کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

شعله‌ی خون

۱۷ آذر ۱۳۹۷

نویسنده: المیرا کرم‌نیای‌فر
جمع‌خوانی داستان کوتاه «طویله‌سوزی»، نوشته‌ی ویلیام فاکنر


و شما از کاه حامله شده، خَس خواهید زایید و نَفَس شما آتشی است که شما را خواهد سوزانید. (عهد عتیق، کتاب اشعیای نبی، باب ۳۳، آیه یازدهم)
ویلیام فاکنر در داستان «طویله‌سوزی» مکان و شخصیت‌های‌ آشنای داستان‌های دیگرش را با ماجرای تازه‌ای بازنمایی کرده است. خانواده‌ی اسنوپز این بار در یوکناپاتافا از مزرعه‌ای به مزرعه‌ای دیگر می‌روند تا حق پایمال‌شده‌ی خودشان را با آتشِ پدر پس بگیرند. ماجرای اصلی، رویارویی سارتی (پسر کوچک خانواده) و پدرش در این آتش‌بازی است. شروع داستان معرفِ شخصیت اصلی (سارتی) نیست، بلکه با محاکمه‌ی پدرش شروع می‌شود. نویسنده در نقطه‌ی عطف مناسبی پسر کوچک را به خواننده معرفی می‌کند. قاضی از او می‌خواهد علیه پدرش شهادت راستین دهد. کشمکش درونی ذهن سارتی از این‌جا، هم برای خواننده روشن می‌شود و هم به تمام داستان تسری می‌یابد؛ جدالی که با کشش خون دارد، همان «غم کهنه‌ی خون»، که او را به سکوت در برابر قاضی فرامی‌خواند. در صحنه‌ی بعدی، موقع خروج از دادگاه، در اثر ضربه‌ به سرش، خون واقعی از سرش جاری می‌شود. با این ضربه‌‌ی کاری گویی مفهومی در ذهنش ترک برمی‌دارد تا مقابل پدرش، مقابل خون، بایستد. در این جا فاکنر اگرچه سیالیت ذهن سارتی را برای مواجهه‌ی او با جهان اطرافش ترسیم می‌کند، اما به واسطه‌ی عمل بیرونی و خارج از ذهن او، خواننده را مدام میان ذهن و واقعیتِ محاط بر ذهن سارتی در نوسان نگه می‌دارد. فاکنر با پس‌وپیش کردن وقایع و آن‌چه بر شخصیت‌ها می‌گذرد، سیالیت جهان داستان را خلق می‌کند. اگرچه داستان طویله‌سوزی در قالب جریان سیال‌ذهن نمی‌گنجد، اما این امکان را فراهم می‌کند تا با توصیف‌های دقیق و گاه طولانی و پرش‌های ذهنی شخصیت، خواننده به عمق تاریکی و رقت شخصیت‌ها پی ببرد. حتا توصیف‌هایی که برای پدر به کار می‌برد، به شیوه‌ای نَفَس‌گیر، قدرت و انگیزه‌ی او را برای انتقام از «بالادستی‌های اعیان» نشان می‌دهد؛ جزئیاتی که با شیوه‌ی مینی‌مالیستی مدرنِ روایت در تضاد است. اساساً فاکنر در داستان‌هایش با همین پرداخت‌های ریزبینانه نمادها و تصویرها را در ذهن خواننده ماندگار می‌کند. حتا انتخاب تکراری خانواده‌ی اسنوپز و شهر یوکناپاتافا، آن‌ها را به نمادهای زمانه‌ی تاریک نابرابری‌ها مبدل می‌سازد. سرزمین خیالی یوکناپاتافا محل مبارزه‌ی انسان‌هایی است که می‌خواهند با ترس‌هایشان مقابله کنند و قدرتی را که ظالمانه بر آن‌ها چیره شده، به زیر آورند؛ همان‌طور که پدر با به آتش کشیدن محصول ارباب‌ها اعتراضش را اعلام می‌کند. تنها قدرتی که دارد همین «آتش بخیلانه» است، که عمارت به عمارت با خود حمل می‌کند تا در وقت مناسب به کارش گیرد. در تمام داستان، نویسنده بی‌آن که اشاره‌ی مستقیمی به شدت فقر خانواده‎ی اسنوپز کند، آن را نشان می‌دهد. حس غالب گرسنگی در داستان موج می‌زند؛ از ابتدا که بوی پنیر و کنسرو گوشت‌ها در محکمه پیچیده تا شام سردی که خانواده در تاریکی می‌خورند و بوی قهوه‌ای که مشام سارتی را تحریک می‌کند و جهیزیه‌ی کهنه‌ی مادرش. بوی فقر در همه‌جا به مشام خواننده می‌رسد و ضعف و سستیِ حاصل از تنگدستی را تماماً احساس می‌کند.
آتش و خون در کنار سایر نمادها، بیش‌تر در این داستان به‌چشم می‌آید. آتش نمادی دوگانه است که در متون مقدس و کهن، هم برای خشم و غضب الهی و هم رحمت و معرفت خداوند به‌کار رفته است. موسا، اولین‌بار تجلی خداوند را در بوته‌ای شعله‌ور می‌بیند و بعد خداوند او را به مقامش آگاه می‌کند. روح‌القدس در عهد عتیق بارها با آتش به نمایش درآمده و مظهر قدرت‌نمایی خداست. همان‌طور که پیوندهای خونی نیز اعتبار مهمی در انتقال مقام‌های مقدس داشته‌اند. حالا دو مفهوم «حقیقت» و «عدالت» در جهان داستان برای سارتی نیز با آتشِ پدرش تبدیل به مسأله‌ی ذهنی‌ می‌شود. اندامش برای درک موضوعی به این گستردگی و عظمت نحیف است. اما فاکنر از مخاطرات او منظره‌ای حماسی خلق می‌کند تا ایستادگی‌اش را نشان دهد. سارتی کوچک می‌خواهد به خون و آتش پشت‌پا بزند تا عدالت و حقیقت را خود به تنهایی به دست آورد: نمایشی از حق‌طلبی صلح‌جویانه‌ی نسل جدید. این جاست که فاکنر قرائت تازه‌ای از مفاهیم ارائه می‌دهد تا خواننده را نیز به این عدالت‌خواهی و شجاعت فرا بخواند. به راستی آتش اعتراض پدر برای همیشه خاموش می‌شود؟ پایان داستان این را نشان نمی‌دهد، بلکه خون شعله‌ور پسربچه‌ای را تصویر می‌کند که در برابرش جنگل تاریک آینده گسترده است، غم و نومیدی به جای ترس و وحشت بر او مستولی شده و باز هم در دل، پدرش را شجاع می‌خواند. نگاه او هنوز به گذشته است، همان‌طور که نویسنده در جهان‌بینی‌اش این‌گونه بوده. خواننده می‌تواند کنار پسربچه‌ی بینوا در سرزمینی خیالی بنشیند و از زاویه‌ی نگاه او فروپاشی را ببیند؛ فروپاشی ارزش‌هایی که انسان را تنها و دردمند می‌کند. سارتی با هیچ‌کس متحد نیست، بلکه یکه و یک‌تنه تصمیم می‌گیرد تا دیگر به پشت سرش نگاه نکند؛ هم‌چون بهاری که هم‌چنان سرمای جانکاه زمستان گذشته را در خود دارد.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, طویله‌سوزی - ویلیام فاکنر, کارگاه داستان دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان کوتاه, طویله‌سوزی, کارگاه داستان‌نویسی, کاوه فولادی‌نسب, ویلیام فاکنر

تازه ها

راه بلند آزادی

از مسجد شیخ‌لطف‌الله تا پارک خیابان لورنسان

مقایسه‌ی تطبیقی دو داستان کوتاه «برادران جمال‌زاده» و «بورخس و من»

جمال‌زاده‌ای که اخوت ازنو آفرید

کارکرد استعاره در داستان «پیراهن سه‌شنبه»‌

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد