نویسنده: نگار قلندر
جمعخوانی داستان کوتاه «اقدام خواهد شد»، نوشتهی هاینریش بل
داستان «اقدام خواهد شد» در زمانی روایت میشود که ایدئولوژی غالبْ «کارآیی» است؛ زمانی که از اولین و دومین انقلاب صنعتی مدت زیادی گذشته و در آستانهی سومین انقلاب صنعتی -یعنی جایگزینی تکنولوژی بهجای نیروی انسانی- بسیاری از مردم نگاهی فایدهگرایانه به تمام ابعاد زندگیشان پیدا کردهاند. در این بین دولت و مردم آلمان که دوران ویرانگر جنگهای جهانی را پشت سر گذاشته بودند، از این تفکر استقبال کردند؛ تفکر فایدهگرایانه و زندگی برمبنای عملگرایی تا ویرانههای باقیمانده از جنگ را آباد کنند. اگرچه تاریخ نشان داد که تا حد زیادی این تفکر و عملگرایی موجب پیشرفت و آبادانی شد، اما آنچه از چشم نویسندهی هوشمندی مانند هاینریش بُل پنهان نماند، رفتن به راه افراط بود؛ بُل در مذمت این افراط، داستان تأثیرگذار «اقدام خواهد شد» را نوشت، در فضایی که پر از کارفرمایان و مدیران و سرمایهدارانی است که همهوهمه به دنبال کسانی -یا بهتر است بگوییم ماشینهایی- هستند که با حداکثر ظرفیت کار کنند و با شتابی سرسامآور آبادانی بیافرینند؛ بل این موضوع را دستمایهی داستانش کرده. او شخصیت اصلی داستانش را در تضادی شدید با فضای حاکم قرار داده؛ مردی که از کار و ساختمانهای بلند متنفر است و در میان هیاهوی شتابزدهی اطرافش، تمایل به کرختی و افسردگی دارد، اما آگاه و زیرک است و بهوقت نیاز میداند چگونه باید عمل کند تا برای امرار معاش هم که شده از رقیبان جلو بزند و استخدام شود.
بل تمام عناصر داستان موجزش را در خدمت درونمایهی داستان به کار گرفته و باصراحت و به دور از زیادهگویی تصویری از زندگی آدمهایی میسازد، که خود را با رضایت وقف کار کردهاند و در ظاهر تمام ابعاد سبک زندگیشان ایدهآل به نظر میرسد: فضای دلانگیز شرکت، کارمندانی سرخوش، ناهاری مغذی و انسانهایی موفق مانند رئیس و دست راستش، براشِک، که موانع زندگی مانع پیشرفتشان نشده و همه مشتاق گفتن داستان زندگیشانند. تمام این فضا زمانی آن سوی افراطگرایانهی خود را نمایان میسازد که از زبان راوی اهلتفریط روایت میشود و این نشانهی هوشمندی بل در انتخاب تکتک عناصر داستان است. این تناقضها با پاسخهای بهدورازواقعیتی که راوی به پرسشنامهی استخدام میدهد، پررنگتر میشوند.
بل تصویرهایی گویا و طنزآمیز از آدمهایی که میخواهند حداکثر کارایی را در زندگیشان داشته باشند، ساخته و آنها را به چالش کشیده؛ مثل رئیسی که تا دم مرگ در حال اقدام است و یا منشی که از تمام اعضای بدنش همزمان برای کارایی بیشتر استفاده میکند. اما راوی به شرایط موجود آگاه است. بههمینخاطر افسرده است و تمایل به کرختی دارد و انتخاب میشود تا عزادار حرفهای جامعهاش باشد. بل همچنین کنایههای ظریف و قابلتأملی در داستان به کار برده؛ مثلاً راوی جایی بعد از مرگ وونزیدل میگوید «نسبت به او احساسی مثل دلسوزی پیدا کردم و برای نخستینبار پی بردم که هرگز از او نفرت نداشتهام. چهرهاش حالت چهرهی کودکی را داشت که لجوجانه از دست شستن از ایمانش به بابانوئل سرباز میزند، اگرچه استدلالهای همبازیهای خود را نیز کاملاً قانعکننده مییابد.» -اشارهاش به حس صادقانه و کودکانهی کسانی است که متوجه فریب پشت برخی ظواهر زیبا نیستند- و یا درست در خط آخر داستان میگوید «محصول کارخانهی وونزیدل صابون بود.» -که کنایهی تلخی به اقدام غیرانسانی هیتلر است، که از چربی بدن انسانهای کشتهشده صابون تولید میکرد- و با این اشاره چندین مفهوم را درآخر به داستان اضافه میکند؛ یکی اینکه نتیجهی رفتن به راه افراط در تفکر فایدهگرایانه میتواند منجر به رفتارهای غیرانسانی جبرانناپذیری شود و انسانها را به مسیری بکشاند که چرخانندهی ماشین مرگ باشند و دیگر اینکه ولع سیریناپذیر سرمایهداران چطور میتواند انسانها را به ابزارهایی برای توسعهی بیشتر تبدیل کند؛ همان زمانی که آنها را از نفْس عملی که در حال انجام آنند بیخبر میگذارد.
- * از غزلیات سعدی