کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

نیمه‌ی‌ دوم، نیمه‌ی تجربه‌های نو *

۱۱ مهر ۱۳۹۸

نویسنده: زهرا علی‌پور
نگاهی به سیر داستان کوتاه در نیمه‌ی دوم قرن بیستم


در اواخر قرن نوزدهم میلادی و هم‌زمان با رشد داستان کوتاه، هنر و به‌ویژه ادبیات داستانی باعث نزدیکی اقوام و ملت‌ها بود، چون بر حول محور اموری می‌گشت که فطری و طبیعی به‌نظر می‌آمدند. آنچه روایت می‌شد اگرچه تخیلی بود، اما این خیال یا با واقعیت جهان پیرامون انسان‌ها درآمیخته شده بود و یا حقیقتی بود که با قلم نویسنده وارد دنیای داستان شده بود. اما کم‌کَمک و با پیشرفت بیش‌ازپیش تکنولوژی و سرعت گرفتن چرخ‌های صنعت، انسان هرچه بیشتر از خود فاصله می‌گرفت و درحالی‌که حوادث بیرونی مانند انفجار بمب اتم و سلاح‌های کشتارجمعی بر حیرت و سرگشتگی‌اش افزوده بود، سرانجامِ این بشرِ تنها -در دنیای مصرف‌گرا و تکنولوژی‌زده‌ی آن‌ روز- انزوای بیشتر بود. انسان در اواخر قرن بیستم در محاصره‌ی اشیا و ابزار پیشرفته قرار داشت. در‌این‎میان نوشتن داستان‌هایی که بتواند انسان منزوی آن روز را سر ذوق بیاورد، دشوار‌تر از قبل بود و نویسندگان داستان کوتاه که بعداز گذراندن سال‌های بسیار و آزمون‌وخطاهای فراوان، به بلوغ نسبی رسیده بودند، با چالشی جدی روبه‌رو شدند؛ این‌که چه بنویسند و چگونه بنویسند تا بتوانند مخاطب جدیدی را که ویژگی‌های آن زمانه را داشت، جذب کنند. ازاین‌رو سال‌‌هایی که با پیشرفت چند‌برابری علم و تولد رسانه‌های جدید همراه بود، هم‌زمان شد با تولد اعجوبه‌هایی در جهان ادبیات و توسعه‌ی روابط فرهنگی و اجتماعی، و گسترش شتاب‌دار افکار در آن سال‌ها مترادف شد با پدیدار شدن مکاتب ادبی مختلف و شکل گرفتن نوعی چندصدایی در ادبیات داستانی.
اگرچه مدرنیست‌ها هرآنچه را از میراث گذشتگان به آن‌ها رسیده بود، منکر شدند و سبکی نو در جهان داستان کوتاه به‌وجود آوردند، اما جریانی که بعداز آن‌ها خلق و به پست‌مدرنیسم شناخته شد، به خلاقیتی فراتر از آنچه تا آن روز در جهان داستان بود، دست زد. در این دوره انتقاد به رکنی اساسی در جهان ادبیات بدل شد. نقد سرمایه‌داری و مدرنیسم افسارگسیخته‌ای که دنیا را به جایی بی‌رحم، خشن و عاری‌ازعاطفه تبدیل کرده بود، جزء لاینفک بسیاری از آثار هنری شد. پست‌مدرنیست‌ها آنچه را ماحصل ابتدای داستان‌نویسی تا آن زمان بود، انکار نکردند، بلکه از آن‌ها به‌عنوان یک میراث به شکل و شیوه‌ای جدیدی استفاده کردند. عدم استیلای یک سبک یا جریان ادبی بر سایرین چیزی بود که در آن سال‌ها پررنگ‌تر شد. به‌سبب همان رشد سریع و تکثر بیش‌ازحد این جریان‌ها، هرگز یک مکتب خاص از دیگران پیشی نگرفت و شهرت نویسندگان آن هم مانند مدرنیست‌ها تکرار نشد.
این مقاله سعی دارد با نگاهی به سیر داستان‌ها در آنتولوژی «یک درخت، یک صخره، یک ابر»، به بررسی بعضی از این جریان‌ها، مکتب‌ها و نویسندگان آن بپردازد.

