کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

بودن یا نبودن؛ مساله همین است…

۱۲ اسفند ۱۳۹۷

نویسنده: آیدا علی‌پور
جمع‌خوانی داستان کوتاه «آکسولُتل»، نوشته‌ی خولیو کورتاسار


«آکسولُتل» با یک خلاصه‌ی بی‌واسطه از طرح کلی داستان آغاز می‌شود: «زمانی بود که به آکسولتل‌ها زیاد فکر می‌کردم. می‌رفتم آن‌ها را در آبزی‌دان ژاردن د پلانت می‌دیدم و ساعت‌ها تماشایشان می‌کردم و بی‌حرکتی آن‌ها یا حرکت‌های محدودشان را نگاه می‌کردم. حالا خودم یک آکسولتلم.» و تمام.

باقی داستان به چگونگی این استحاله می‌پردازد. راوی شخصی است که در پاریس زندگی می­کند. او که از دیدار مکرر شیرهای غمگین و پلنگ‌های خسته‌ی باغ‌وحش ژاردن د پلانت دل‌زده شده، ناگهان یک روز تصمیم می‌گیرد به بازدید آبزی‌دان برود و آن­جا با آکسولتل مواجه می‌شود. تابلوی بالای مخزن اطلاعات جامعی از این موجود -که گونه‌ی تکامل‌نیافته‌ی سمندر و از حیوانات بومی مکزیک است- به او ارائه می‌دهد. آکسولتل‌ها شفیره‌ی دوزیستانی هستند که به خاطر رنگ گلی و صورتی شبیه به نژاد آزتکی خود معروفیت پیدا کرده‌اند.

راوی به ملاقات‌های روزانه‌اش با آکسولتل ادامه می‌دهد. ساعت‌ها به شیشه زل می‌زند و او را مورد کنکاش قرار می‌دهد. او مشخصا به چشم‌های طلایی جانور علاقمند می‌شود؛ چشم‌هایی که کنایه‌ای است از نوع دیگری نگاه به زندگی. زمان به‌پیش می‌رود و راوی رابطه‌ی احساسی پیش‌رونده‌ای با جانور برقرار می‌کند. یک روز وقتی صورتش را به شیشه چسبانده است، ناگهان متوجه می‌شود دیگر به یک آکسولتل نگاه نمی‌کند بلکه به صورت خودش، که به شیشه‌ی آبزی‌دان زل زده بود، می‌نگرد. در آن لحظه‌ی جادویی که درکش برای یک انسان غیرممکن است، راوی درمی‌یابد آکسولتل شده است.

داستان «آکسولتل» از آن ‌رو اهمیت دارد که نویسنده این‌بار به جای تمام جانوران اسطوره‌ای که می‌توانند الهام‌بخش استحاله‌ی بشری باشند، موجودی را انتخاب می‌کند که در نگاه اول برای بسیاری از ما ناشناخته است. بنابراین روند استحاله نه بر اساس تعالیم اسطوره‌ای و کلیشه‌های حیوانی متبادر با انسان، که در بستری از واقع‌گرایی شکل می‌گیرد. او با ارائه­ی مجموعه‌ای از واقعیت‌های علمی در جهت شناخت آکسولتل به خواننده، تکنیک واقع‌گرایی را در داستان پررنگ‌تر می‌کند. مرز بین خیال و فانتزی در تقسیم‌بندی دو سیطره‌ی مورد بحث در رئالیسم جادویی، در این داستان شیشه‌ی آبزی‌دان است. عنصری شفاف که اگرچه تماس با حیوان را غیرممکن می‌کند، اما به قدری واضح درخشش چشم‌ها و دیگر ویژگی‌های موجود را به نمایش می‌گذارد که راوی را کم‌کم در خود ذوب می‌کند. از جایی به بعد شیشه‌ای وجود ندارد. راوی در آن‌سوی آبزی‌دان به آکسولتلی بدل شده است که حتا قادر است خود انسانی‌اش را ببیند.

