نویسنده: مریم ذاکری
جمعخوانی داستان کوتاه «اوراقفروشی کلیولند»، نوشتهی ریچارد براتیگان
در جوامع سرمایهداری همچون ایالاتمتحده، مصرفگرایی بهعنوان نمادی از استاندارد زندگی مطرح میشود. در سالهای آغازین قرن بیستم، همراه با صنعتی شدن، افزایش جمعیت و افزایش قدرت خرید طبقهی کارگر -بهویژه در سالهای پس از جنگجهانی دوم- این سنت دیرپا در میان مردم جامعهی آمریکا نهادینه شد. مصرف در چنین جامعهای هدف محسوب میشود و خودْ موتور محرکهی خود است. اوراقفروشى كليوْلند محلى است كه در آن به معناى واقعى از شير مرغ تا جان آدميزاد به فروش مىرسد. هرآنچه بخواهی در آن پیدا میشود؛ از انواع توالتهای دستدوم و نو گرفته تا آبشارها و نهرهایی با آبهای زلال. انسانهای داستان براتیگان بهدنبال مصرف به هر قیمتی هستند و اساساً موضوع احساس نیاز در آنها مطرح نیست: یکی از دوستان راوی برای استفاده از یک پنجرهی زیبا، سوراخی در دیوار منزل مسکونیاش میکَند؛ پنجرهای که دید آن نه به یک منظرهی دلانگیز بلکه به صحن بیمارستان سنفرانسیسکو است و تنها خاصیتش دیدن حالات و غذا خوردن بیماران است. شخص دیگری از رفقای راوی برای آلونک خود در بالای کوههای بیگ سور، سقف شیروانی بزرگی میخرد؛ آنقدر بزرگ که خود بهتنهایی قادر به حمل آن نیست: «سقفی که مثل آبکش سوراخ است و بهعنوان سقف نمیتوان بر رویش حساب کرد، اما احتمالاً زیباست و خریدنش الزامی.»
آنچه بازار مصرفی را از انواع گذشتهی بازار متمایز میکند، این است که اساساً مفهوم هنجار در جوامع دچار فرسایش، و تعاریف جدیدی برای مفهوم «نیاز» بازتعریف شده است. البته که نوکیسگی از الزامات بروز چنین شرایطی است. در اوراقفروشی کلیولند، تعاریف جدیدِ نیازْ مبتنی بر کارایی کالاها نیست، بلکه بر المانهای دیگری نظیر میزان لذتبخش بودن و یا میل افراد به «داشتن» آنها استوار است. فراوانی کالاها و در دسترس بودن آنها در جوامع مدرن، انتخابگری را تحمیل میکند. براتیگان دربارهی این نوع سبک زندگی که مملو از مصرف است، هشدار میدهد و در سه قلمرو دست به روشنگری میزند: نمایش کالاهای موجود و قابل خریداری، توصیف مرکز عرضه و شرح نوکیسههایی که این محصولات را مصرف میکنند.
در تکمیل بازتعریف هنجارها در بخشی از داستان، نویسنده دو نوجوان سیاهپوست را به تصویر میکشد که از رقص تویست میگویند و شخصی که چهلوچهارساعت بهطور مداوم رقصیده تا عبور جرج واشنگتن را ببیند؛ چیزیکه بهواقع و با کمی تأمل، دستآوردی محسوب نمیشود، اما برای آن نوجوانان رؤیاست. این بخشی از تغییر فرهنگ عملگرا بهسمت فرهنگ مصرفگرا و نمایشی است. تفاخر به مبتذلترین حالات خود در چنین جوامعی درحال روی دادن است؛ ابتذالی که میتواند در هر جغرافیایی از این جهان اتفاق بیفتد.
مسئلهی ديگرى كه نویسنده به آن پرداخته، جدا شدن افراد و خودخواهى و انزواطلبى آنها از پس این تغییرات است؛ مردمى كه تاچندىپيش اشتراكات فراوانى داشتهاند، حال علاقهمندند از هر امكاناتى -چه طبيعى و چه مصنوعى- يك نمونهی شخصى داشته باشند؛ از انواع لوازم منزل و تزئينات گرفته تا نهرهاى آب و حيوانات و حشرات. در دنياى مدرن همهچيز قابل خريدوفروش است. هرچيزى قيمتى دارد و این قیمت براساس مترومعيارى سنجيده مىشود؛ نهرها با آبهای زلال –آن هم در سنفرانسیسکویی که خود در این مورد در ایالاتمتحده بیهمتاست- بر اساس طول، آبشارها با تعداد قطرات آب و ارتفاعشان و حشرات بهصورت واحد حجمی به فروش میرسند. در چنین شرایطی، برای انسانها چه اهمیتی دارد ماهیها در نهرهای مصنوعی زنده باشند یا مرده، حیوانات وحشی در قفس باشند یا آزاد، قاطرها در کوههای وحشی سَنتا لوسیا علفی برای چریدن پیدا کنند یا نه؟ در دنیایی که براتیگان ساخته، حتی پرندهها هم مصرفی هستند و پس از یک بار خریدوفروش، دستدوم به حساب میآیند. برای پی بردن به عمق فاجعه، تنها کافی است تصور كنيد هركسى نهر، جنگل، حيوانات و آبشار خودش را داشته باشد، يا هركس هرچيزى را اراده كند بتواند بخرد. دراینصورت تكليف زندگى جمعى چه مىشود؟ اشتراكات انسانى چطور؟
براتیگان که از نویسندگان پیشرو در عرصهی ادبیات پستمدرن است، با بهرهگیری از زبانی طعنهآمیز و بهگونهای هنرمندانه، موقعیتی فانتزی را با چنان مهارتی میآفریند که خواننده آن را بهراحتی باور میکند. او با لحنی طنزآمیز شرایطی اغراقشده را به تصویر میکشد، تا توجه مخاطب خود را به عواقب مصرفگرایی در جامعه جلب کند. براتيگان با زبانى ساده و روان به زندگى مدرن كنايه مىزند و از نبود معنويت میگويد؛ از نابودى طبيعت و از خودخواهى بشر.