رئالیسم جادویی
یکی از مکتب‌هایی که در آن سال‌ها متولد شد و رشد و نمو یافت و بعد‌تر با پیروی بزرگان دیگری چون مارکز به بلوغ رسید، مکتب رئالیسم جادویی است. این مکتب با خلاقیت کسانی مثل خورخه لوئیس بورخس به داستان کوتاه معرفی شد. این گونه‌ی محبوب ادبی به‌مدد جهان‌بینی سحرآمیز نویسندگان آمریکای لاتین وارد دنیای ادبیات شد. بورخس از ذهن بسیار پیچیده‌ای برخوردار بود و نگرش خاص خود را به هستی داشت. او نه از رنج‌هایی که بر انسان می‌رفت سخن می‌راند، نه از مصائب جامعه‌ی خود. درون‌مایه‌ی آثار او هزارتو‌های خیال و نیستی و تسلسل در تاریخ بودند، که گاهی ویژگی رئالیسم جادویی به‌خود می‌گرفتند؛ ویژگی‌هایی که در آثار خولیو کورتاسار آرژانتینی -که در آغاز راه بود- خوان رُولفوِ مکزیکی و ایتالو کالوینوِ ایتالیایی به پختگی رسید و نمود بیشتری پیدا کرد. داستان «اَکسولُتل»، نوشته‌ی کورتاسار و انتخاب جانداری عجیب به‌جای بدیل انسان، یک فانتزی جذاب برای خواننده بود. او برای خلق این موجود، هم از شیوه‌ی روایی بورخس و تجربه‌ی کافکا در «مسخ» و هم از اساطیر کشورش بهره جست. او با این موضوع، تمام کلیشه‌های پیش‌ازاین را به‌هم ریخت و فرمی جدید را بنا کرد که نه استحاله‌ی یک انسان به اکسولتل، که استحاله‌ی داستان کوتاه بود. «اکسولتل» بیان سرگشتگی و شیدایی انسان قرن بیستم است. کالوینو هم با پشتوانه‌ای قوی در علم زیست‌شناسی، پا در وادی نوشتن گذاشت. او که وقایع پیرامونش را با چشمانی مسلح به فلسفه می‌دید و بررسی می‌کرد، «مارپیچ» را با استفاده از دایره‌ی واژگان فنی و علمی و درآمیختن آن با دنیای خیال نوشت. «مارپیچ» یک راوی تک‌سلولی شگرف را به داستان کوتاه آورد. دشوارترین مطالب فلسفی از زبان این تک‌یاخته بیان می‌شد و با جادوی ادبیات از سه‌گانه‌ی شناخت، سنت و آگاهی عبور می‌کرد. اگرچه این نوع نوشتار چندان با استقبال خوانندگان روبه‌رو نشد، اما دنیایی نو را از دریچه‌ای عجیب‌ به خوانندگان نشان داد.
خوان رولفو نویسنده‌ی کم‌کار و خوش‌ذوق، «ماکاریو» را به ما معرفی کرد. او با «ماکاریو» و بعدها با «پدرو پارامو» تصویری حقیقی از مردم سرزمینش را در قالب خیال نشان داد؛ روایتی صمیمانه از یک راوی معلول ذهنی. او چنان ارتباط قوی و محکمی در روایت با خواننده برقرار می‌کند که کمتر کسی بدان دست یافته. تجربه‌گرایی و خلاقیت رولفو در «ماکاریو» و مجموعه‌ی «دشت سوزان» و همچنین «پدرو پارامو»، با بیانی ساده و شیوا، نوعی جدید از انتقاد به وضعیت موجود در جامعه و اعتراضات اجتماعی را به‌وجود آورد.

پست‌مدرنیسم
بسیاری از منتقدین غربی سعی دارند رئالیسم جادویی و آثار پست‌مدرن غربی را در یک دسته قرار دهند، اما ریشه و پیدایش هریک جدا بوده و از آبشخورهای نظری متفاوتی تغذیه کرده‌اند. بسیاری از نویسندگان را می‌توان هم در زمره‌ی نویسندگان پست‌مدرن‌ قرار داد و هم رئالیسم جادویی، اما به‌دلیل این‌که ادبیات آمریکای لاتین و فرهنگ آنان بر این مکتب ادبی سایه انداخته، دسته‌بندی آن‌ها در یک گروه کار درستی به‌نظر نمی‌رسد.
پست‌مدرنیست‌ها که تحت‌تأثیر مکتب فرانکفورت بودند، نقد سرمایه‌داری را اصلی‌ترین هدف خود قرار دادند. تجربه‌گرایی متهورانه‌ی آن‌ها در داستان «در قلب ‌قلب کشور»، نوشته‌ی ویلیام گَس، نمود عینی پیدا می‌کند. روایت گس جریانی آرام و نثری شاعرانه است که مفاهیم جدیدی را در زمان خودش معرفی می‌کند. او نماینده‌‌ی برجسته‌ی ادبیات پست‌مدرن آمریکا و متفلسف‌ترین آن‌هاست. نوشتارش به‌هیچ‌وجه شبیه آمریکایی‌های سنتی و معروفی چون فاکنر و همینگوی نیست، اما سبک ‌و سیاقی اروپایی و روشی متفکرانه دارد. همه‌چیز از نگاه راوی «در قلب قلب کشور» سرد و بی‌روح است. مکان‌ها، زمان‌ها وآدم‌های گس خاکستری‌اند و نویسنده به‌حق آیینه‌ی زمانه‌ی خویش است. دونالد بارتِلمی در داستان «گزارش»، همین دنیای خاکستری و همین تجربه را تکرار می‌کند. چیزی که بیشتر از هرچیز عیان است، این است که پست‌مدرنیست‌ها نقدی اساسی و بُرنده به فضای اجتماعی حاکم بر جامعه و جنگ خانما‌ن‌سوز دارند. مسئله‌ی آن‌ها، مسئله و مشکلات مردمی است که از بطن جامعه برآمده‌اند. این موضوع در «اوراق‌فروشی کلیوْلَند»، اثر ریچارد براتیگان، با حمله به عدم تحقق شعارهای جامعه‌ی نو نمود پیدا می‌کند؛ اثری متفاوت از نویسنده‌ای متفاوت که نثر و زیبا‌شناسی مخصوص‌به‌خود دارد و مکرراً از عنصر خیال در داستانش استفاده می‌کند. داستان او آکنده از روایت‌های متعدد و متکثر است، بااین‌حال کثرت روایی او بدون‌چندگانگی و یکنواخت است. نویسنده با این سبک ‌و سیاق به بازمانده‌های ایدئولوژی پوچی که روزگاری آرزوی انسان‌های زیادی بود، می‌تازد و این تازه‌ترین حرف این جریان و این نوع تجربه در داستان‌گویی است.

