نویسنده: آیدا علیپور
جمعخوانی داستان کوتاه «بختآزمایی»، نوشتهی شرلی جکسون
داستان کوتاه «بختآزمایی» معروفترین اثر شرلی جکسون (۱۹۶۵-۱۹۱۶)، نویسندهی آمریکایی، در میانههای قرن بیستم به شمار میرود. «بختآزمایی» یک داستان کوتاه چندوجهی است که در سطوح موضوعی و موضعی قابل بررسی است؛ حکایتی با مضمون واقعگرایانه و با طرحی اسطورهای و جزءپردازیهای مردمشناختی، که خواننده را در ایدهی اصلی داستان مسخ میکند. فضاسازی داستان تضادی آشکار با مضمون نهایی خود دارد؛ روایت با نمایی گسترده از وصف یک روز گرم و درخشان تابستانی در میدان اصلی روستا آغاز میشود و در نهایت خواننده را در یک پایانبندی تراژیک غرق میکند.
در ۲۷ ژوئن، روز بختآزمایی، ساکنین روستای کوچکی در نیوانگلند گرد هم میآیند تا شاهد مراسم سنتیای باشند که هرساله در همین روز، و همزمان در روستاهای اطراف برگزار میشود؛ مراسمی در فصل تابستان و نزدیک به زمان برداشت محصولات روستا. داستان درست پس از جنگ جهانی دوم و علیه تفکرات کورکورانهی سنتی روایت میشود. ماجرا در روستایی در نیمهی قرن بیستم اتفاق میافتد و روز واقعه یک روز تابستانی مطبوع است. روایت در آغاز با شوروشوق یک بختآزمایی واقعی، مخاطب را تحتتأثیر قرار میدهد. توصیفهای مکانی، شخصیتها و کیفیات یک سکونتگاه آمریکایی مطابق سبک زندگی زمانهی وقوع حادثه، با دقت و ریزبینی یک جامعهشناس ساخته و پرداخته شده است. آقای سامرز مسئول برگزاری قرعهکشی است و جعبهی سیاه حاوی برگههای بختآزمایی، نماد کهنهای از سنتگرایی که توسط او به میدان روستا آورده میشود. پیشتر بختآزمایی با مراسم مفصلتری برگزار میشد و اگرچه گذشت سالیان بخشی از سنت را زدوده، اما نفس بختآزمایی کماکان پابرجاست. در برخی روستاهای اطراف زمزمهی برچیدن بختآزمایی به گوش میرسد، اما از نظر وارنر- پیرترین ساکن روستا- که شاهد بیش از هفتاد مراسم بختآزمایی بوده است، نادیده گرفتن رسوم و سنت کهن، برکت را از روستا میبرد. در نهایت قرعهکشی آغاز میشود. سرپرست هرکدام از خانوارهای روستا برگهای از جعبهی سیاه بیرون میکشد. برگهی بیل هاچینسون نقطهی سیاهی دارد که به مفهوم انتخاب خانوادهی او در ادامهی قرعهکشی است. قرعهکشی بار دیگر برگزار میشود و این بار بین اعضای خانوادهی هاچینسون؛ نقطهی سیاه این بار نصیب تسی میشود، و هنر غافلگیری شرلی جکسون برندهی بختآزمایی را مشخص میکند؛ برندهای که در واقع بازندهی میدان است. جایزهی بختآزمایی مرگ است و نقطهی سیاه روی کارت به معنی سنگسار برنده.
داستان سرشار از نماد است؛ نمادهایی که در مذمت سنتهای جاهلانه پدیدار میشوند و ناعدالتیای که در میان فریادهای تسی هاچینسون گم میشود. شانس هم در مضامین داستان جای خود را دارد؛ شانسی شوم که از داخل جعبهی سیاه بیرون میزند. ایدهای که شرلی جکسون در داستان اجرا میکند، قربانی کردن یک انسان برای بیرون راندن بدیها از شهر است برای باقی سال. به همین دلیل یک روز خوب آفتابی تابستانی برای بختآزمایی انتخاب میشود.
طرح داستان فوقالعاده ساده است. نویسنده پابهپای خواننده روایت را پیش میبرد و مخاطب را در انتظار گرهی داستانی معلق نگه میدارد. او صبورانه عمل داستانی را پیش میبرد و مخاطب را تا صفحهی آخر همراه خود میکشاند. چند پاراگراف آخر داستان «بختآزمایی» همهی داستان است. اگر تا پیش از این داستان با مقدمهچینی پیش رفته باشد، در همین بخش پایانی بدنه و پایانبندی داستان توأمان جای میگیرد.
داستان روایت خشونت جمعی و آسیبپذیری فردی است. در واقع بختآزمایی فعالیتی اجتماعی محسوب میشود و برگزار نشدن آن توهین به سنتهاست. این مراسم بهظاهر معمولی، شروعی برای نمایش خشونت انسانی توسط شرلی جکسون است. گردهمایی ساکنین روستا در نهایت به انتخاب یک قربانی منجر میشود. بختآزمایی سالانه به صورتی سنتی، کهن و به سبعیت تمام برگزار میگردد و هیچکس به آن اعتراضی ندارد؛ به جز قربانی.
اگرچه بعد از انتشار این داستان، منتقدان زیادی شرلی جکسون را مورد سرزنش قرار دادند، ولی او به واقع توانسته وجوه نادیدهی انسانی را به گونهای خشونتبار به تصویر بکشد. گویا نقد وارد بر داستان به نوعی بر اصل موضوع صحه میگذارد. حکایت، حکایت کاستیهای انسانی است و ناخودآگاه اولین واکنش هر منتقدی انکار آن است. در حقیقت موفقیت درخشان داستان از این حیث است که آنچه در داستان مورد کنکاش قرار گرفته به شدت نادیده گرفته شده است. «بختآزمایی» چهرهی عریان بشری را از میان برگههایی، در قالب نقطهای سیاه و از داخل جعبهی فرسودهی سنت بیرون میکشد و در هیبت تسی هاچینسون قربانی میکند. تسی زیر سنگینی خروارها تفکر خشونتبار دفن میشود؛ خشونتی که ریزترین سنگریزهی آن در دستان فرزند خردسال خودش جای گرفته است.
۱.برگرفته از غزلی از صائب تبریزی