کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

ماجرایی که حیف شد

۲۴ دی ۱۳۹۸

نویسنده: لاله دهقان‌پور
جمع‌خوانی رمان «استخوان»، نوشته‌ی علی‌اکبر حیدری


آثار هنری‌ای که در ژانر تریلر قرار می‌گیرند، روایتگر داستان‌هایی سرشار از ماجراهای هیجان‌انگیز و موقعیت‌های پیچیده‌اند. یکی از ملزومات انتقال هیجان به مخاطب، ایجاد تعلیق است. به‌همین‌دلیل، می‌توان گفت مهم‌ترین و اثرگذارترین مؤلفه‌ی رمان پلیسی‌ـ‌جنایی «استخوان» تعلیق است. خرده‌روایت‌های جذاب و مهیج این رمان، در کشاندن خواننده به‌دنبال خودشان موفقند. چون مخاطب می‌خواهد بداند بعد از هر اتفاق نفس‌گیر، چه گره‌گشایی‌ای در انتظار اوست.
«استخوان» سومین کتاب و دومین رمان علی‌اکبر حیدری است؛ داستانی که در روستایی مرزی اتفاق می‌افتد. شخصیت اصلی داستان، کاوه، سربازی فراری‌ است که به زادگاه پدری‌اش پناه می‌آورد تا هم از جنگ و خون‌ریزی فرار کند، هم از عذاب وجدان خاطره‌ای دردناک که گریبانش را گرفته، اما گرفتار مسئله‌ای شاید ترسناک‌تر از جبهه و جنگ می‌شود. او به‌واسطه‌ی شک دخترعمه‌اش به پدربزرگ‌شان، ماجرایی غریب را تجربه می‌کند و این ماجرا، با فراز‌ونشیب‌های متعدد و متنوعش، تا پایان کتاب ادامه می‌یابد.
زبان روان و خوش‌خوان داستان خواننده را با خود همراه می‌کند؛ البته فقدان لحن شخصیت‌ها و شبیه‌به‌هم صحبت کردن‌شان به این زبان آسیب زده. عدم مداخله‌ی راوی در روایت از دیگر ویژگی‌هایی است که مانع ملال‌آوری داستان شده‌. حضور کم‌رنگ راوی، داستان را با عمل‌های داستانی پیش می‌برد و این همان شیوه‌ای از داستان‌گویی است که بسیاری از خواننده‌ها می‌پسندند.
یکی از مهم‌ترین دلایل بی‌علاقگی بسیاری از مخاطبان ایرانی به داستان‌های فارسی، کمبود ماجرا در داستان‌ها و پرداخت بیشتر به ذهنیات است. اما علی‌اکبر حیدری موفق شده در این رمان، بر عمل داستانی تمرکز کند؛ عملی جذاب که تعلیق ایجاد می‌کند. البته ضعف‌هایی مثل شخصیت‌پردازی‌های ضعیف، فضاسازی‌ کم‌رنگ، بعضی گره‌گشایی‌های باورناپذیر و نپرداختن به چرایی اتفاقات، قوت و تأثیر لازم را از ماجراها گرفته‌اند.
داستان در روستایی مرزی اتفاق می‌افتد؛ جایی نزدیک به کوه تفتان، در استان سیستان و بلوچستان. خانه‌ای در یک مزرعه، زیرزمینی مخوف و کلبه‌ای ترسناک، مهم‌ترین مکان‌های وقوع ماجراها هستند. اما به‌رغم این‌که چنین مکان‌هایی ظرفیت بالایی برای ایجاد هیجان دارند، متأسفانه فضاسازی ضعیف و خالی بودن روایت از رنگ‌وبوی مکان داستان، میان خواننده و عمل داستانی فاصله می‌اندازد. درصورتی‌که خواننده باید موقع خواندن یک رمان‌ پلیسی‌ـ‌جنایی، خودش را کاملاً در کنار شخصیت‌های داستان حس کند و از نزدیک شاهد این باشد که آن‌ها چه می‌کنند و چه حسی دارند.
شخصیت‌ها و موقعیت‌های پیچیده هستند که تریلر را شکل می‌دهند؛ و در رمان «استخوان»، پدربزرگ شخصیتی است که با اعمال مخوفش، داستان را مهیج کرده. اما همه‌ی چیزی که ما می‌بینیم، نتیجه‌ی رفتارهای اوست و نه ریشه‌ی کنش‌هایش. یکی از جذاب‌ترین بخش‌های رمان‌های پلیسی‌ـ‌جنایی، وقتی است که انگیزه‌ها مشخص می‌شوند. در این رمان ما هرگز نمی‌فهمیم چه پیشینه‌ها و خصوصیات روان‌شناختی‌ای از باباخان یک جنایت‌کار ساخته‌اند، و فقط شنونده‌ی اعترافات او هستیم. البته شخصیت‌پردازی‌ سطحی هم از دیگر عواملی است که چرایی اتفاقات را گنگ کرده‌ است.
داستان‌های پرماجرا نیازمند گره هستند. راوی «استخوان»، با انداختن یک گره جذاب به جان روایت از همان ابتدای داستان و ماجراهای پی‌در‌پی‌ای که در ادامه روایت می‌کند، خواننده را به خواندن داستان تا صفحه‌ی آخر، ترغیب می‌کند. گره‌گشایی در داستان‌هایی ازاین‌دست، اتفاق مهمی است و کیفیت داستان وابستگی زیادی به نحوه‌ی این گشایش دارد. خواننده وقتی راضی می‌شود که در یک داستان مهیج و پرازسؤال، پاسخ‌هایی منطقی‌ دریافت کند. اما اتفاقاتی که در پایان‌بندی «استخوان» می‌افتند، ماجراهای جذاب پیش از خود را حیف می‌کنند. ریتم در صفحه‌های پایانی داستان، بیش‌ازحد سرعت می‌گیرد و اتفاقاتی غیرمنطقی‌، پایان‌بندی را گنگ و ناگهانی می‌کنند؛ اتفاقاتی مانند حضور ماهاتون، خدمتکار خانه‌ی باباخان، در زیرزمین، دیالوگ‌های میان او و پدربزرگ، فرار سریع پدربزرگ باوجود درد پا و آسیب‌های جسمی‌ که در مدت زندانی شدن در زیرزمین دیده، تغییر رفتار ماهاتون و هدایت شدن کاوه به‌سمت قبرستان توسط او، که گره‌های پیشین داستان را در چند صحنه‌ی شتاب‌زده به نتیجه می‌رسانند.
توجه علی‌اکبر حیدری به داستان‌گویی و ماجراسازی قابل‌ستایش است. در زمانه‌ای که بسیاری از کتاب‌های داستانی پس زده می‌شوند، او موفق به خلق رمانی شده که در عین عامه‌پسند نبودن، خواننده را سرگرم می‌کند. اما ضعف در بعضی عناصر داستانی، رمان را از جایگاهی که شایسته‌ی آن است، پایین کشیده. شاید بتوان گفت «استخوان» برای قرار گرفتن در آن جایگاه، تنها به یک یا دو بار ویرایش نیاز داشت.

گروه‌ها: اخبار, استخوان, تازه‌ها, صدای دیگران, یک کتاب، یک پرونده دسته‌‌ها: استخوان, جمع‌خوانی, داستان ایرانی, علی‌اکبر حیدری, معرفی کتاب

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد