کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

من در این پیچیدگی کامل شدم

۱۲ خرداد ۱۳۹۸

نویسنده: آزاده شریعت
جمع‌خوانی داستان کوتاه «مارپیچ»، نوشته‌ی ایتالو کالوینو


انسان در طول تاریخِ پیدایش و تکامل خود، هرچه جلوتر آمده، دانش و معرفتش را هم گسترش و تکامل داده. دامنه‌ی این پیشرفت، ادبیات و داستان را هم شامل شده؛ ادبیات در دوران معاصر تنها به علوم نظری و فلسفی اتکا نکرده و از علوم تجربی هم بهره برده. ایتالو کالوینو از آن دست نویسندگانی است که با بهره بردن از خیال داستان‌پردازانهْ علوم نظری و تجربی را با قالب داستان به مخاطب عرضه کرده است. او برای رسیدن به این مقصود، از تجربه‌ی زیسته‌ی خود و دانشی که در خصوص علوم طبیعی داشته، مدد گرفته و از داستان برای انتقال مفاهیمی که برمبنای دانش بوده بهره برده است. داستان «مارپیچ»، همچون دیدگاه و سبکی که کالوینو به ادبیات افزوده، داستان تکامل است؛ تکامل انسان در زندگی شخصی، تکامل انسان در طول تاریخ و تکامل علم و ادبیات در تأثر از هم.
داستان از توده‌ای یاخته که بی‌شکل و چسبنده است، روایت می‌کند؛ توده‌ای که تنها دو سوراخ برای ورود و خروج غذا دارد، مثل هر موجود زنده‌ی دیگری. غذا، دانش و تجربه تفاوتی ندارند. ورود و خروج آن‌ها باعث پیچش‌ و پیچیدگی ذهن، تاریخ و علم در طول زمان می‌شوند. کالوینو در این داستان، فقط به زندگی فردی این موجود لزج نمی‌پردازد. او درحین مقایسه‌ی یاخته با دیگر همسان‌هایش، شرایط جمعی و زندگی اجتماعی‌اش را هم بررسی می‌کند؛ در این مقایسه نشان می‌دهد که فرد از زمانی دغدغه‌مند می‌شود که وارد زندگی اجتماعی شده و خودش را با دیگران قیاس می‌کند؛ در این قیاس پی به توانایی‌ها، امکانات، تفاوت‌ها و کمبودهایش می‌برد. برای موجودی که دانش و آگاهی از زندگی و محیط اطراف و تاریخ ندارد، فقط حواس جسمیِ او به درک و دریافتش یاری می‌رسانند. او از طریق تجربه و آزمون‌وخطا صاحب معرفت و دانش می‌شود. هرچه این شناخت بسط پیدا می‌کند، آگاهی او نسبت به جهان پیرامون بیشتر می‌شود، تاجایی‌که پی به وجود جاندارانی دیگر در سرزمین‌های اطراف می‌برد. این آگاهی از طریق دریافت نشانه‌هایی موجود در طبیعت به یاخته -یا هر موجودی که در ابتدای راه تکامل است- منتقل می‌شود.
انگیزه‌ای که باعث ایجاد تحولات عمیق‌ در وجود توده‌ی بی‌شکل داستان کالوینو می‌شود، عشق است؛ چرا که از طریق احساس، حاصل شده. او عاشق موجودی می‌شود که تنها از طریق نشانه‌ها پی به وجودش برده. یاخته‌ی بی‌چشم حتی قادر به دیدن معشوق نیست. اما همین انگیزه باعث تحرک او می‌شود. کالوینو این سیر تکامل را در بازه‌ای پانصدمیلیون‌ساله نشان می‌دهد تا زمان کافی برای رسیدن به کمال وجود داشته باشد. در این تکمیل و تطور، یاخته برای حفظ معشوق چندمیلیون‌ساله‌ی خود دست به پوسته‌سازی می‌زند. او در تعامل با دیگر موجودات، متوجه شباهت پوسته‌های مارپیچی خود با آن‌ها می‌شود؛ اما پوسته‌ها تنها در پیچندگی همسانند. رنگی در هر پوسته وجود دارد که آن را منحصر به همان موجود می‌کند؛ رنگی که نشان‌دهنده‌ی هویت و اصالت همان موجود است؛ چرا که در نوع زیست و نگاه به زندگی با دیگر موجودات متفاوت است. حالا بعد از گذشت