خولیو کورتاسار به عنوان یکی از تاثیرگذاران مطرح ادبی در میانه‌ی قرن بیستم شناخته می‌شود. آثار او که به عنوان نقطه‌ی عطفی در ادبیات آمریکای لاتین مورد توجه قرار می‌گیرد، هم‌تراز با نویسندگانی چون خورخه لوئیس بورخس (آرژانتین)، آلخو کارپنتیِر (کوبا)، ماریو بارگاس یوسا (پرو)، جووز دونوسو (شیلی)، گابریل گارسیا مارکز (کلمبیا) و کارلوس فوئنتس (مکزیک)، ادبیات آمریکای لاتین را در طول کم‌تر از سی سال به بدنه‌ی ادبیات جهانی متصل می‌کند؛ دوره‌ای که تنها با دوران ادبی قرن هفدهم اسپانیا و معروف به «عصر طلایی» ادبیات لاتین قابل قیاس است.

کورتاسار مانند دیگر اعضای جنبش بوم[۱]، خود را به شدت درگیر سیاست می‌کند و سیاست یکی از مهم‌ترین وجوه زیبایی‌شناسانه‌ی داستانی او در آمریکای لاتین می­شود. داستان‌های کورتاسار از این حیث به شدت پیچیده و درهم‌تنیده با مسائل سیاسی هستند.

گروهی آثار اولیه‌ی کورتاسار و از آن جمله «آکسولتل» را -که اکنون یکی از درخشان‌ترین آثار اوست- ناموفق و ناامیدکننده می‌دانستند. آن‌ها معتقد بودند سردی اولیه‌ی داستان تا انتها ادامه دارد و به مرور خواننده را در روند داستانی، غریبه‌تر و ناآشناتر می‌کند. با این حال زمانی که داستان در سال ۱۹۶۷ به انگلیسی ترجمه شد، سبک ویژه و عناصر نامانوس آن مورد اقبال خوانندگان آمریکایی قرار گرفت. «آکسولتل» برای این دسته، یک کارناوال فکری، بازی ذهنی و چشم‌اندازی هیجان‌انگیز داشت که بسیار هوشمندانه از واقعیت‌های اجتماعی منفک می‌شد.

«آکسولتل» خواننده را به فکر کردن وا می‌دارد؛ داستان سکون و بی‌تحرکی. بنابراین عمل فیزیکی راوی بسیار کم است؛ تقریباً هیچ! هر آن‌چه اتفاق می‌افتد، روند دشوار رسیدن به مرحله‌ی خودآگاهی است. استحاله‌ای درونی که در پارادوکس با سکون فیزیکی راوی و جانور قرار می‌گیرد. داستان سراسر پارادوکس است. مجموعه‌ای از کیفیات که باعث می‌شوند مخاطبین نسبت به آن اقبال یا نقد داشته باشند؛ افسانه و واقعیت، خدا و انسان، ذهن و جسم، مرگ و زندگی، زمان و بی‌زمانی و در نهایت همان پرسش اصلی: بودن یا نبودن!


[۱] . جنبش لاتین بوم Boom، همان‌طور که از نامش پیداست همانند غرشی عظیم به سرعت مرزهای ادبی را درنوردید، و جریاناتی درون خاک ایالات متحده‌ی آمریکا به گسترش و انتشار آن کمک کردند. این جنبش ادبی به‌ خاطر رابطه‌اش با مسائل سیاسی، هم از این جانب تهدید می‌شود، و هم خوراک می‌گیرد. این روزها که جمعیت لاتین ‌آمریکایی داخل آمریکا در حال افزایش است، با نگاه به گذشته، دورانی که نوعی دیگر از مهاجرت در جریان بود، درمی‌یابیم پارادوکس مهار و اشاعه‌ی ادبیات آمریکای لاتین در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در اوج خود بود.

گروه‌ها: آکسولُتل - خولیو کورتاسار, اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی دسته‌‌ها: آکسولُتل, جمع‌خوانی, خولیو کورتاسار, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی, کاوه فولادی‌نسب

تازه ها

گمان می‌بری رسول درمیان برگ‌های دفتر زندگی گم شده

والس پی‌رنگ با سمفونی تردید

خمسه‌خمسه‌های نامرئی

آوای فاخته

فاخته‌ای زیر سقف خاکستری

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد