نویسنده: فاطمه تجریشی
جمعخوانی مجموعهداستان «قنادی ادوارد»، نوشتهی آرش صادقبیگی
مجموعهداستان «قنادی ادوارد» نوشتهی آرش صادقبیگی، شش داستان کوتاه دارد به نامهای «پاسخ چشم»، «دویدن در خواب»، «صد مثلث»، «شاخههای روشن»، «قنادی ادوارد» و «کبابی سردست». اگر از داستان «شاخههای روشن» بگذریم، میتوان گفت بیشتر این داستانها، چه ازلحاظ فرم و چه ازلحاظ محتوا، داستان کوتاه نیستند، بلکه مثل یک داستان بلند یا حتی فصلی از یک رمان یا یک زندگینامه، پر از قصهاند و آنقدر وجه روایتگری و قصهگویی در آنها پررنگ است که دیگر عناصر داستان به حاشیه رانده شدهاند.
محور اصلی بیشتر داستانهای صادقبیگی در این کتابْ فقدان است؛ گویا نویسنده در این داستانها بهدنبال پاسخی برای این سؤال بوده که فقدان تا چه اندازه میتواند آدمی را که گرفتار آن شده، دچار دگردیسی کند، او را فروبپاشاند یا به او کمک کند تا سرپا شود. تأکید میکنم که فقدان و نه غیاب، زیرا وقتی کسی از صحنهای غایب میشود، خودش را هم از حضور در صحنه محروم میکند، اما در فقدان شخص، آنکه محرومیتی عظیم را تجربه میکند، شخص حاضر است. بهعبارتیدیگر، افراد حاضر و باقیمانده از حضور شخصی عزیز محروم میشوند و تلاش میکنند جای خالیاش را پر کنند. اما آیا بهراستی این جای خالی پرشدنی است؟
در داستان اول، «پاسخ چشم»، راوی دچار فقدان همسرش، پرتو، شده که خودکشی کرده و حالا در کماست. راوی بهدنبال علت خودکشی پرتو، سر از استانبول درمیآورد، دکتر روانشناس او را پیدا میکند و درنهایت، به این نتیجه میرسد که پرتو خواسته او را از حضور خود محروم کند؛ فقدانی خودخواسته، با تدبیری ازپیشاندیشیدهشده؛ شاید بتوان گفت سختترین نوع فقدانی که شخصی میتواند متحمل شود. در داستان «صد مثلث» هم، راوی بهدنبال فقدان پسرش، تصمیم میگیرد رسم شکرانهی پخش گز نذری و مولودی خاتم را که بیستوچند سال بیوقفه و هر سال برگزار کرده، پایان دهد. راوی بهدنبال فقدان پسرش، فرومیریزد و این فروپاشی با پایان دادن به مراسم نذر هرساله نشان داده میشود. پسر که در تیراندازی تصادفی در وین کشته شده، همسری دارد که راوی بعداً میفهمد باردار است. درنهایت، فروپاشی شخصیت بهواسطهی فقدان پسرش، تنها با جایگزنی نوه بهجای او درمان میشود. درواقع، تنها زمانی که جای خالی کسی با دیگری پر میشود، مرد راوی اعتقاداتش را بازسازی و رسم مولودی را دوباره برپا میکند. در داستان «دویدن در خواب» هم، فقدان پسر شهید موجب میشود پدر، که قبلاً معلم مدرسه بوده، به شکار روی بیاورد. اما آیا این درد فقدان درطی سالها با شکار درمان میشود؟ خیر. بهزعم راوی، تنها باید مرغ همایی در خواب پدر ظاهر شود تا این درد چندساله تسکین یابد؛ مرغ همایی که استخوان ترقوهی پسر شهید به منقارش است و بهنظر میآید که آمده تا پدر را به آرامش برساند. نویسنده در بیشتر داستانها، شخصیت محوری را با دو نوع غیاب روبهرو میکند. در غیاب اول، دیگری زنده است و در جهان حضور دارد، اما توسط شخصیت محوری داستان دیده و فهمیده نمیشود؛ مانند پرتو در داستان «پاسخ چشم»، که رابطهی عاطفیاش با راوی دچار گسست شده و مثل امین در داستان «صد مثلث»، که به وین رفته و ازجانب پدر طرد شده. این شخصیتها ابتدا در غیاب بهسر میبرند و در مرحلهی دوم از داستان، غیاب را به فقدان تبدیل میکنند. این غیاب دوم یا فقدان، فقدانی قطعی است؛ امری مسلم که شخصیت محوری داستان را با هجوم تنهایی خودش مواجه میکند و چون سیلی بر صورتش مینشیند.
تأمل درمورد فقدان در داستانهای «قنادی ادوارد» و «کبابی سردست» از تمرکز بر روی جای خالی شخص فراتر میرود و فقدانی بزرگتر را دربرمیگیرد، که میتوان آن را فقدان گذشته نامید؛ جا ماندن خاطرات از آدمها و پیشی گرفتن از آن؛ جایی که دیگر دکمههای سردست جاماندهازشاه برای فریدون داستان «کبابی سردست» کاری از پیش نمیبرند و فریدون به این نتیجه میرسد که همهی تعلق خاطرش به دکمههای سردست و گذشتهای دور سرابی بیش نیست. داستان «قنادی ادوارد» را هم میتوان داستان فقدان روزهای خوش گذشته دانست؛ روزهای خوشی که اصغر دوستهای ناب داشت و باله تمرین میکرد؛ روزهای خوشی که فقدانشان باعث میشود اصغر امید و انگیزهاش را برای ادامهی زندگی ازدست بدهد.
در هر پنج داستان، شخصیتها برای کاهش اثر فقدان به سفر رو میآورند. سفر بهعنوان کهن الگوی زندگی، به تقابل با مرگ عزیز ازدسترفته و جای خالی شخص مرده برمیخیزد. در داستان «پاسخ چشم»، راوی به استانبول میرود تا روانپزشک همسرش را ملاقات کند. در داستان «دویدن در خواب»، پدر شهید به کوهها پناه میبرد. در «صد مثلث»، راوی برای تحویل گرفتن جنازهی پسرش به وین میرود. در «قنادی ادوارد»، جنس سفر از نوع سفر به گذشته است. و در «کبابی سردست»، مرد داستان به آمریکا مهاجرت میکند تا آنجا گذشتهاش را جستوجو کند. این سفرها، چه راهگشا باشند و چه به شکست بینجامند، با توصیفهای دقیق، جامع و بکر صادقبیگی باورپذیر و دلنشین میشوند. در داستان «پاسخ چشم»، هواداران تیم بشیکتاش در شهر استانبول با لباسهای راهراهشان، در «دویدن در خواب»، محل اتراق پدر و پسر در کوه، و موارد مشابه در داستانهای دیگر، همگی، به ساخت این سفرها کمک کردهاند. ضمن اینکه صادقبیگی نهتنها جزئیات سفرها را بهاندازه و با چشمی ریزبین روایت کرده، که در بیان جزئیات و ریزهکاریهای مربوط به مشاغل هم دقت فراوان داشته است. مراسم گزپزی با بندوبساطش، نصب صاعقهگیر با جزئیاتش، رقص باله با حرکات ظریفش، همهوهمه، آرامآرام به دل داستان تزریق شدهاند و درنتیجه، مخاطب احساس نمیکند اطلاعات بهصورت گلدرشت به متن داستان تحمیل شده. اگرچه این پرداختن به جزئیات از محاسن مجموعه است، اما نویسنده با حضور بیشازحد خود در داستان موجب شده تا تمامی معناها در قالب کلمات در سطور داستان بیان شوند. بهعبارتدیگر، نویسنده جایی برای سپیدخوانی مخاطب باقی نگذاشته. حتی اگر قرار بوده کشفی هم توسط مخاطب انجام شود، نویسنده با توضیحات اضافی و پرگوییهای راویهایش، راه آن را بسته؛ مثلاً در داستان «پاسخ چشم»، توضیحات روانپزشک و بهدنبال آن برداشتهای راوی، فرصت تعمق در شخصیتهای اصلی داستان و روابطشان را از مخاطب میگیرد. این لقمههای آماده برای مخاطب در داستانهای دیگر هم بهچشم میخورند؛ در داستان «قنادی ادوارد»، رفقای گذشته که سراغ اصغر و آواک میروند، در داستان «دویدن درخواب»، اشارهی راوی به استخوان ترقوه در منقار هما و در «صد مثلث»، خطوط پایانی داستانْ پیرنگ را میبندند و فرصت گشتوگذار بیشتر در داستان را از مخاطب میگیرند.
داستانهای کتاب «قنادی ادوارد» سرشار از ماجرا و حادثه هستند و بازهی زمانی طولانیای را دربرمیگیرند. اگرچه شخصیتها درگیر حوادث فراوانی میشوند، نویسنده تلاش نمیکند از دل این وقایع نقبی به عمق شخصیتها بزند؛ بهعنوانمثال، در داستان «پاسخ چشم»، مخاطب بهواسطهی صحبتهای کلیشهای مشاور به درون شخصیت راوی و پرتو راه مییابد. در داستان «صد مثلث» هم، خواننده با پسری مسلمان روبهروست که در وین درس موسیقی میخواند و ساکسیفون میزند، اما در انجمن مسلمانان این شهر فعال است و روز تولد پیامبر قصیدهخوانی میکند. خوانندهْ روزنامهوار حوادث را میخواند و متأثر از فقدان امین و کشته شدنش و تحتتأثیر عواطف، داستان را بهپایان میبرد؛ بیآنکه شخصیت امین، همسر اهل کتابش و پدر مذهبیاش را بهدرستی باور و یا حتی درک کرده باشد.
درمجموع، میتوان گفت «قنادی ادوارد» تلاش محترمانهی نویسندهای است که اطراف خود را با جزئیاتی دقیق ارزیابی میکند و در بیان این جزئیات، لحن مناسب و نثر پاکیزهای را بهکار میبندد. اما علیرغم تمام ویژگیهای مثبت و بهدوش کشیدن بار عاطفی فراوان، داستانها از دو فقدان بزرگ زخم میخورند: فقدان عمق داستانی و دیگری فقدان تازگی.