جریان رمان نو
رمان نو وصف دنیای معاصر است و بشر این عصر -آگاهانه یا شاید ازسر بی‌اطلاعی- فقط توصیف می‌کند؛ نه نقد می‌کند و نه از مشکلات عبور می‌کند، بلکه نوشتارش تصویر کوچک‌شده‌ی اجتماع است؛ اجتماع فشرده‌شده‌ای که نشانه‌هایی با خود دارد. رمان نو درواقع داستانی بود که به‌دنبال طرح ایده‌هایی نو و با نگرشی وسیع و با خلق نوعی جدید از روایت به‌وجود آمد و قوانین پیش‌ازخود را پس زد و فرمی را که سابقه‌ی طولانی در داستان کوتاه داشت، کنار گذاشت. آلن رُب‌گری‌یه رمان نو را به ادبیات معرفی کرد. او ایده‌ای درخشان، اما اجرایی با نقص‌های فروان داشت، زیرا فرم جدید روایت او چندان چنگی به دل خواننده نمی‌زد و داستان‌گویی‌ای ضعیف بود با فلسفه و منطقی قدرتمند. رمان نو یک نهضت بود که همه‌ی قراردادها و اصول پیش‌ازخود را زیرسؤال می‌بُرد. اگرچه رمان نو تداوم قدرتمندی پیدا نکرد، اما بی‌شک جریانی بود که طرحی جدید برای نگارش داستان داشت، و آلن رب‌گری‌یه، مبتکر این طرح نو و صدای تازه در ادبیات، نیز قابلیت‌های جدیدی در روایتگری آن. او در داستان «ساحل»، ارکان پنج‌گانه‌ی داستان کوتاه را نفی کرد و همه‌ی اجزاء آن را هم‌عرض و هم‌راستا با یکدیگر قرار داد. روایت «ساحل» کاملاً عینی و ملموس است. هیچ‌کدام از اجزا بر دیگری ارجحیت ندارد و مداخله و کشمکشی درکار نیست. این روایتْ نفس‌گیری و جذابیت روایت مدرنیست‌ها و سایر داستان‌ها را ندارد، چراکه از کشمکش، درگیری، شخصیت‌پردازی و تعلیق خبری نیست. همه‌چیز همان‌طورکه بوده، تنها تصویر می‌شود. تفسیرش با خواننده است و هرکس از ظن خود یار این داستان می‌شود.

سخن پایانی
داستان کوتاه قطعه‌ای تخیلی است که اندازه و حد به‌خصوصی ندارد، مرزی برای آن تعیین نشده، اما همواره حادثه و رخدادی را بررسی کرده. خواه آن رخداد مادی باشد یا معنوی، این روایت باید در چند یا چندین صفحه بدرخشد و خواننده را به خود جذب کند. در سالیان واپسین قرن بیستم -قرنی که انواع و اقسام ابزار سرگرمی متولد شده و بشر مورد هجوم رسانه‌ها و اطلاعات است- نویسندگان این قطعه‌ی ادبی درخشان، کار سترگی انجام داده‌اند. آن‌ها برای آگاهی انسان قرن‌بیستمی تلاش کرده‌اند و در دوره‌های مختلف برای جذب مخاطب از سبک‌های مختلف نوشتاری بهره گرفته‌اند؛ گاهی از قوانین عدول کرده، گاهی با جسارت آن‌ها را کنار زده‌اند. در هر دوره، این قطعه دچار تکوین و تفسیر‌های گوناگون شده، اما در تمام مکتب‌ها و جریان‌ها، با تمام تنوع و تکثرشان، به‌دنبال طرح مباحث معرفتی و شناختی از انسان روزگار خود بوده است.

* این مقاله با نگاه به کتاب «یک درخت، یک صخره، یک ابر» نوشته شده است.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, چند نگاه به داستان کوتاه در نیمه‌ی دوم قرن بیستم, کارگاه داستان دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی, کاوه فولادی‌نسب, یک درخت، یک صخره، یک ابر

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد