کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

در بند آن نباش که مضمون نمانده است

۱۸ آذر ۱۳۹۸

نویسنده: زهرا علی‌پور
جمع‌خوانی مجموعه‌داستان «قنادی ادوارد»، نوشته‌ی آرش صادق‌بیگی


امروز کمتر کسی از خوانندگان داستان‌‌‌های فارسی را می‌توان یافت که از نبود و کمبود نویسند‌ه‌ی قصه‌گو و قصه‌پرداز گله‌مند نباشد. این معضل حکایت یک ‌سال و دو سال و ده‌ سال نیست؛ مشکلی است که طی سال‌های متمادی، نم‌نمک به خورد داستان ایرانی رفته و شاید اولین گفت‌و‌گو‌‌‌ی جدی درمورد آن را بتوان از زبان هوشنگ گلشیری در شب‌های شعر گوته و در سخنرانی «جوان‌مرگی در نثر معاصر فارسی» شنید. قصه‌ی تکرار و عدم ‌خلاقیت خیلی‌وقت است که بر سپهر ادبیات داستانی ایران سایه انداخته و مخاطبانش را دل‌زده کرده، اما دراین‌میان، نویسندگانی بروز و ظهور پیدا می‌کنند که از همان ابتدا نشان می‌دهند قصه‌گویی را بلدند، ذائقه‌ی مخاطب را می‌شناسند و از ایده‌هایی دم‌دستی و شاید گاهی تکراری، روایتی جذاب و پرکشش می‌سازند. آرش صادق‌بیگی از اولین کتابش، «بازار خوبان»، نشان داد یکی از این نویسنده‌هاست. او ادبیات خوانده و ژورنالیست و فیلم‌نامه‌نویس هم است. کلمه و کاربردش را می‌شناسد و آنچه داستان‌های او را خواندنی می‌کند، تسلط او بر زبان فارسی و دایره‌ی واژگان گسترده‌ی اوست. مجموعه‌ی «قنادی ادوارد»، که نامش را از یک شیرینی‌فروشی قدیمی وام گرفته، صرف‌نظر از یکی‌دو داستان، به شیرینی و حلاوت یک قنادی است؛ قنادی زبان فارسی، پر از نقل‌ونبات.
این کتاب شامل شش داستان با ایده‌های کاملاً متفاوت و حال‌وهواهای مختلف است. هریک از این داستان‌ها در حوزه‌ای اگرچه ملموس و باورپذیر، ولی متفاوت روایت می‌شوند. «پاسخ چشم»، اولین داستان این مجموعه که -با قدرتی که در لحن و کشش و ماجرا دارد- به‌درستی در جایگاه اولین داستان قرار گرفته و خواننده را برای به‌پایان رساندن کتاب تشویق و تطمیع می‌کند، قصه‌ی یک زوج و یک خودکشی ا‌ست. مرد داستان گرفتار نادیده‌انگاری خود و بزرگ‌بینی همسر شده. او هرچه‌قدر خود را بی‌عرضه و سطحی و بی‌دست‌وپا فرض می‌کند، به‌همان‌نسبت، توانایی‌های همسر را حتی در خودکشی، خاص و دقیق می‌داند. ماجرا از گره اصلی آغاز می‌شود و با فضا و کشش خوبی که نویسنده با استفاده از لغات قدیمی و تازه و لحنی باطراوت ایجاد کرده، ادامه می‌یابد. ترکیب فضای مجازی و امکانات ذاتی‌اش، تلگرام، اینستاگرام و گوگل‌مپ با اصطلاحات کمتربه‌گوش‌خورده از راوی، ابزار جدیدی است برای خاص شدن این داستان؛ وگرنه ماجرای یک خودکشی و کشف چرایی آن، به‌خودی‌خود، کلیشه‌ای تکراری‌ است. «پاسخ چشم» داستان جست‌وجو و کشف راوی از زیست مشترکش با پرتو است -پرتوی که در خیال ساخته- و در پایان، واقعیت عریانی که او را تسلیم زندگی می‌کند.
«دویدن در خواب» و «صدمثلث»، دو داستان دیگر کتاب، پا روی احساسات خواننده می‌گذارند. این ‌بار هم صادق‌بیگی از مهارتش در استفاده از کلمه بهره‌ی کاملی برده. هر دو داستان، راوی ماجراهای ارتباط معیوب پدروپسری هستند. مرگ و سفر، موتیف مشترک داستان‌های کتاب، این‌جا هم تکرار می‌شوند، اما با نگاهی متفاوت و از زوایه‌ای دیگر. ضرب‌آهنگ مناسب همراه عمل داستانی با چاشنی زبانی منحصربه‌فرد، بازهم از مضمونی تکراری، داستانی نو و خواندنی می‌سازد. پی‌رنگ‌های بسته‌ی داستان‌ها‌ و بازه‌های زمانی طولانی روایت‌ها بی‌که صدمه‌ای آنچنانی به ذوق خواننده وارد کنند، ابزاری می‌شوند برای ترغیب او. مهم نیست راوی چه چیزی بگوید: چگونگی عمل ‌آوردن گز دست‌ساز مثلثی‌شکل یا تشییع استخوان‌های بازمانده از یک شهید راه‌وطن؛ قصهْ قصه‌ی غنای زبان و تسلط کافی بر چگونگی رویدادی نه‌چندان غیرعادی، اما خواندنی‌ است. «قنادی ادوارد»، دیگر داستان کتاب، به بیان خود نویسنده، بیشتر ادای دینی است به خانواده‌ای که زمانی با آن‌ها آمدوشدی داشته و ازقضا، در مراسم رونمایی کتاب، آن را تقدیم کرده به همان اصغر ویر داستان. قصهْ حکایت دوستان قدیم و روزگار جدید است. «قنادی ادوارد» برخلاف سایر داستان‌های کتاب، در بازه‌ی زمانی کوتاهی روایت می‌شود و در درون خود، تاریخ ماجراهایی را دارد که بر باله و بالرین‌های قبل‌ازانقلاب رفته. هرچند در بخشی از این روایت گزارشی مبسوط از افراد حاضر در باله‌ی تهران و چگونگی اجراهای آنان می‌خوانیم، اما این آسیب آن‌قدرها نیست که جذبه و کشش ماجرا ازبین برود.
داستان «کبابی سردست» با همه‌ی شخصیت‌های جالب و زنده‌اش، هدیه‌ای جذاب برای مخاطب در پایان کتاب است. پی‌رنگ بسته، راوی غیرهم‌جنس، بازه‌ی طولانی روایت به‌سبک قصه‌های قرن‌نوزدهمی، هیچ‌کدام، از جذابیت‌های آن کم نمی‌کند. نام‌های طناز شخصیت‌ها، کنایه‌ها، عمل داستانی پرکشش، استعاره گرفتن از تاریخ معاصر و ضرب‌آهنگ خوب، همه‌وهمه، «کبابی سردست» را برمی‌کشند و آن را به داستانی خواندنی تبدیل می‌کنند؛ هرچند پایان آن مانند خداحافظی‌ای سرد بعداز یک مهمانی گرم و باشکوه، آب سردی است بر پیکر خواننده؛ پایانی منقطع و جدا از داستان، که فقط شیرینی داستانی جذاب از تلخی‌اش کم می‌کند. و اما داستان «شاخه‌های روشن» -تکه‌ی جداافتاده از کتاب- ماجرای عشق شورانگیز یک آبدارباشی در سرای همایونی است. آنچه از این داستان دریافت می‌شود همان تجمع پرشور کلمات است و بس؛ نه ماجرای خاصی و نه گره کوری؛ هرچه هست بازی زیبای کلمات است در ضیافتی با تمام سوروسات موجود. «شاخه‌های روشن» تشریح اغذیه و اشربه‌‌ی سفره‌ی شاهی‌ است، مخلوط با عشق سرکوب‌شده‌ی نوکری جان‌نثار بی‌آن‌که نتیجه‌ای از آن حاصل شود.
آنچه در مجموعه‌داستان «قنادی ادوارد» مهم است مضمون و موضوع داستان نیست، قدرت و تسلط نویسنده بر هر آن چیزی است که روایت می‌کند. نثر آرش صادق‌بیگی سهل و روان است. غنای واژگان داستان‌های او همراه با لحن ممتنع روایت‌ها، زبانی درخور و درخشان می‌‌سازد. نویسنده‌ی «قنادی ادوراد» مجهز است به دانشی وسیع و اطلاعاتی درست، بااین‌حال، هرگز دانسته‌های خود را مستندگونه بیان نمی‌کند. قصه‌های او به‌خوبی نمایان‌گر اشراف او بر بیان موضوع و پرداخت ایده است. در زمانه‌ی تکرار و مرور ایده‌های داستانی، نگاهی نو از پنجره‌ی «قنادی ادوارد» بازگو می‌شود.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, صدای دیگران, قنادی ادوارد, یک کتاب، یک پرونده دسته‌‌ها: آرش صادق‌بیگی, جمع‌خوانی, داستان ایرانی, قنادی ادوارد, معرفی کتاب

تازه ها

گمان می‌بری رسول درمیان برگ‌های دفتر زندگی گم شده

والس پی‌رنگ با سمفونی تردید

خمسه‌خمسه‌های نامرئی

آوای فاخته

فاخته‌ای زیر سقف خاکستری

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد