کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

این‌جا سرما پایانی ندارد

۲۴ تیر ۱۳۹۸

نویسنده: زهرا علی‌پور
جمع‌خوانی داستان کوتاه «مرگ هورِیشیُو اَلجِر»، نوشته‌ی لیروی جونز


طبق ادعای برخی از مورخین، در طول تاریخ سیصدساله‌ی آمریکا تقریباً شصت‌میلیون سیاه‌پوست جان خود را از دست داده‌اند و این ادعا از هر فاجعه‌ای در تاریخ تاریک‌تر و دهشناک‌تر است. اما چرا آن‌قدر که باید، پررنگ نیست؟ آیا این چیزی جز تبعیض آشکار بر سر رنگ و نژاد است؟ لیروی جونز صدای اعتراض همین جماعت درسکوت‌مانده است. او یکی از روشن‌فکران و منتقدان اجتماعی سیاه‌پوست آمریکایی-آفریقایی است، که بهتر و بیشتر از هر رنگین‌پوست دیگری در آمریکای مهد دموکراسی تحصیل کرده. او از والدینی آمریکایی-آفریقایی و متوسط ازنظر مالی در نیوجرسی به دنیا آمد و در همان‌ جا بعد از ۷۵ سال زندگی سراسر تکاپو و انتقاد از وضعیت زیست هم‌نوعانش، از دنیا رفت. جونز منتقد اجتماعی کاملاً مسلحی بود که همه‌ی ابزارهای رسانه‌ای و اعتراض را در خود جمع کرده بود؛ نمایشنامه، شعر، داستان‌کوتاه و بلند، کارگردانی و مقاله‌نویسی، همه‌وهمه اسبابی بودند برای اعتراض به حقوق پایمال‌شده‌ی قشری بزرگ از جامعه‌ای که داعیه‌ی آزادی سیاهان را مدت‌ها بود قرائت کرده بود، ولی آنان را همچنان شهروند درجه‌دوِ آمریکا به حساب می‌آورد.
«مرگ هورِیشیُو اَلجِر» داستانی خاص است. همه‌ی ماجرا را می‌توان در چند خط یا حتی در چند کلمه خلاصه کرد: دعوای حیثیتی و تکراری چند نوجوان پرشروشور. اما آنچه این رخداد را متمایز می‌کند نوع روایتگری آن است. لیروی جونز، به‌سبک تمامی پست‌مدرنیست‌ها، قرار نیست به فرم داستان وفادار بماند و جاذبه‌ای داستانی به آن ببخشد. او هم مثل براتیگان، رب‌گری‌یه و سایر نویسندگان این سبک به محتوای نوشتارش می‌پردازد. دراین‌میان، استفاده‌ی بی‌نظیر او از استعاره‌ها و تشبیهات که به مدد شاعری او در داستان‌هایش هم ظهور کرده، «مرگ هوریشیو الجر» را داستانی خاص می‌کند. راوی قصه درست مثل خود لیروی جونز به همه‌ی آنچه در اطرافش در جریان است، نقد تندی دارد. رنگ قرمز آجرهای ساختمان، سروصدای ملایم زندگی شهری در تابستان و زمین بازی آسفالت، صدای مؤاخذه‌ی نویسنده به پیرامون خویش است. هر کلمه، هر جمله، یادآور پیامی است: این ما هستیم که نادیده گرفته می‌شویم؛ «ندارها بازی را می‌چیدند و داراها بازی می‌کردند. ندارها بازی‌ها را می‌بردند، یا در موقع اضطراری جنگ‌ها را.»
جنگْ جنگ است، حتی اگر دعوای ساده‌ی چند نوجوان باشد. جرقه‌ی منازعه‌ی بین راوی و جی. دی، بر سر «ریشه»هاست: پدر، مفهوم بودگی و اصالت. راویْ پدرِ جی. دی را هدف قرار داده و جی. دی خود او را؛ چراکه پای سفیدها در میان بود و چیزی به نام حیثیت لکه‌دار شده بود. کلمه‌ای به نام تحقیر و تحقیر شدن سرآغاز هر عصیانی است. انسان تحقیر‌شده و تحقیرکرده، مفری از آشوبی که به پا کرده ندارد؛ به درودیوار می‌کوبد، له شده و له می‌کند، مبارزه می‌کند، فریاد می‌زند و دست‌آخر خسته و ازپاافتاده، گذشته‌ی رقیب را به میان می‌آورد. و اینْ ماجرای همیشگی یک جدال نابرابر است. درآخر انسان زخم‌دیده‌ی عاصی تنهاست، با ذهنی پریشان و شکست‌خورده و معترض به آنچه اتفاق افتاده و آنچه می‌توانست اتفاق بیفتد: «می‌توانست بپرد بالا و آن‌ها را بکشد. می‌توانست مشت و بینوایی من را توی صورت‌های‌شان بکوبد. می‌توانست همه‌شان را خفه کند و در جنگل بدوی احساس من بپزد.»
«مرگ هورشیو الجر» نه یک داستان به‌سبک انتقادی آمریکایی‌ها، که ماهیت وجودی تکه‌ای از زندگی نژاد سیاه است: رنج، تبعیض و عصیانِ در برابرِ آن؛ بازتعریفی از جامعه‌ی مظلوم و بی‌پناه که به‌واسطه‌ی رنگ پوست و خاستگاه‌شان تحقیر شده‌اند. و شاید زدوخورد دو نوجوان داستان، نماینده‌ی زدوخوردهای تاریخی در زیست سیاهان جامعه است و فضای سرد و ناپایدار و برفابه‌هایی که در سرتاسر روایت وجود دارند، نمادی برای انجماد مبارزات آن‌ها و سرکوبی‎ که همواره بر آنان روا داشته شده و پایان یخ‌زده و دردناک ماجرا، تبلور همان سرکوب‌ها و خون‌ریزی‌ها. جونز به روش شعرهای حماسی و اعتراضی‌اش، منازعه را با منازعه‌ای دیگر و اعتراض را با اعتراضی دیگر ادامه می‌دهد. او همه‌ی عمر، چه در قالب لیروی جونز چه نام انتخابی‌اش امامو باراکا، مسحور قدرت اعتراض مسالمت‌آمیز بود. جونز قدرت قلم را باور داشت و با جادوی آن مترقی‌ترین قوانین دموکراسی را به چالش می‌کشید. صدای اعتراض او از همان زمانی که افسری نظامی بود تا دانشجوی دانشگاه هاروارد یا استاد دانشگاه نیویورک، محکم و رسا به گوش می‌رسید؛ صدای اعتراض به تبعیض، تحقیر و نابرابری و هرآنچه جایگاه انسانیت را متزلزل می‌کند.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, مرگ هورِیشیُو اَلجِر - لیروی جونز دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان کوتاه, کاوه فولادی‌نسب, لیروی جونز, مرگ هورِیشیُو اَلجِر

تازه ها

قصه‌ای در دل داستان

از رنج هنر

شفقی قطبی در آسمانی خاکستری

دیدار و گفت‌وگو با کاوه فولادی‌نسب

مونولوگ‌های یک راوی در سرزمینی بدون‌پیرنگ

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد