کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

عین و شین و کاف را اندر کتب تفسیر نیست*

۲۸ بهمن ۱۳۹۷

نویسنده: زهرا علی‌پور
جمع‌خوانی داستان کوتاه «بشکه‌ی جادویی»، نوشته‌ی برنارد مالامود


روایت عاشق و عشق ممنوعه قصه‌ی درازدامنی است؛ از حکایت شیخ صنعان در منطق‌الطیر عطار که در نگاهی دلباخته‌ی دختر ترسا شد و هفتاد سال عبادت را به عشق دختر ترسا بر باد داد گرفته، تا ماجرای طلبه‌ی جوان یهودی، لیو فینکل، در داستان «بشکه‌ی جادویی». درون‌مایه‌ی عشق ممنوعه موضوعی جذاب و پرکشش برای مالامود است تا به‌‌وسیله‌ی آن به لایه‌های درونی ذهن خاخام جوان نفوذ کند و از تناقض‌های فکری او بگوید. برنارد مالامود نویسنده‌ای است که آثارش بازتاب واقعی زندگی یهودیان در امریکاست. شروع داستان‌های او به سبک قصه‌های قدیمی است و خواننده را به یاد جمله‌ی معروف «یکی ‌بود، یکی نبود» می‌اندازد: «در گذشته‌ی نه‌چندان دور در یکی از محلات بالای شهر نیویورک، در اتاق کوچک تقریباً محقر اما پُرکتابی، طلبه‌ای یهودی به نام لیو فینکل زندگی می‌کرد.» اطلاعات پی‌در‌پی از پس هم می‌آیند. تعداد سال‌های تحصیل لیو، نام دانشگاهش، ماهی که قرار است خاخام شود، توصیه‌ی آشنایی به ازدواج او برای بیش‌تر شدن هوادارنش و… ‌‌مالامود برای گفته‌هایش مقدمه‌چینی نمی‌کند، اما داستان‌هایش، که معجونی از واقعیت و خیال و تضاد و تشابه هستند، به‌طرز غریبی باورپذیرند. دنیایی که او از یهودیان اطرافش نشان می‌دهد، همان دنیای پرتردید و گاه کم‌اعتبار جامعه‌ی یهودیان است. در جهان بیرون از داستان‌های مالامود یهودیان به‌تازگی از نسل‌کشی و هولوکاست جان به‌در برده و برای کسب اعتبار دنبال دلالان ماهری هستند.
«بشکه‌ی جادویی» مانند بسیاری دیگر از داستان‌های که عشقی ممنوع را روایت می‌کنند، با تردید و شک درهم تنیده شده است. تردیدی که لیو در مواجهه با دلال محبت با آن روبه‌رو می‌شود. این تردید بی‌گمان همان شک آشکار در مواجهه‌ی سنت‌های قدیمی و جدید است. لیو برای جذب طرفدارهای بیش‌تر و نه توصیه‌ی شرع و دین، می‌خواهد به روشی نه‌چندان معمولی ازدواج کند؛ روشی نو در برابر رسم قدیمی ازدواج. اما دلال ازدواجی که لیو از روی یک آگهی دو خطی در روزنامه انتخاب کرده نیز به مرور بر تردیدهای او می‌افزاید؛ به طوری که لیو در طول داستان به این نتیجه می‌رسد که سالزمن با او و دخترانی که مشتری او هستند، صادق نیست و از آن‌ها چیزی تصویر می‌کند که نیستند. فریب‌کاری سالزمن در تعریف شخصیت لیو برای پیردخترِ معلم دبیرستان، لیو را در وضعیتی سخت در مواجهه با خود قرار می‌دهد: «چطور شد که شما به رشته‌تان علاقه‌مند شدید؟ منظورم این است که یک الهام و عشق ناگهانی بود؟»، «کی شیفته‌ی خدا شدید؟» سؤال لیلی هیرشورن پاسخی دردناک برای لیو دارد. او عاشق خدا نبوده و نیست. از روی عدم شناخت به طلبگی روی آورده. شاید هم واقعاً به دنبال طرفدارانی برای خودش بوده… هرچه بوده دلیلش ایمان نبوده.
«عشق در یک نگاه» داستان با تدبیر دلال ازدواج اتفاق می‌افتد؛ پینیه سالزمن، با شخصیتی که هرگز وجوهش به‌طور کامل برای خواننده آشکار نمی‌شود و نیمه‌ای از آن برای همیشه در تاریکی می‌ماند، نماد دوگانگی، تردید، فریب و کلک در داستان است، آن‌چنان که هرگز معلوم‌مان نمی‌شود گذاشتن عکس دختر بی‌حجب‌وحیایش در برابر چشمان طلبه‌ی ساده عمدی بوده یا سهوی. سالزمن در ابتدای ورود به خانه‌ی لیو به او آرامش می‌بخشد، از دخترکان زیبایی سخن می‌گوید که در واقع زنان بیوه یا پیردخترانی در آرزوی ازدواج یا با نقصی جسمانی هستند، و از بشکه‌ای جادویی می‌گوید که دل خاخام جوان را بسوزاند، اما در تصویرِ آپارتمان زهواردررفته و کثیف او، ذهنیات لیو و خواننده‌ از او درهم می‌ریزد و شکِ مبنی بر فریب‌کار بودن او را تقویت می‌کند. ولی چه سود که دیگر دل از کف رفته و عشق مجازی لیو آتش بر خرمن جانش زده است. از امام محمد غزالی آمده هر چیزی که محبوب انسان است یعنی میل نفس به طرف آن است و این‌جا میل آن‌قدر در نفس قوی می‌شود که به آن عشق گویند. خاخام جوان چنان میلی برای به‌دست آوردن دختر محبوبش دارد که چشم بر روی عیب‌های آشکار و نهان او می‌بندد. طولی نمی‌کشد که در درون لیو تضاد‌ها به جنگ با روحش برمی‌خیزند؛ آن‌چه در آموزه‌های شرع آموخته و آنی که در نگاه معشوق یافته است.
زمستان کسل‌کننده و سراسر رنج زندگی لیو با آفتاب بهار عشق گرم می‌شود. رنج‌ها پایان یافته و معجزه در لباس دختری قرمز‌پوش به دیدنش آمده‌اند و گل‌های بنفشه و رُز، نشان از محبتی دارند که وجود او را گرم کرده‌اند و حالا لیو تردیدش و آن‌چه را که از کتب اسفار خمسه و تفاسیر و عهد عتیق و تورات آموخته، به فراموشی می‌سپارد. پینیه سالزمن هم در گوشه‌ای تاریک پیروزی بزرگش را با دعا برای مرده‌ها بر این عقد باشکوه جشن گرفته است.


* نام داستان مصرع دوم شعری از عطار نیشابوری است:
عاشقان را با خود و با هیچ‌کس تدبیر نیست   عین و شین و قاف را اندر کتب تفسیر نیست

گروه‌ها: اخبار, بشکه‌ی جادویی - برنارد مالامود, تازه‌ها, جمع‌خوانی دسته‌‌ها: برنارد مالامود, بشکه‌ی جادویی, جمع‌خوانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی, کاوه فولادی‌نسب

تازه ها

وقتی ادبیات به دیدار نقاشی می‌رود

غولی در این چراغ نیست.

جعبه‌ی پاندورا

مهم‌ترین آرزویت را بگو، برآورده می‌شود

پنجره‌ای رو به فلسفه‌ی زندگی

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد