نویسنده: سمیهسادات نوری
جمعخوانی داستان کوتاه «اقدام خواهد شد»، نوشتهی هاینریش بل
صبح که بیدار میشوی بگو شکستش میدهم، پیش میروم و موفق میشوم. همهی قورباغهها را اول صبح قورت بده. اگر این کار تو را نکُشت پس قویتر میشوی؛ دوران این شعارهایی که اسمشان را گذاشتند مثبتاندیشی و شگردهای موفقیت هنوز تمام نشده است. هر چقدر دنیا ماشینیتر شود، این شعارها هم بیشتر میشوند، و تو را یا با ماشینهای سرد و بیروح جایگزین میکنند یا با ماشینی اقدامگر؛ در پس همهی این شعارهای خوشرنگولعاب همین معنا نهفته است. کسی هم مخالفتی ندارد و اگر در این چهارچوب قرار نگیرد، میپذیرد که افسرده و خسته است. داستان «اقدام خواهد شد»، نوشتهی هاینریش بُل، دربارهی چنین آدمی است؛ مردی که افسردگی را جزئی از شخصیت خود میداند و خستگی و بیانگیزگیای را که به دنبالش میآید، پذیرفته است. او در ابتدای داستان میگوید که فقط درصورت نیاز و بهاجبار تن به کار میدهد. داستان روایت خاطرهای از یک دوران کاری است؛ زمانی که راوی به قول خودش به اجبار یکی از سرپایینیهای زندگی و به پیشنهاد مؤسسهی کاریابی وارد یک کارخانه میشود. راوی شرح اولین جلسهاش را میگوید و اینکه بیدرنگ فهمیده صبحانهی کارخانه هم جزئی از آزمون ورودی است. او رفتارش را براساس آنچه حدس میزند موردپسند کارفرماست، تغییر میدهد. در طول داستان، راوی بهجز افسردگی چیزی را به خود نسبت نمیدهد، اما با شرح این تغییر رفتار و دقت در روایت جزئیات، متوجه میشویم او مردی تیزهوش و دقیق است که به محیط اطراف توجه زیادی دارد، هدفمند است -هرچند اهداف کوتاهمدتی دارد- و در صورت لزوم میتواند دروغگوی خوبی باشد. ظریفترین لایههای شخصیت مرد در چند خط مشخص میشود و نویسنده بهاینشکل ایجاز را به بهترین شکل نمایش میدهد. راوی آزمون را با موفقیت پشت سر گذاشته و در کارخانه استخدام میشود. کارخانهای که پر از شخصیتهای قوی است؛ راوی نمیگوید پر از آدمهای موفق است. داستان از نویسندهای است که تجربهی جنگجهانی دوم را از سر گذرانده و در آن فضا شخصیتهای قوی موردستایش بودند؛ شخصیتهایی که با وجود همسرانی زمینگیر و چند بچهی کوچک بهطرزافراطی پیشرفت کردهاند و چنین انتظاری از کارمندان خود دارند. در آزمون ورودی از راوی میپرسند: «با چند تلفن بهصورت همزمان میتواند کار کند؟» او جواب میدهد: «اگر تنها هفت تلفن باشد، حوصلهاش سر میرود.» بُل، نویسندهی داستان، اینجا با اعداد بازی میکند. او که سابقهی تعلیمات مذهب کاتولیک دارد، از وجه معنایی عدد هفت استفاده میکند، تا جهانِ درحالحرکت و نیز پویایی ساخت یک جهان را نشان دهد. راوی بعد از این پا را فراتر میگذارد و استفاده از نُه تلفن همزمان را مناسب میداند. او از کمال عدد نُه بهره میگیرد و پیشنهاد میدهد که فقط حرکت کافی نیست. باید حرکت را به کمال رساند؛ تمام امورات شرکت حول همین محور است. شعار «اقدام خواهد شد» بهشکلافراطی بین کارمندان رواج دارد. سعی میکنند در صرف حالتهای مختلف این عبارت خلاق باشند و در طول روز بارهاوبارها از این عبارت استفاده میکنند. چنان افراط میکنند که فضای کارخانه بهشکل یک اردوگاه مضحک درمیآید، که آدمها در آن فقط اقدام میکنند؛ یک اردوگاه اقدام اجباری، که از دید ناظران بیرونی تحسینبرانگیز و برای اصلاح نژاد انسان و اعتلای اخلاق الزامی است. مشابه تمام تفکرات آلمان نازی از جهانی که در حال ساختنش بود. کیفیت زندگی جهان داستان که هنوز مشابه امروز جهان واقعی ماست، در ظاهر با آشویتس متفاوت است و در باطن چندان فرقی ندارد. اما نویسنده در خلق جهان داستان افراط میکند. اقدام خواهد شد فقط یک شعار پرکاربرد نیست و در عمل هم در آن افراط میشود؛ مانند تصویر مضحک بافندگی با انگشتان پا و انجام چندکار همزمان. چندکاره بودن پسندیده است و راوی تعداد تلفنهای خود را به یازده میرساند. عددی که خود علامت افراط و ناهماهنگی با هستی است، اما پس از آن بهسرعت میگوید که به عدد سیزده میرسد. یک چرخهی اعمال بیهوده به پایان رسیده و به مرگ نزدیک میشویم و بل این را با اعداد به ما نشان میدهد. راوی هم میگوید که سهشنبهروزی وونزیدل، رئیس کارخانه، وارد دفترش میشود و او احساس خوبی نسبت به این اقدام ندارد. حادثهی ناگواری را که در پیش است حس میکند و پس از کشوقوسی در صرف اقدام خواهد شد، رئیس کارخانه همانجا در آستانهی در میمیرد. راوی در مراسم دفن رئیس کارخانه، شغل جدید خود را پیدا میکند؛ از طرف شرکت کفن و دفن برای عزاداری استخدام میشود. برای راوی فرقی ندارد چه شغلی دارد. او روزهایش را تلف میکند و لذتی نمیبرد، پس فرقی ندارد که برای چه کسی کار کند. شاید عزاداری کردن برای تمامی افرادی که در این اردوگاه زیسته و حالا مردهاند، شغل چندان بدی هم نیست؛ راوی این کار را کاملاً مناسب احوال خود میداند، اما نویسنده یکبار این چرخه را به ما نشان داده و میدانیم اشتیاق راوی بهزودی گرفتار چرخهی اعداد شده و حالا که او در عدد نُه کار میکند و حتی گاهی داوطلبانه به دنبال مردگان بیهمراه میرود، بهزودی وارد عدد یازده و سیزده شده و دوباره بطالت تکرار میشود؛ تمام جهان داستان مانند آشویتس یک اردوگاه بزرگ است، که نیستی و تباهی و بطالت را با شعارها و افکار القاشده بهشکل چیزی پاکیزه و منزه جا میزند، تا از خروجی آن نتوان ماهیت فاسدش را دید؛ چیزی منزه مشابه صابون.