تاریخی طولانی، در زندگی موجود اولیه تغییراتی بنیادین رخ داده؛ نیازها او را وادار و تشویق به دیدن کرده. او برای خودش در طی سالیان رفته، چشم ساخته. دنیای اطراف او متأثر از تاریخ‌سازانی چون کلئوپاترای مصری و تاریخ‌نویسانی چون هرودوت یونانی است. تفسیر تقابل و تأثیروتأثر این سرزمین‌ها و آدم‌هایش را هم اسپینوزاها با فلسفه‌گری به عهده گرفته‌اند. عده‌ای هم مثل زنبورعسل‌هایی که پیرو ملکه‌اند، بی‌هیچ تعمل و تفکری از این سو به آن سو سرگردانند.
جهان این موجود تک‌یاخته‌ای پانصدمیلیون سال گذشته برمبنای احساسات اولیه، شناخت و علم، کامل شده، اما همچنان پدیده‌هایی وجود دارند که دانش هنوز قدرت تحلیل آن‌ها را ندارد. اعضای بدن و حواس موجودات کامل شده، شبکه‌ی بینایی، تصاویر دریافتی را واضح‌تر می‌بیند، اما هنوز بینایی برای تحلیل تمام رویدادها کافی نیست. موجودی که در آغاز هیچ تصویری از جهانش نداشت و فقط به مدد تخیل، برای خودش سبیل می‌گذاشت یا زیربغل نداشته‌اش را می‌خاراند، حالا پوسته‌ای سخت و پیچیده از دانش، برای بقای خود ساخته. اما دانش به آن اندازه پیشرفت کرده که بداند دیدن کافی نیست و ارتباط بین چشم و مخ فقط برای دریافت انعکاس تصاویر نیست؛ او می‌داند که این چشم برایش دغدغه ایجاد کرده: باید این تصاویر دریافتی تحلیل شود؛ باید چشم ببیند و مخ تفسیر کند. تونل دریافت و خروج، از دهان و مقعد، به چشم و مغز گسترش یافته. افرادی هستند که در این اجتماعِ حاصل از تکثر، حواس‌شان نسبت به پیرامون‌شان حساس‌تر از عموم اجتماع است؛ حلزون داستان کالوینو هم جزء همین خواص است. او که در طول تاریخ -آهسته و پیوسته- حلزون‌وار پیش آمده، از ادامه‌ی مسیر خسته نیست. حس‌گرهایش توانایی پیش‌بینی آینده را دارند تا دیگران را آگاه سازند. او همان هنرمندی است که همیشه فراتر از مردم زمان پیش رفته و در سطحی پیچ‌در‌پیچ و هزارتو، هنرمندانه از خود طرحی رنگین درانداخته. حلزون لزج داستان، رد طی‌طریق خود را، چسبنده و شفاف، در طول زمان به جا گذاشته.
خلق چنین روایتی که دوره‌ای طولانی به‌اندازه‌ی تاریخ بشر را شامل می‌شود، از هنرمندی چون کالوینو برمی‌آید که آگاه به زیست، فلسفه، ادبیات و سیاست است. کالوینو داستانی علمی-تخیلی برمبنای دانش زمانه و خیال هنرمندانه‌اش روایت کرده تا پیچیدگی ذهن انسان و روند تکاملی او را نه‌فقط در شکل داروینی، که در طرحی فلسفی هم نمایش دهد. راوی تک‌گوی داستانش بر بلندای تاریخ ایستاده و در ریتمی کُند، شرح چندمیلیون سال زندگی را در داستانی کوتاه تعریف می‌کند. کالوینو مانند حلزون داستان و پیرو پیش‌کسوتانش چون ژول‌ورن، آینده را برای انسانِ زمانه پیش‌بینی می‌کند تا برای پیمودن تونل بی‌انتهای تاریخ، ردی برای ادامه‌‌ی مسیر وجود داشته باشد.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, مارپیچ - ایتالو کالوینو دسته‌‌ها: ایتالو کالوینو, جمع‌خوانی, داستان‌کوتاه, کارگاه داستان, کاوه فولادی‌نسب, مارپیچ

تازه ها

می‌توانستیم همه‌‌چیز را داشته باشیم

آدم‌ها درگیر مصیبت‌های یکدیگر نمی‌شوند

برنده در سنت‌ها، بازنده در زندگی

تاریکی در ماه ژوئن

نقطه‌ی سیاه سنت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد