، اما هرگز موفق نیست. حتا خواهران سارتی که در کل داستان موجودات چاق و بی‌مصرف و تن‌پروری توصیف می‌شوند، عرضه‌ی تمیز کردن فرش ابریشمین عمارت خانه‌ی اربابی را که پدرشان به عمد آن را لکه‌دار کرده ندارند. سارتی موفق به فرار از میان بازوهای مادرش می‌شود و سعی می‌کند با خبر دادن به سرگرد دِسپِين، صاحب‌خانه‌ی اربابی، جلوِ واقعه‌ی مجدد آتش‌سوزی را بگيرد. اگرچه پیش از او سرگرد از موضوع آگاه می‌شود و با اشاره به صدای تیراندازی به نظر می‌رسد که در نهایت اَبنر را بدون حضور دادگاه مجازات می‌کند، اما سارتی راه جدیدی را در پیش می‌گیرد. روی تپه پشت به مسیر خانه! داستان روند بلوغ سارتی را تا انتها دنبال می‌کند و در نهایت او در آفتاب یک صبح واپسین روزهای بهار بین وفاداری و صداقت یکی را انتخاب می‌کند.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, طویله‌سوزی - ویلیام فاکنر, کارگاه داستان دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان کوتاه, طویله‌سوزی, کارگاه داستان‌نویسی, کاوه فولادی‌نسب, ویلیام فاکنر

تازه ها

گمان می‌بری رسول درمیان برگ‌های دفتر زندگی گم شده

والس پی‌رنگ با سمفونی تردید

خمسه‌خمسه‌های نامرئی

آوای فاخته

فاخته‌ای زیر سقف خاکستری

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد